فاندامنتال به زبان ساده با من- قسمت اول
9/27/2024با آموزش فاندامنتال حرفه ای، بازارهای مالی رو تحلیل کنید و تریدهای هوشمندانه داشته باشید. در این مجموعه ویدیو آموزشی ، با اتفاقات فاندامنتالی آشنا شوید. با ما در این پست، با اولین قسمت این دوره آموزش همراه باشید.

فاندامنتال به زبان ساده: چرا اکثر تریدرها میبازن و بازار فارکس واقعاً چیه؟ (قسمت اول)
سلام سلام! امیدوارم که حالتون خوب باشه. من هم خوبم و میخوایم یه گپ خودمونی و البته تخصصی در مورد فاندامنتال و بازار فارکس داشته باشیم. اول از همه بذارید خیالتون رو راحت کنم، قراره از همون اولِ اول، یعنی از جایی که شاید خیلیها بهش توجه نمیکنن، شروع کنیم.
چرا ۹۵ درصد تریدرها تو این بازار میبازن؟
ببینید، یه مشکلی که خیلی از ما داریم، یا بهتر بگم، دلیلی که باعث میشه حدود ۹۵ درصد ماها توی این بازار جزو بازندهها باشیم و فقط یه عده محدودی، شاید ۴-۵ درصد، موفق میشن، به نظر من دو تا چیز اساسیه.
یکی اینکه این کار، یعنی ترید کردن، یه جورایی شبیه کارآفرینی و سرمایهگذاریه. خیلی از افراد وارد این کار میشن بدون اینکه سرمایه کافی و درست و حسابی داشته باشن که بتونن واقعاً سرمایهگذاری کنن. مثل این میمونه که شما بخوای با یه مبلغ خیلی کم، مثلاً با پولی که حتی یه دکه کوچیک هم نمیشه باهاش راه انداخت، یه رستوران بزرگ و شیک بزنی. خب معلومه که امکان نداره! حتی اگه خیلی هم تلاش کنی و یه جوری سر و تهشو هم بیاری، مثلاً کنار خیابون یه چیزی بفروشی، باز هم طبیعتاً به اون استانداردهایی که تو ذهنت داری، هیچوقت نمیتونی برسی.
مورد دوم، که شاید مهمتر هم باشه، اینه که این بازار زیادی در دسترسه. حالا این زیادی در دسترس بودنش چه ایرادی داره؟ ایرادش اینه که افراد بدون اینکه دانش و آگاهی لازم رو داشته باشن، خیلی راحت وارد این بازار میشن. من با خیلیا صحبت کردم، مثلاً وقتی باهاشون گپ میزنی، میبینی خودشون رو تریدر میدونن، اما یه چارت ساده رو هم نمیشناسن!
تجربهای تلخ از یک "تریدر" بیاطلاع
یادمه یه زمانی، یکی از بچهها خیلی بهم اصرار میکرد. این داستان رو قبلاً هم برای بعضیها گفتم. سه چهار ماه خواهش و التماس که تو رو خدا بیا و قبول کن روی حساب من کار کنی. حسابش رو کال مارجین کرده بود. یه حساب ۱۰ هزارتایی داشت که اولش رسونده بود به ۷ هزارتا، بعد هم چون نمیدونست و آگاهی نداشت، از ترس اهرم پایین برداشته بود و آخرش هم حسابش کال شده بود. چیزی که از حسابش مونده بود، حدود ۱۶۰۰ دلار بود. هی خواهش و التماس که "من کل سرمایهام رو گذاشته بودم، ماشینم رو فروختم، الان هیچی ندارم و..." خلاصه بعد از سه چهار ماه درگیری، قبول کردم روی حسابش کار کنم.
جالب اینجاست که خودش رو تریدر میدونست و میگفت از سال ۲۰۱۹ توی این بازاره و به نظر خودش یه معاملهگر حسابی بود! ارزهای محبوبش هم نفت و طلا بود. خب، من چون میخواستم حساب رو رشد بدم، طبیعتاً یه مقدار ریسک معاملاتم و نوع معاملاتی که انجام میدادم متفاوت بود. بعد، اولین روزی که معاملات رو شروع کردم – چون اطلاعات حساب دستش بود و میتونست معاملات رو ببینه، بهش هم گفته بودم که نگاه کن من چطور حجمهام رو تنظیم میکنم، بدون استاپ معامله نمیکنم، تعداد ورود اضافه ندارم و چیزای دیگه – باورتون نمیشه، بهم پیام داد: "جیبیپی چیه؟ این جیبیپی یواسدی که تو داری روش معامله میکنی، دقیقاً چیه؟" گفتم که نماد ارز پونده، پوند به دلار. بعد از چند روز دوباره پرسید: "نزد ۱۰۰ چیه که باهاش معامله میکنی؟" گفتم خب، شاخص نزدکه، برای شرکتهای تکنولوژیمحوره و از اینجور چیزا.
میخوام بگم طرف مدعی بود از ۲۰۱۹ توی بازاره، خودشو تریدر میدونست، اما سال ۲۰۲۲ که این ماجرا پیش اومد، حتی نمیدونست پوند و نزدک چی هستن! یعنی سه سال توی این بازار بود، اما از نمادها سر در نمیآورد. چطوری آدم میتونه خودشو تریدر بدونه؟ مثل اینه که شما بگی من راننده فرمول یکم، ولی حتی نتونی سوئیچ ماشینو بچرخونی و روشنش کنی!
علم پایین و عدم آگاهی؛ قاتل سرمایهها
اینارو گفتم که بهتون بگم یکی از دلایل اصلی که تعداد بازندهها توی این بازار خیلی زیاده، همینه که با علم پایین و بدون آگاهی کافی وارد میشن. صرفاً چون یه جاییه که به نظر میاد پر از پوله و متاسفانه سر جریان کرونا و بعدش هم داستان کریپتو و بیتکوین، فضا خیلی باز شد. کلاهبردارها هم شروع کردن به زردنمایی که "آی بیاید یه شبه پولدار شید" و از این قصهها... و متاسفانه خیلی از اقشار جامعه که اصلاً آگاهی نداشتن، کشیده شدن به این بازار.
اینا رو گفتم که بدونید امروز میخوام از اولِ اولِ اول، یعنی از پایه، براتون توضیح بدم که اصلاً این بازار چیه. وقتی بازار رو بشناسید و بدونید چه اتفاقهایی توش میافته، کمکم براتون مفهومتر میشه و کمتر هم میترسونتون. به نظرم خوبه که به عنوان پیشگفتار، بریم سراغ شناخت بازار.
یه نکته فرهنگی جالب (خارج از بحث اصلی، اما برای اطلاع عمومی)
اینجا (جایی که من هستم)، اذان ظهر ساعت دوازده و نیمه. قبلاً روزهای تعطیل جمعه و شنبه بود. بعد به خاطر هماهنگی با تعطیلات جهانی، روزهای تعطیل رو کردن شنبه و یکشنبه تا با بقیه جاهای دنیا برای معاملات و مبادلات مچ باشن. منتها یه مشکل بزرگ پیش اومد: کشور مسلمانه، نماز جمعه رو چیکار کنن وقتی جمعهها دیگه مردم سر کارن؟ قبلاً که جمعهها تعطیل بودن، راحت تو نماز جماعت و نماز جمعه شرکت میکردن. الان که مردم سر کارن، تکلیف چیه؟ اومدن یه قانون دیگه گذاشتن. اذان ظهر که طبیعتاً تغییر میکنه، مثلاً توی زمستون یه ساعته، توی تابستون یه ساعت دیگه. اومدن حداکثر زمان اذان رو انتخاب کردن برای برگزاری نماز جمعه. مثلاً اگه اذان ظهر ساعت دوازده و ربع باشه، شما یک ساعت وقت داری که کارهات رو انجام بدی، اجازهات رو بگیری و خودت رو به اولین مسجد نزدیکت برسونی تا توی نماز جمعه شرکت کنی. الان هم که صدای اذان میاد، ساعت یک و ربع دارن نماز جمعه رو برگزار میکنن. و جالب اینجاست که هیچ کارفرمایی هم اجازه نداره بگه "نه"! وقتی میگی میرم نماز، اصلاً اجازه هم نمیخواد بگیری، فقط اعلام میکنی. هیچکس حق نداره بهت بگه نمیتونی بری. اگه بگن نه، راحت میتونی بری شکایت کنی و حسابی براشون دردسر میشه.
خب، برگردیم سراغ بحث اصلیمون. بذارید نوتم رو بیارم چون دیشب عنوانبندی کردم که میخوام راجع به چیها صحبت کنم تا چیزی از قلم نیفته.
چهار سبک اصلی عملکرد در بازار
ببینید، ما کلاً سه مدل عملکرد اصلی توی این بازار داریم، اگه بخوام خیلی ریز بشم، چهار مدل.
تکنیکال: خب، اینو که اکثراً میشناسیم. سبکهای مختلفی داره مثل کلاسیک، پرایس اکشن، الگوهای هارمونیک، الیوت، آیسیتی، آرتیام، اسمارت مانی، سطوح نقدینگی، وایکوف و... . همینطور استراتژیهای مبتنی بر اندیکاتور مثل ایچیموکو و کلی چیز دیگه. پس شکل اول ترید کردن، تکنیکاله.
فاندامنتال: اینو هم زیاد شنیدید. فاندامنتال یعنی چی؟ فاندامنتال یعنی "بنیاد". یعنی شما میری زیربنای اون نماد رو درمیاری، بر اساس زیربنایی که از اون نماد و کشورش به دست میاری، وضعیت اقتصادی و تقابل بانکهای مرکزیشون با شرایط فعلی رو بررسی میکنی و روی اونها معامله میکنی. چیزی که خیلیا اشتباه از فاندامنتال میدونن، اون دو تای دیگهست که الان میگم.
نیوز تریدینگ (معاملهگری بر اساس اخبار): کار این افراد چیه؟ سعی میکنن اخبار رو پیشبینی کنن و روی خودِ اخبار معامله میکنن. اشتباهی که خیلیا دارن اینه که نیوز تریدینگ رو با فاندامنتال یکی میدونن. نه! فاندامنتال، همونطور که گفتم، در لغت به معنی بنیاده. پس کارش اینه که بیاد بیس و زیربنای یک کشور رو بررسی کنه و یک نگاه کلی به وضعیت اون کشور و در نتیجه ارزش پولش داشته باشه. اینکه شما صرفاً میای روی یک خبر خاص معامله میکنی، بای یا سلش رو میگیری و معمولاً هم دیتریدر هستی، به این میگن "نیوز تریدر". این افراد معمولاً نیم ساعت، یک ساعت قبل از خبر تصمیم میگیرن که آیا باید وارد معامله بشن یا نه، یا اینکه روی خود خبر ورود میکنن یا نه. این خودش یه سبک جدا برای معامله کردنه.
ما به عنوان یک فاندامنتالیست، نیاز داریم اخبار رو چک کنیم و باهاشون آشنایی داشته باشیم. اما نحوه شناخت ما خیلی عمیقتر از نیوز تریدرهاست. نیوز تریدرها فقط از این نظر بررسی میکنن که مثلاً اگه این خبر اینطوری بود، قیمت میره بالا، اگه اونطوری بود میاد پایین. نه! ما بررسی میکنیم که اگه اونطور بود، مثلاً اگه عدد اعلامی بیشتر از پیشبینی بود، چه تأثیری میتونه در کشور و آیندهاش داشته باشه؟ چه واکنشهایی برای اقتصاد به همراه میاره؟ پس ما خیلی عمیقتر نگاه میکنیم. توی نیوز تریدینگ، فقط تأثیر لحظهای خبر روی چارت بررسی میشه.سنتیمنتال تریدینگ (معاملهگری بر اساس حس و حال بازار): این همون چیزی بود که استارت صحبتمون در مورد فاندامنتال شد. سنتیمنتال چیه؟ سنتیمنت یعنی حس و حال روز بازار. آیا بازار حالش خوبه؟ در وضعیت طمع قرار داره؟ شرایط اقتصادی اوکیه؟ آرامش برقراره؟ اتفاقات ژئوپلیتیکی نداریم؟ ترس و نگرانی توی بازار وجود نداره؟ خب، طبیعتاً واکنش بازار در این شرایط با زمانی که ترس و نگرانی زیاده، نمیدونیم قراره چه اتفاقی بیفته و مشکلات ژئوپلیتیک زیاده، فرق میکنه. اینها سنتیمنتکار هستن.
هر چهار تا سبک میتونن کاملاً سودآور و موفق باشن. من نمیخوام بگم کدومش خوبه، کدومش بد. نه. اما باید معنی و مفهوم عملکردیشون رو بدونید. مثلاً شما اگه سنتیمنتال کار میکنید، نمیتونید بر اساس سنتیمنت یه معامله باز کنید و دو هفته براش صبر کنید. باید توی همون سشن سنتیمنتی که تعیین شده معامله کنید، چون سنتیمنتها خیلی شکنندهان و از سشن به سشن تغییر میکنن. اگه نیوز تریدر هستید، خب طبیعتاً وقتی خبر مهمی نیست، شما نمیتونید معامله کنید. نمیتونید همینجوری یه معامله باز کنید به امیدی که یه خبری یه اتفاقی بیفته.
اگه فاندامنتالکار هستید، تأثیرات اتفاقات فاندامنتالی معمولاً یه بازه زمانی دو تا سه ماهه رو در پی داره. شما نمیتونی بر اساس فاندامنتالی که الان تو ذهنت داری، همین الان چون فکر میکنی اروپا میتونه وضعیت خوبی داشته باشه، بری یورو رو بای بزنی و توقع داشته باشی مثلاً آخر روز یه حرکت ۵۰۰ پیپی ازش بگیری! فاندامنتال، بعد نگاهش به بازار در کوتاهترین مدتی که بتونی راجع بهش تصمیم بگیری، یک ماهه. یعنی میتونی از الان روی خبر بعدی یه نگاهی داشته باشی که تازه اگه بخوای مثلاً اسکالپ فاندامنتالی کار کنی، بازه یک ماهه رو میتونی در نظر بگیری. اگه نه که باید سه ماهه، شش ماهه، یا حتی یک ساله بهش نگاه کنی. و خب تکنیکال هم که بستگی به سبک خودتون داره.
میخوام یه مثال ملموس بزنم، توی تکنیکال که اکثراً باهاش آشنایید. مثلاً شما نمیتونی تایم فریم یک دقیقه رو تحلیل کنی، بعد بیای استاپ و تیپیت رو بر اساس تایم فریم دیلی بذاری. یا نمیتونی تو تایم فریم یک ساعته ورود کنی و بعد بری استاپ و تیپیت رو تو تایم فریم یک دقیقه تنظیم کنی. هر دوی اینا نتیجه غلط بهت میده چون نمیتونی اون نتیجهای که باید رو ازش بگیری. اگه استاپ و تیپی دیلی رو روی تایم فریم یک دقیقه بذاری، عملاً داری ریسک میکنی چون تایم فریم یک دقیقه اینقدر نمیتونه باثبات باشه و نویز زیادی داره. ممکنه یه حرکت خوبی داشته باشی اما به خاطر اندازه استاپ بزرگت، اون سیگنالت رو از دست بدی. و برعکس، اگه تو یک ساعته ورود کنی بعد استاپ و تیپیت رو پانزده دقیقه بذاری، خب احتمال خیلی زیادی داره که استاپت بخوره. پس مهمه که بدونید توی چه سبکی دارید کار میکنید و بر اساس اون، شکل معاملاتتون چطوری باشه.
برگردیم سراغ فاندامنتال: اصلاً بازاری که توش کار میکنیم چیه؟
اول از بنیاد خود بازارمون شروع کنیم. بازاری که ما توش کار میکنیم چطوری به وجود اومده و چی شده که ما به اینجا رسیدیم؟
اول از همه اینو بگم که ما "سیافدی" (CFD) معامله میکنیم. بچههایی که نمیدونن، معاملات ما به صورت فیات یا لایو نیست. فیات یعنی چی؟ مثل اینکه شما میرید مغازه طلافروشی، طلا میخرید. اون طلایی که میخرید و دستتونه، بهش میگن فیات یا اسپات. این چیزیه که شما خریدید و داریدش. میرید یورو میخرید از صرافی، یورو دستتونه، پوله، کشه. به اینا میگن اسپات یا فیات.
ما سیافدی معامله میکنیم، یعنی "قرارداد برای تفاوت" (Contract For Difference). یعنی چی؟ یعنی وقتی ما یورو/دلار (EURUSD) رو معامله میکنیم، نمیایم واقعاً یورو بخریم. اگه یورو/دلار رو بای میزنم، واقعاً یورو نمیخرم. من دارم یه جورایی، اگه بخوام به زبون ساده بگم، شرطبندی میکنم که فکر میکنم یورو قراره قدرتش از دلار بیشتر بشه. پس میرم روی یورو سرمایهام رو میذارم. پس ما وقتی سیافدی معامله میکنیم، عملاً مالک اون نماد یا چارت نیستیم. شما وقتی نفت (WTI) رو بای میزنی، منتظر نمیمونی که نفت بیارن دم در خونهت تخلیه کنن. وقتی طلا (Gold) رو بای میزنی، شمش طلا بهت تحویل نمیدن. پس ما به نوعی انگار دادهها و اطلاعات رو از بازار لایو میگیریم و بعد روی اون تفاوتها، تغییرات و تحلیلهایی که داریم، یه جورایی شرطبندی میکنیم. دلیل اینکه خیلی از علما و اینا هم با این بازار مشکل دارن، همین موضوع شرطبندیه. میگن شما عملاً چیزی رو نمیخری، بلکه روی رشد یا کاهش یه ارز، نماد یا سهام شرط میبندی.
کارگزاریها و مفهوم لات در معاملات CFD
حالا یه کم سادهترش کنیم. مثلاً من میخوام یورو/دلار رو بای بزنم. میدونید که هر یک لات قرارداد توی این بازار، ۱۰۰ هزار واحد از ارز پایه (اینجا یورو) ارزش داره. من اگه بخوام توی بازار واقعی یک لات معامله کنم، باید مثلاً معادل ۱۰۰ هزار یورو، دلار داشته باشم تا بتونم ۱۰۰ هزار یورو تحویل بگیرم (مثلاً اگه نرخ ۱.۱۲ باشه، ۱۱۲ هزار دلار). خب، این پولو که اکثر ماها نداریم. پس اتفاقی که افتاد این بود که کارگزاریهایی به اسم "بروکر" وارد این بازار شدن و اومدن به ما یه جورایی وام یا اعتبار دادن تا بتونیم توی اون بازار معامله کنیم. اما تا کجا میتونیم سود یا ضرر کنیم؟ تا جایی که مبلغ حسابمون اجازه میده.
حالا چه اتفاقی میافته؟ فرض کنید من ۲۰۰۰ دلار توی حسابم پول دارم و میخوام روی یورو/دلار یک لات بای بزنم. شکل کلیش اینه: من انگار به بروکر میگم آقای بروکر، به من ۱۰۰ هزار یورو قرض بده. من ۱۰۰ هزار یورو از بروکر قرض میگیرم و میخرم. اوکی؟ حالا بر اساس تحلیلی که دارم، معتقدم که یورو قراره گرون بشه. چرا؟ چون بروکر این مبلغ رو به دلار به من میده (حسابم دلاریه). پس وقتی ۱۰۰ هزار یورو قرض میگیرم، داره مثلاً ۱۱۲ هزار دلار (فرض کنیم نرخ ۱.۱۲ باشه) بهم اعتبار میده. اگه تحلیل من درست باشه و یورو گرون بشه، مثلاً نرخ بشه ۱.۲۰، اون موقع ۱۰۰ هزار یوروی من میارزه ۱۲۰ هزار دلار. من ۱۱۲ هزار دلار بروکر رو بهش پس میدم، میگم آقا دست شما درد نکنه، اینم پول شما. ما به تفاوتش، یعنی اون ۸ هزار دلار، میشه سود من.
اما اگه برعکس بشه و یورو بیاد پایین، مثلاً نرخ بشه ۱.۰۹. حالا ۱۰۰ هزار یوروی من میارزه ۱۰۹ هزار دلار. وقتی معاملهم رو میبندم، بروکر چقدر بهم قرض داده بود؟ ۱۱۲ هزار دلار. اون ۱۱۲ هزار دلارش رو میخواد، کاری نداره الان قیمت چقدر شده. پس من ۱۰۹ هزار دلار از فروش یورو به دست میارم، اما باید ۱۱۲ هزار دلار به بروکر بدم. اون ۳ هزار دلار مابهالتفاوت رو ناچارم از جیبم به بروکر پرداخت کنم.
پس در واقع اتفاقی که توی بازارهای سیافدی میافته، یه همچین حالتی داره.
تاریخچه بازار فارکس: از مبادلات پایاپای تا امروز
حالا یه کم بریم عقبتر و در مورد پیدایش این بازار صحبت کنیم.
یکی بود یکی نبود، توی دوره باستان، کشورهای مختلف بودن و مردم مبادلات پایاپای کالایی با هم داشتن. یعنی چی؟ یعنی منِ نوعی اگه برنج میکاشتم و به گوشت نیاز داشتم، میرفتم برنج میدادم به اونی که دامداره و ازش گوشت میگرفتم. یا برنج میدادم به ماهیگیر و ماهی میگرفتم.
کمکم که این مبادلات جلوتر رفت، مردم به یه مشکلی خوردن. مثلاً اونی که ماهی میفروخت، برنج میخواست، ولی من ماهی نمیخواستم. یا منی که برنج داشتم، گوشت میخواستم، ولی اون دامداره برنج نمیخواست. خب، چطوری میتونستیم معامله کنیم؟ اینجا بود که مردم به این فکر افتادن که از فلزات گرانبها مثل نقره، مس، برنج و طلا برای مبادلاتشون استفاده کنن. برای هر کالا یه ارزشی تعیین کردن و در ازاش از این فلزات استفاده میکردن. کشورها هم با همدیگه همینطوری مبادله میکردن.
بعد به یه جایی رسید که مثلاً شما به عنوان یه تاجر میخواستی بری ۵۰۰ تن گوشت از یه کشور دیگه بخری، نمیتونستی که سه تا کشتی طلا با خودت ببری! اینجا بود که اولین ایدههای شکلگیری بانکها به وجود اومد. مثلاً یه نفر معتمد کنار اسکله نشسته بود و یه آشنای معتمد دیگه توی یه شهر دیگه داشت. شما به عنوان تاجر، میخواستی هزار تا سکه طلا با خودت ببری تهران. نمیخواستی این همه سکه رو تو دستت بگیری، خطر دزدی بود، غرق شدن بود و مشکلات دیگه. پول رو میذاشتی پیش اون فرد معتمد تو انزلی (مثلاً اسمش اصغرآقا)، اونم یه کاغذ بهت میداد که روش نوشته بود این آقا هزار تا سکه طلا پیش من داره، به آشناش تو تهران (مثلاً آقامحمد) مینوشت که اگه این شخص اومد، هرچقدر خواست بهش بده و زیر این کاغذ برای من بنویس. شما میرفتی تهران پیش آقامحمد، کاغذ رو نشون میدادی و سکههات رو تحویل میگرفتی. گاهی هم پول رو امانت میذاشتی و یه رسید میگرفتی.
پیدایش پول کاغذی
اینجا بود که اولین ایدههای پول کاغذی شکل گرفت. مردم به جای اینکه کیلو کیلو طلا و نقره جابجا کنن، پولشون رو پیش یه آدم امین که تو شهرهای دیگه رابط داشت میذاشتن و در ازاش کاغذ میگرفتن. اون کاغذ به اندازه پولی که پیش اون فرد گذاشته بودن، ارزش پیدا میکرد. کمکم ایده صدور چک و بعداً چاپ پولهای کاغذی از اینجا شروع شد، حدوداً از اوایل قرن نوزدهم میلادی (دهه ۱۸۲۰ به بعد).
پشتوانه طلا و جنگ جهانی اول
اواخر قرن نوزدهم، حمل و نقل طلا برای مبادلات بینالمللی سخت شده بود. مخصوصاً با اتفاقات جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴، استفاده از طلا به عنوان پشتوانه خیلی مشکلساز بود. اون موقع هر کشوری بانک و ارز مخصوص خودش رو داشت و پشتوانه ارزها فقط طلا بود. ارزش هر ارز به میزان طلای موجود در خزانه اون بانک بستگی داشت. توی جنگ، کشورها برای تأمین مخارج جنگ، طلاهاشون رو خیلی نقد کردن و یهو ذخایر طلا کم شد. این کاهش باعث شد ارزش خیلی از ارزها یهو بیفته پایین و یه اضطراب جهانی به وجود بیاد.
معاهده برتون وودز: دلار، پشتوانه جدید
اون موقع چه پیشنهادی مطرح شد؟ گفتن آقا به جای اینکه مبنا رو فقط طلا بذاریم، بیاید مبنا رو بذاریم دلار. چرا؟ چون آمریکا اون زمان یکی از بزرگترین ذخایر طلا رو داشت. آمریکا گفت: "من طلا دارم، شما بیاید از اعتبار طلای من استفاده کنید، ارز من رو بخرید، من به شما اعتبار میدم." این توافق در کنفرانسی به اسم "برتون وودز" در سال ۱۹۴۴ شکل گرفت. آمریکا گفت: "میدونم خیلیهاتون طلای کافی ندارید، پس من که طلا زیاد دارم، میشم پشتوانه شما. شما به عنوان پشتوانه ارزهاتون، دلار نگهداری کنید."
فروپاشی سیستم برتون وودز
متاسفانه این سیستم خیلی دوام نیاورد. سال ۱۹۷۱، نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، کلاً لغوش کرد. چرا؟
یکی از مشکلات این بود که وقتی وضعیت اقتصادی کشورها خوب میشد، ترجیح میدادن طلا داشته باشن تا دلار. برای همین دلارهایشان رو به طلا تبدیل میکردن. ویژگی برتون وودز هم این بود که کشوری که دلار آمریکا رو داشت، یا میتونست باهاش با کشورهای دیگه معامله کنه، یا بیاد در ازای اون دلار از آمریکا طلا بگیره.
بعد از جنگ جهانی که اقتصادها به ثبات رسیدن، کشورها شروع کردن دلارهایشان رو به طلا تبدیل کردن. میگفتن: "آقا، وضعیتم دیگه خطرناک نیست، جنگ هم تموم شده، طلای منو بده، دیگه دلار نمیخوام." این باعث شد ذخایر طلای آمریکا کم بشه.
از طرف دیگه، بدهی آمریکا داشت زیاد میشد. آمریکا در ازای اعتباری که به ارزهای دیگه میداد، مجبور بود پول چاپ کنه. چاپ پول باعث کاهش ارزش دلار و در نتیجه تورم توی کشور میشد.
سیستم برتون وودز انعطافپذیری بالایی هم نداشت. اتفاقی که تو برتون وودز افتاد رو اصطلاحاً میگن "پِگ" (Peg) کردن. یعنی اگه جایی شنیدید فلان ارز به دلار پِگ شده، یعنی یه نرخ ثابت بینشون وجود داره، مثل همون سیستم برتون وودز. این نرخ ثابت چطوری تعیین میشد؟ آخر هر سال اقتصادی بررسی میکردن. مثلاً تناسب دلار به درهم امارات ۳.۶۵ هست. اگه آخر سال میدیدن ارزش واقعی طلا تو خزانه آمریکا نسبت به طلای امارات واقعاً ۳.۶۵ نیست، اگه کمتر بود، آمریکا باید یه پولی به امارات میداد و اگه بیشتر بود، امارات باید به آمریکا پرداخت میکرد.
این سیستم از یه جهت خوب بود، چون کشورهای دیگه میتونستن با حفظ این نرخ ثابت، ارزش صادرات و وارداتشون رو ثابت نگه دارن و تورمشون رو کنترل کنن. اما برای آمریکا بد بود، چون هرچی کشورها بیشتر ارز آمریکا رو میخریدن، تورم داخلی آمریکا بالاتر میرفت. مجبور بودن پول چاپ کنن و اگه به همون میزان طلای بیشتری به خزانهشون اضافه نمیشد، ارزش پولشون کم میشد و تورم بالا میرفت. این به اقتصادهای دیگه کمک میکرد، اما برای آمریکا که اون موقع هنوز یه کشور نوپا محسوب میشد، خوب نبود و باعث کسری تجاری شده بود.
کسری تجاری و رکود بزرگ (Great Depression)
کسری تجاری یعنی چی؟ یعنی تفاوت بین صادرات و واردات یه کشور. وقتی واردات شما از صادراتتون بیشتر باشه، یعنی کسری تجاری دارید، مثل ایران. برعکسش هم میشه مازاد تجاری که برای کشور خیلی خوبه. اما کسری تجاری بده، چون باعث میشه ارز زیادی از کشور خارج بشه و کشور همیشه وابسته به دیگران میشه. اینو تو دوره کرونا شدیداً حس کردیم که چطور کشورهای وابسته به چین، تا وقتی چین لاکداونهاش رو تموم نکرد، حسابی به مشکل خوردن.
این کسری تجاری که به وجود اومد، باعث شد آمریکا سیاستهایی رو در پیش بگیره. اگه اشتباه نکنم، هوور، رئیسجمهور وقت آمریکا، اومد گفت من میخوام طرحهایی برای حمایت از کالاهای داخلی بذارم. یه سری مالیاتها رو برای کالاهای داخلی برداشت، سوبسید داد و مالیات کالاهای خارجی رو بیشتر کرد تا مردم بیشتر کالای داخلی مصرف کنن. منتها چیزی که حساب نکرده بود این بود که اگه تو برای من مالیات بذاری، منم برای تو مالیات میذارم! در نتیجه، هم وارداتش کم شد، هم صادراتش. چون کشورهای دیگه هم حاضر نبودن باهاش معامله کنن.
همه اینا باعث شد آمریکا برسه به اون چیزی که بهش میگن "رکود بزرگ" (Great Depression). اون رکود عمیقی که فکر میکنم بالای ۹۰۰۰ تا بانک توی آمریکا ورشکست شدن. ۴۰ روز تمام بانکها تو آمریکا بسته بودن که فقط اعلام ورشکستگی نکنن و پولی به کسی نمیدادن. مردم پول تو دستشون نبود. بعد از یه هفته ده روز، معاملات دفتری شروع شد! یعنی میرفتی مغازه میگفتی دو تا نون بده، بنویس تو دفتر بعداً برات میارم. چون پول مردم تو بانک بود، ولی بانک ورشکسته بود و پولی پرداخت نمیکرد. یه فاجعهای شده بود.
شاید جالب باشه بدونید "هوورویلها" (Hoovervilles) اون زمان به وجود اومدن. اینا شهرکهای بیخانمانها بودن. اینقدر تعداد بیخانمانها تو اون دوره زیاد شده بود که برای خودشون شهرک درست کرده بودن. کارتون میذاشتن و دور هم میخوابیدن. اسمش رو هم گذاشتن هوورویل به خاطر اینکه هوور رئیس جمهور اون زمان بود و میخواستن یه جورایی براش مایه سرشکستگی بشه.
دلیل اصلی اتفاق افتادن رکود بزرگ چی بود؟ اومدن واردات از یه سری جاها رو ممنوع کردن و مالیات بعضی کالاها رو افزایش دادن. بعد اون کشورهایی که واردات ازشون ممنوع شده بود، دیگه از آمریکا کالا نمیخریدن. همه کشورها همین کارو کردن و گفتن "تو از من نمیخری، منم از تو نمیخرم." این باعث شد مبادلات جهانی یهو بسته بشه. هر کشوری گفت "فقط خودم". خب وقتی بازار داخلی یه ظرفیتی داره و به خارج صادر نکنی، تولیدات کم میشه. تولید که کم بشه، کارخونهدار کارگر اخراج میکنه. کارگر اخراج شده حقوق نداره، پس مصرفش رو کنترل میکنه و کالا زیاد نمیخره. کالا زیاد خریده نشه، سفارشهای داخلی هم کم میشه، تولیدات دوباره کمتر میشه. این چرخه مثل یه لوپ هی تکرار میشد و اوضاع فاجعهبارتر میشد.
انفجار بازار سهام و نقش فدرال رزرو
چی باعث شد رکود بزرگ یهویی منفجر بشه؟ اگه تو فیلمهای قدیمی دیده باشید، همه ریخته بودن برای خرید سهام. بازار سهام و بورس حدود سال ۱۹۲۹-۱۹۳۰ تازه جون گرفته بود و معروف شده بود. مثل جریان بیتکوین چند سال پیش خودمون که مردم ریختن بخرن و بعد یهو از ۶۰ هزار تا ریخت و کلی آدم ورشکست شدن.
اون زمان هم همین شد. بازار سهام (مثل نزدک) خیلی مطرح شد. مردم پول نداشتن، معاملات مارجین تازه شروع شده بود. میرفتن از دولت وام میگرفتن، مثلاً خودش ۲۰۰۰ دلار داشت، میرفت ۵۰ هزار دلار وام میگرفت و سهام میخرید.
یه دفعه فدرال رزرو چیکار کرد؟ نرخ بهره رو افزایش داد (Rate Hike) و جلوی یه سری وامها رو هم گرفت. همین باعث انفجار شد. کارخونهها نمیتونستن برای ادامه فعالیتشون وام بگیرن، وضعیت اقتصادی هم داشت بدتر میشد. افزایش نرخ بهره هم برای کنترل تورم داشت کار رو خرابتر میکرد. یه دفعه سهام ریخت!
روز ۲۹ اکتبر ۱۹۲۹، که به "سهشنبه سیاه" (Black Tuesday) معروف شد، سهام منفجر شد. پول دست مردم سوخت، ارزش شرکتها کم شد. مشکل دیگه این بود که بانکها هم عمده سرمایه مردم که دستشون بود رو توی سهام سرمایهگذاری کرده بودن. حالا حساب کنید: مردم وام گرفتن سهام خریدن، بانکها هم پول مردم رو برداشتن بردن سهام خریدن. وقتی سهام ریخت، مردم موندن پول ندارن وامشون رو بدن، بانک هم میخواد بره پولشو بگیره یه کاری بکنه، از اونور خود بانک پول اینو برده سهام خریده و پول نداره که به این مشتری پولشو پرداخت کنه. بانک ورشکست شد! ۹۰۰۰ بانک توی ۲۹ اکتبر ۱۹۲۹ اعلام ورشکستگی کردن.
توی اون ۴۰ روز، فدرال رزرو اعلام کرد همه مبادلات مالی قطع، همه ببندید. چون تو کمتر از ۲۴ ساعت ۹۰۰۰ بانک ورشکست شدن و اگه فردا بازار باز میشد، ممکن بود این چرخه کل بانکها رو درگیر کنه. گفتن باز نشید تا ما ببینیم چه گلی به سرمون میریزیم.
بعد هم که اون پروسه رکود بزرگ اتفاق افتاد، خیلیا بیخانمان شدن و پولاشون از دست رفت.
اون زمان معاملات دوطرفه نبود، مثل بورس خودمون یه طرفه بود. ارزش شرکتها کم شد چون وامها کم شد، دید اقتصادی بد بود، فدرال رزرو نرخ بهره رو بالا برد و همه اینا کنار تورم بالا، باعث نابودی شد. بچهها شاید باورتون نشه، نرخ بیکاری آمریکا تو اون دوره به ۲۵ درصد رسید! برای اینکه یه تصور داشته باشید، الان نرخ بیکاری آمریکا حدود ۴ درصده و همین ۴ درصد داره تن و بدن همه رو میلرزونه. میگن ماکسیمم باید ۴.۳ درصد باشه وگرنه فاجعه رخ میده. شما فکر کنید اون موقع تو کمتر از یه ماه آمار بیکاری شد ۲۵ درصد!
با خودمون مقایسه نکنید. ما داریم راجع به ابرقدرتها و ثبات اقتصادیشون صحبت میکنیم. اون زمان چرا ما (ایران) قدرتمند بودیم؟ چون تو اون فاجعه اقتصادی، ما اینجا واسه خودمون زندگیهای خوبی داشتیم. بیکاری که نداشتیم هیچ، بچه که به دنیا میومد برنامهریزی میشد ۲۰ سال دیگه کجا بره سر کار. اصلاً بیکاری و تورم و فقر و اینجور چیزا تو اون دوره برای ما معنی نداشت.
پس ببینید الان که نرخ بیکاری آمریکا به چهار و دو دهم رسیده دارن میترسن، اون موقع که ۲۵ درصد بود چه اتفاقی افتاد. آمریکاییها حقوقشون هفتگیه، مثل ما ماهانه نیست و عیدی و سنوات و مزایای کارمند دولتی و اینا رو ندارن. حقوقشون ساعتیه و هفتگی میگیرن. وقتی سر کار نمیره، تهش بتونه یه هفته دو هفته آیندهشو مدیریت کنه.
خلاصه اینکه تولیدات صنعتی آمریکا بیشتر از ۵۰ درصد کاهش پیدا کرد. مردم داخلی پول نداشتن بخرن، مردم خارجی هم سر اون جریان قوانین صادراتی که برای جبران کسری تجاری گذاشته بودن، سفارش زیادی نمیدادن. این باعث بزرگترین فاجعه شد تا ۱۹۳۲ که روزولت اومد و طرح "نیودیل" (New Deal) رو آورد و تقریباً هشت نه سال طول کشید تا کشور از اون وضعیت بحرانی خارج بشه. هشت نه سال! ببینید اینکه من همیشه به شما میگم موجهای اقتصادی زمان میبره تا خودشون رو نشون بدن، همینه. روزولت اومد، طرح رو تصویب کرد، تو همون سال اول خیلی کارها رو اجرا کرد، اما نه سال طول کشید تا کشور از بحران خارج بشه. با توجه به اینکه دنبال اصلاح هم بودن. ماهایی که تازه اصلاح هم نمیکنیم ببینید وضعیتمون چطوریه. یعنی وضعیتی که الان شما تو ایران دارید، برگرفته از تصمیماتیه که نه سال پیش گرفته شده. هنوز تصمیمات جدید رو شما چیزی ندیدید. تصمیماتی که چهار سال پیش یا هشت سال پیش گرفته شده رو شما الان دارید تبعاتش رو توی اقتصاد میبینید. و تازه اون موقع چقدر خوشحال بودیم، رفتیم تو صف ایستادیم دور دوم هم به همون شخص رأی دادیم! حساب کنید تو اون وضعیت، این شده اوضاع. برسیم به این دورههای آخر دیگه نمیدونم کجا قراره برسیم.
پایان برتون وودز و آغاز ارزهای شناور
یادتون باشه تا برتون وودز و پِگ کردن ارزها به دلار رو براتون توضیح دادم. هنوز به بازار فارکس به شکلی که الان میشناسیم نرسیدیم. صرفاً الان از پشتوانه طلا خارج شدیم، دلار ارز پشتوانه شده و توی سال ۱۹۷۱ هستیم و نیکسون اعلام کرده که "آقا ما برتون وودز نخواستیم، تموم شد، لغو. هرکی بره کار خودشو بکنه."
استارت ارزهای شناور در سال ۱۹۷۱ خورد. ابتدای شکلگیری بازار به این شکلی که الان ما توش هستیم، از ۱۹۷۱ بود. تا قبل از اون، مثل بورس ایران بود؛ یک بازار یک طرفه که در بهترین حالت میتونستید وام بگیرید و توش معامله کنید.
هفتههای آینده قراره چی بگیم؟
توی هفتههای بعد میریم سراغ شکلگیری بازار فارکس و اولین موضوعات فاندامنتال رو شروع میکنیم. اگه پیشنهادی دارید که از کجا شروع کنم، خیلی هم خوبه. برام توی کامنتها بنویسید. بیشتر دوست دارید در مورد کشورها و اقتصاد و فرهنگ و سیاستهاشون صحبت کنیم؟ یا مثلاً با اخبار شروع کنیم، تحلیل اخبار و وضعیتشون؟ یا نمیدونم، نمادهای مختلفی که داریم؟ یا بریم سراغ سهام شرکتها؟ اینا رو بهم بگید تا ببینم دوست دارید با کدوم شروع کنیم.
یه سوال دیگه هم دارم. بیشتر دوست دارید اول کاربردی شروع کنیم و بعد بریم سراغ بخش علمی، یا دوست دارید از ابتدا علمی و آروم آروم با هم بریم جلو؟ منظورم از کاربردی چیه؟ یعنی نمیام خیلی عمیق بشم تو موضوعات، بیشتر بهتون میگم تأثیراتشون چی میتونه باشه و چه اتفاقاتی روی چارتتون برای معاملهگری میتونه بیفته. این به درد کسایی میخوره که تکنیکالیستن یا نیوز تریدرن.
اما اگه علمی بخوایم بریم، مثل اینه که شما دارید رشته اقتصاد میخونید. از دوره لیسانس شروع کردیم و ما الان ترم یک اقتصاد هستیم و من شروع میکنم همه موارد و موضوعات رو بهتون گفتن و توضیح دادن و به صورت علمی، از تاریخچه شروع میکنیم و میریم جلو. اینطوری عمیقتر میتونید یاد بگیرید. اما خب طبیعیه تا به اون کاربردش برسید، شاید یه بازه مثلاً یک سال و نیم دو ساله باید هر هفته با من همراه باشید تا اون عمق کامل رو بتونید داشته باشید. فاندامنتال چیزی نیست که من بتونم تو یه روز دو روز سه روز بهتون توضیحش بدم. اما خب، بخش کاربردیش رو شاید بشه تو یه ماه جمعش کرد. اینم باز بهم بگید که دوست دارید بیشتر کاربردی باشه یا از ابتدا علمی بریم جلو.
فعلاً فکر میکنم تا همینجا کافی باشه. اگه سوال خاصی در مورد چیزایی که الان گفتم ندارید، خداحافظی کنیم.
موفق باشید. کامنتهاتون رو میخونم. برام کامنت بذارید اگه سوالی یا پیشنهادی داشتید و هفته آینده میبینمتون. فعلاً خداحافظ.