فاندامنتال به زبان ساده با من- قسمت چهارم
10/25/2024با آموزش فاندامنتال حرفه ای، بازارهای مالی رو تحلیل کنید و تریدهای هوشمندانه داشته باشید. در این مجموعه ویدیو آموزشی ، با اتفاقات فاندامنتالی آشنا شوید. با ما در این پست، با چهارمین قسمت این دوره آموزش همراه باشید.

اقتصاد آمریکا زیر ذرهبین: از کاپیتالیسم تا سیلیکونولی و بازیهای قدرت پشت پرده!
سلام به همه رفقای تریدر و علاقهمند به بازارهای مالی! امروز قراره یه گپ خودمونی و عمیق بزنیم در مورد یکی از خفنترین و پیچیدهترین اقتصادهای دنیا: اقتصاد ایالات متحده آمریکا. میخوایم ببینیم این غول اقتصادی چطور کار میکنه، چه چیزایی توش مهمه و چطور تصمیماتش میتونه کل دنیا رو تکون بده. پس اگه آمادهاید، بزن بریم!
راستی، قبل از اینکه شیرجه بزنیم تو دل اقتصاد آمریکا، بد نیست یه مروری هم داشته باشیم روی انواع نظامهای اقتصادی که قبلاً در موردشون صحبت کردیم. این بهمون کمک میکنه که وقتی از آمریکا حرف میزنیم، بهتر بفهمیم داریم در مورد چی صحبت میکنیم و چرا اینقدر مهمه.
یه مرور سریع روی انواع نظامهای اقتصادی: دنیا چطوری میچرخه؟
یادتونه که گفتیم چند مدل اصلی نظام اقتصادی داریم؟ خب، بیاین یه دور دیگه با هم مرورشون کنیم:
اقتصاد بازار آزاد (سرمایهداری یا کاپیتالیسم): این همون مدلیه که دولت خیلی توش دخالت نمیکنه. یعنی چی؟ یعنی بخش خصوصی حرف اول و آخر رو میزنه. قیمتها هم بر اساس عرضه و تقاضا بالا و پایین میشن، نه اینکه یکی از بالا دستور بده. دقیقاً مثل همین اتفاقی که تو چارتها میبینیم؛ هرچی خریدار بیشتر باشه قیمت میره بالا، هرچی فروشنده بیشتر باشه میاد پایین. اروپا و آمریکا معمولاً مثالهای خوب این مدل هستن. تو این سیستم، مالکیت خصوصی خیلی مهمه و دولت فقط یه سری قوانین میذاره که رقابت سالم بمونه و کسی نتونه انحصار درست کنه. یه جورایی سعی میکنه توازن اقتصادی بین مردم برقرار کنه، ولی مستقیم تو کار و کاسبی دخالت نمیکنه.
اقتصاد دستوری (کمونیستی): اینجا دیگه داستان برعکسه. دولت همهکارهست! از قیمتگذاری بگیر تا تولید و توزیع، همهچی دست خودشه. اصلاً کاری به عرضه و تقاضا و این حرفا نداره. کره شمالی یه مثال کلاسیک برای این مدله.
اقتصاد مختلط: این مدل یه چیزی بین اون دوتاست. یعنی یه سری چیزای اساسی مثل بهداشت و آموزش که به رفاه مردم ربط داره، دست دولته، ولی بقیه بخشها رو میسپرن به بخش خصوصی. کانادا و خیلی از کشورهای کوچیک اروپایی این مدلیان. جالبه بدونید که ما خودمون هم ادعا میکنیم اقتصادمون مختلطه!
اقتصاد سوسیالیستی و تعاونی: اینا یه جورایی شبیه همن. به جای اینکه یه شرکت خصوصی یا دولت کارها رو دست بگیره، یه سری تعاونی یا کامیونیتی (جوامع محلی) مسئولیتها رو به عهده میگیرن. یعنی اگه میخوای یه کاری راه بندازی، باید به صورت یه گروه و جامعه وارد بشی، تکنفره خیلی نمیتونی کاری از پیش ببری.
اقتصاد سنتی: این مدل بیشتر تو جوامعی دیده میشه که سنتها و عرف حرف اول رو میزنه. خیلی کاری به قوانین مدرن و اینا ندارن. یه مثال خوبش سرخپوستهای آمریکا هستن که به شکل قبیلهای زندگی میکنن و قوانین و روشهای مبادله خاص خودشون رو دارن.
نظام اقتصادی اسلامی: اینم یه مدل دیگهست که خب، یه کم حساسه صحبت کردن در موردش. اساس کارش اینه که همهچی باید بر اساس اصول و شریعت اسلام باشه. ربا (همون بهره) توش ممنوعه و قرار بر اینه که ثروت بین همه عادلانه تقسیم بشه. چیزایی مثل زکات و خمس پایههای اصلی این اقتصاد محسوب میشن. مثلاً میتونیم عربستان سعودی رو به عنوان یه نمونه از این نظام نام ببریم که تمرکزش بیشتر روی قوانین اسلامیه تا سنتهای صرف یا قوانین حقوق بشری.
یه نکته جالب اینجا اینه که وقتی صحبت از "نظام اقتصادی دینی" میشه، بیشتر منظورمون همین مدل اسلامیه. چرا؟ چون مثلاً تو اروپا و آمریکا، بعد از کلی جنگ و دعوا (همون جنگهای صلیبی و داستانهاش)، به این نتیجه رسیدن که دین باید از سیاست جدا باشه. یعنی دین رو بردن گذاشتن تو واتیکان و گفتن شما به کار خودت برس، ما هم به کار خودمون. این شد که قوانین مسیحی و اینا از کنترل کشور خارج شد. پس عملاً تنها نظام اقتصادی دینی که الان میتونیم مثال بزنیم، همون اسلامیه.
خب، این از مرورمون. حالا بریم سراغ اصل مطلب: اقتصاد آمریکا!
اقتصاد آمریکا: یک غول چندوجهی و پیچیده
اقتصاد آمریکا یکی از پیچیدهترین اقتصادهای دنیاست. چرا میگم پیچیده؟ چون چند تا جنبه خیلی مهم داره که هر کدومشون به تنهایی میتونن یه اقتصاد رو بچرخونن. مثل چارت طلا میمونه که برای ترید کردنش باید کلی تجربه داشته باشی و از زوایای مختلف بهش نگاه کنی.
همونطور که گفتیم، نظام اقتصادی آمریکا از نوع بازار آزاده (کاپیتالیسم). یعنی شرکتها و افراد خیلی راحت و آزادانه سرمایهگذاری میکنن. دولت سعی میکنه پاشو از بیشتر مسائل اقتصادی بکشه بیرون و کار رو بسپره به بخش خصوصی. از تولید و توزیع گرفته تا خدمات، همهچی دست شرکتهاست و قیمتها هم بر اساس عرضه و تقاضا تعیین میشن. دولت فقط یه سری قوانین میذاره که رقابت سالم بمونه و کسی نتونه بازار رو به نفع خودش قبضه کنه. یه جورایی نقش داور رو بازی میکنه، نه بازیکن.
حالا بیایم ببینیم این اقتصاد به این بزرگی، از کجا تغذیه میشه. جالبه بدونید که آمریکا به تنهایی حدود ۲۵ درصد کل تولید ناخالص داخلی (GDP) دنیا رو تولید میکنه! یعنی یه کشور، یک چهارم کل اقتصاد جهانه! خیلی عدد بزرگیه، نه؟ کشوری که جمعیتش حدود ۳۰۰ میلیونه، به اندازه پاکستان، اینقدر سهم داره تو اقتصاد دنیا. همین نشون میده که چرا تصمیمات آمریکا اینقدر مهمه و میتونه رو همهچی تأثیر بذاره.
اینجاست که اون پیچیدگی که گفتم خودشو نشون میده. برخلاف خیلی از کشورها که اقتصادشون به یه چیز خاص وابسته است (مثلاً کانادا به نفت، عربستان به نفت و گاز، استرالیا به مواد معدنی، یا اروپا بیشتر به خدمات)، اقتصاد آمریکا از چند تا بخش خیلی قوی تشکیل شده:
بخش خدمات (Services): احتمالاً اسم سیلیکونولی (Silicon Valley) تو کالیفرنیا به گوشتون خورده. این منطقه قطب خدمات تو دنیا محسوب میشه. شرکتهای غولی مثل آمازون، گوگل، اپل، مایکروسافت همشون اونجا جمع شدن. وقتی میگیم خدمات، منظورمون فقط کارهای خدماتی ساده نیستا! خدمات مالی، بیمه، سلامتی، آموزش، فناوری اطلاعات، همهچی تو این دسته قرار میگیره.
بخش تولیدات صنعتی (Industrial Production): آمریکا تو تولیدات صنعتی هم حرفای زیادی برای گفتن داره. از هوافضا (ناسا، اسپیسایکس ایلان ماسک) و خودروسازی (فورد، جنرال موتورز، تسلا) بگیر تا صنایع نظامی و محصولات الکترونیکی. تازه، نفت و گاز و مشتقات نفتی هم که گزارشهاش رو هر هفته میبینیم، جزو همین بخشه. خیلی از این تولیدات هم تحت لیسانس تو کشورهای دیگه مثل چین انجام میشه.
بخش کشاورزی (Agriculture): شاید باورتون نشه، ولی کشاورزی تو آمریکا فوقالعاده مهمه! ما معمولاً آمریکا رو با والاستریت و شهرهای بزرگش میشناسیم، ولی یه بخش عظیمی از این کشور پر از مزرعههای بزرگه. آمریکا یکی از بزرگترین تأمینکنندههای گندم، ذرت، سویا و محصولات دامی تو جهانه. اینقدر این بخش مهمه که حتی تو دادههای اقتصادی هم جداگونه بهش اشاره میشه. همون گزارش NFP (Non-Farm Payrolls) که همیشه دنبالشیم، یعنی چی؟ یعنی تعداد شغلهای ایجاد شده به جز بخش کشاورزی. این نشون میده که کشاورزی خودش یه وزن خیلی سنگینی داره.
بخش فناوری و نوآوری (Technology and Innovation): این بخش یه جورایی با همون خدمات و تولیدات صنعتی همپوشانی داره. تمرکزش روی چیزایی مثل فناوریهای سبز (مثلاً پنلهای خورشیدی)، بایوتکنولوژی (شرکتهای داروسازی خفن)، هوش مصنوعی و چیزاییه که شرکتهایی مثل تسلا و گوگل روش کار میکنن.
پس دیدین که اقتصاد آمریکا تکبعدی نیست و از چند تا پایه خیلی قوی تشکیل شده. اما یه جنبه دیگه هم هست که خارج از این چهارتاست و اونم خیلی مهمه:
دلار آمریکا، ارز مرجع جهانی: بیشتر مبادلات تو دنیا با دلار انجام میشه. این یعنی چی؟ یعنی همیشه برای دلار تقاضا وجود داره و این خودش یه قدرت بزرگه برای آمریکا. هرچی تقاضا برای یه ارز بیشتر باشه، ارزشش میره بالاتر و این به نفع اقتصاد اون کشوره. پس علاوه بر تولیدات خفنی که دارن، اینکه پولشون همهجای دنیا استفاده میشه، یه امتیاز خیلی بزرگ براشون محسوب میشه.
دولت آمریکا چطور اقتصاد رو (غیرمستقیم) کنترل میکنه؟
گفتیم که تو اقتصاد آمریکا، دولت مستقیم دخالت نمیکنه. اما خب، بیتأثیر هم نیست. دولت از دو تا کانال اصلی میتونه روی اقتصاد تأثیر بذاره:
بانک مرکزی (فدرال رزرو - Federal Reserve یا Fed): این همون بانک مرکزی آمریکاست. فدرال رزرو نمیتونه به شرکتها بگه چی تولید کنن یا نکنن، ولی میتونه با ابزارهای پولی مثل تغییر نرخ بهره، خرید و فروش اوراق قرضه، و تعیین شرایط وامدهی، روی اقتصاد تأثیر بذاره. مثلاً وقتی نرخ بهره رو میبره بالا، پول گرونتر میشه و این میتونه جلوی تورم رو بگیره یا رشد اقتصادی رو کند کنه.
دولت فدرال و کنگره (پارلمان): اینا همون مجلس و دولت خودمون هستن. وظیفهشون اینه که قوانینی که فدرال رزرو یا خودشون تصویب میکنن رو اجرا کنن و نظارت کنن که همهچی درست پیش بره. مثلاً مالیاتها و بودجهبندی کشور دست ایناست.
نگاهی گذرا به تاریخ پرماجرای آمریکا: از سرخپوستها تا ابرقدرت جهانی
برای اینکه بهتر بفهمیم آمریکا چطور به اینجا رسیده، باید یه نگاهی هم به تاریخش بندازیم. خیلی خلاصه و خودمونی:
قبل از کریستف کلمب: آمریکا یه سری ساکنان بومی داشت، همونایی که ما بهشون میگیم سرخپوست (Native Americans یا Indian Americans – که البته چرا بهشون میگن ایندین خودش یه داستانه!). اینا داشتن برای خودشون زندگی میکردن. مایاها و آزتکها رو یادتونه که میگفتن تقویمشون تو ۲۰۱۲ تموم میشه و دنیا به آخر میرسه؟ اینا همون اقوام بومی بودن.
اکتشاف و استعمار: سال ۱۴۹۲ کریستف کلمب آمریکای مرکزی رو کشف کرد و از اونجا پای اروپاییها به قاره آمریکا باز شد. اوایل قرن ۱۶، کشورهای قدرتمند اروپایی مثل اسپانیا، فرانسه، هلند و البته بریتانیای کبیر (همون روباه پیر خودمون که هرجا استعمار بود، اینم یه پاش اونجا بود!) اومدن و شروع کردن به استعمار آمریکا. اولش یه تیکههای کوچیک بود، ولی کمکم گسترشش دادن.
جابجایی بومیان: اروپاییها کمکم این بومیها رو به زور از زمینهاشون بیرون کردن، کشتن، یا جمعشون کردن یه گوشه و زمینهاشون رو گرفتن. اگه بخوایم منصفانه نگاه کنیم، آمریکاییهای اصلی همون سرخپوستها هستن که الان یه گوشه جمع شدن و بقیه مهاجر محسوب میشن! جالبه که آمریکا از بعضی کشورها که همین کارو میکنن حمایت میکنه، چون خودشون هم چند صد سال پیش همین کارو کردن!
استقلال: تا سال ۱۷۷۶، بخش زیادی از آمریکا مستعمره بریتانیا بود (حدود ۱۳ تا ایالت). بریتانیا مالیاتهای سنگینی میگرفت ولی اجازه نمیداد آمریکاییها تو پارلمان نماینده داشته باشن. این شد که آمریکاییها شاکی شدن و تو سال ۱۷۷۶ به رهبری افرادی مثل توماس جفرسون اعلام استقلال کردن. اینجوری بود که ایالات متحده آمریکا شکل گرفت.
گسترش قلمرو: بعد از استقلال، آمریکا شروع کرد به گسترش مرزهاش. با اسپانیا جنگید، از فرانسه زمین خرید (مثل خرید لوئیزیانا)، و سرخپوستها رو بیشتر عقب روند تا به شکل امروزی خودش دربیاد.
جنگ داخلی و بردهداری: حدودای سال ۱۸۰۰ و خوردهای، بحث بردهداری خیلی داغ شد. ایالتهای جنوبی آمریکا که بیشتر کشاورزی بودن، خیلی به بردهها وابسته بودن. ایالتهای شمالی مخالف بردهداری بودن. این اختلافها منجر به جنگ داخلی بین شمال (یونیونها) و جنوب (کنفدراسیونها) شد. آخرش هم شمال به رهبری آبراهام لینکلن برد و بردهداری لغو شد. (البته این جنگ بین ایالتهای شمالی و جنوبی خودِ کشور آمریکا بود، نه قاره آمریکای شمالی و جنوبی!)
جنگهای جهانی و جنگ سرد: آمریکا تو هر دو جنگ جهانی نقش فعالی داشت. بعد از جنگ جهانی دوم، یه دوره طولانی به اسم جنگ سرد (از ۱۹۴۷ تا ۱۹۹۱) شروع شد بین دو تا ابرقدرت اون زمان: آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی. این جنگ، جنگ نظامی مستقیم نبود، بیشتر جنگ قدرتنمایی بود. مثلاً مسابقه فضایی (کی زودتر آدم بفرسته فضا)، مسابقه تسلیحات هستهای، و جنگهای نیابتی (یعنی دو تا کشور دیگه رو به جون هم مینداختن و خودشون از پشت صحنه حمایت میکردن، مثل جنگ کره و ویتنام). جالبه که یهو اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و آمریکا شد تنها ابرقدرت دنیا! خیلی هم اتفاقی و خودجوش! (البته که میدونیم این چیزا خیلی هم خودجوش نیست!)
آمریکا به عنوان ابرقدرت: بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا برای سالها تنها ابرقدرت دنیا بود و هرچی میگفت تقریباً همون میشد. تا اینکه تو ۱۰-۱۵ سال اخیر، چین و روسیه هم دوباره قد علم کردن و الان یه جورایی سه تا ابرقدرت داریم که با هم رقابت میکنن.
فرهنگ، علم و مذهب در آمریکا: دیگ جوشان ملتها!
فرهنگ آمریکا خیلی متنوعه. چرا؟ چون از همهجای دنیا آدم توش پیدا میشه. یادتونه گفتم آمریکایی اصیل همون سرخپوسته؟ بقیهشون از اروپا، آفریقا، آسیا و جاهای دیگه اومدن. جالبه بدونید بالای ۳۰۰ تا زبون (نه لهجه!) تو آمریکا صحبت میشه! این تنوع فرهنگی خیلی تأثیرگذار بوده:
هالیوود: سینمای آمریکا کل دنیا رو گرفته.
موسیقی: سبکهایی مثل رپ، جز، بلوز، راک، هیپهاپ، کانتری، همشون از آمریکا شروع شدن و به بقیه دنیا رسیدن.
علم و فناوری: آمریکا همیشه آغوشش برای دانشمندای دنیا باز بوده. یکی از دلایلی که خیلی از نخبهها دوست دارن برن آمریکا کار کنن، امکانات و فضاییه که برای تحقیق بهشون میدن. مثلاً گفته میشه دانشمندایی که تو ناسا کار میکنن، یه سری امکانات خیلی خفن مثل بلیتهای رایگان فرستکلاس و منابع مالی نامحدود برای تحقیق در اختیارشون قرار میگیره. خب کیه که از اینهمه آزادی عمل و امکانات بدش بیاد؟
یه نکته جالب (و شاید تلخ) اینه که گفته میشه بخش زیادی از نیروی علمی آمریکا، مخصوصاً تو حوزههای پیشرفته، از آسیا تأمین میشه. کشورهایی مثل کره، ژاپن، ایران، هند، پاکستان کلی دانشمند و نخبه تو آمریکا دارن. حالا خودتون فکر کنید اگه یه روزی تو این کشورها صلح و آرامش برقرار بشه و امکانات پیشرفت فراهم بشه، آیا این دانشمندا حاضرن اونجا بمونن یا برمیگردن به کشور خودشون؟ شاید این یکی از دلایلی باشه که بعضی قدرتها دوست ندارن تو مناطقی مثل خاورمیانه آرامش کامل برقرار بشه!
اگه یه روزی مشکلات کشور ما حل بشه و به اون آرامشی که لیاقتشو داریم برسیم، با توجه به منابعی که داریم (نفت، گاز، معادن، موقعیت استراتژیک، خاک حاصلخیز) و حتی سهامی که از قدیم تو شرکتهای بزرگ دنیا داریم (بله، ایران سهامدار شرکتهایی مثل فورد و بوئینگه!)، آیا نمیتونیم یه ابرقدرت بشیم؟ قطعاً میتونیم. و خب، کی دوست داره یه رقیب قدرتمند برای خودش درست کنه؟
از نظر مذهبی هم آمریکا یه جامعه آزاده. با اینکه دولت سکولاره (یعنی دین از سیاست جداست)، اما مردم آزادن هر دینی داشته باشن. البته بیس اصلی مذهب تو آمریکا مسیحیت پروتستانه، ولی خب یهودی، مسلمون، هندو و کلی دین و مذهب دیگه هم توش پیدا میشه.
انواع رویکرد دولتها به دین: یه بحث جالب!
حالا که صحبت از سکولاریسم شد، بد نیست یه نگاهی هم به مدلهای مختلف رابطه دین و دولت بندازیم:
سکولاریسم: همون که گفتیم، جدایی کامل دین از سیاست. یعنی دولت میگه آقا شما مسائل دینیتون برای خودتون، ما هم حکومتداری میکنیم. این مدل تو آمریکا و خیلی از کشورهای اروپایی رایجه. جالب اینجاست که به این نتیجه رسیدن که اگه دین بخواد وارد سیاست بشه، یا سیاستمدار مجبوره برای پیشبرد کارش دروغ بگه و وجهه دین رو خراب کنه، یا اگه بخواد خیلی صادق باشه، نمیتونه تو دنیای سیاست دووم بیاره.
تئوکراسی (حکومت دینی): اینجا دیگه دین حرف اول و آخر رو تو حکومت میزنه. یه مقام عالیرتبه مذهبی (مثل پاپ تو واتیکان قدیم یا الان) رهبر کشوره و همهچی با نظر اون انجام میشه. قوانین هم بر اساس تفسیر اون مقام از متون دینیه.
دین دولتی یا رسمی: تو این مدل، یه دین به عنوان دین رسمی کشور اعلام میشه، ولی لزوماً به معنی حکومت دینی کامل نیست. مثلاً میگن هرچی تو کتاب مقدس اومده همونه، دیگه نیازی به یه نفر واسطه (مثل پاپ) برای تفسیرش نیست. انگلیس و نروژ یه جورایی این مدلیان. تو انگلیس، رئیس کلیسا خود پادشاهه!
لائیسیته (یا آتئیسم دولتی): اینا دیگه خیلی رادیکالترن و میگن دین اصلاً باید از جامعه حذف بشه. به نظر من نه اون افراط که همهچی باید دینی باشه خوبه، نه این تفریط که دین کلاً حذف بشه. دین یه چارچوبهایی به آدم میده که برای جامعه لازمه.
پلورالیسم دینی: تو این مدل، یه دین رسمی وجود داره ولی مردم آزادن ادیان دیگه هم داشته باشن.
مدل همکاری: بهترین مدل شاید این باشه که یه ترکیبی از دین و علم تو حکومتداری باشه. مثلاً یه پارلمانی که هم دانشمند توش باشه هم عالم دینی و با هم تصمیم بگیرن. آلمان الان ادعا میکنه یه همچین سیستمی داره.
بازار کار و بازارهای مالی آمریکا: قلب تپنده اقتصاد
بازار کار آمریکا یکی از قویترین و مهمترین بازارهای کار دنیاست. با اینکه تو بحرانهایی مثل ۲۰۰۸ یا دوره کووید ضربههایی خورد و نرخ بیکاری رفت بالا، ولی معمولاً خیلی سریع خودشو جمعوجور میکنه. همین الان هم میبینیم با اینهمه فشاری که فدرال رزرو داره میاره، بازار کارشون هنوز سرپاست.
از بازارهای مالی هم که دیگه نگم براتون! والاستریت، نزدک، بورس شیکاگو... اینا قلب تپنده معاملات جهانی هستن. خیلی از قیمتگذاریهای جهانی کالاها و سهام تو شیکاگو انجام میشه. سهام شرکتهای بزرگ دنیا تو نزدک معامله میشه و یکی از قطبهای اصلی نوسانات قیمتی و تراکنشهای مالیه.
جمعبندی پایههای اقتصاد آمریکا: یه مرور دیگه
پس اگه بخوایم یه جمعبندی کنیم، اقتصاد آمریکا روی چهار تا پایه اصلی استواره:
خدمات: (آموزش، بیمه، فناوری اطلاعات و... تو سیلیکونولی)
صنعت: (تولید خودرو، هوافضا، تسلیحات، نفت و گاز و...)
کشاورزی: (گندم، ذرت، سویا، محصولات دامی و...)
نوآوری: (فناوریهای سبز، هوش مصنوعی، بایوتکنولوژی و...)
و در کنار همهی اینا، دلار به عنوان ارز مرجع جهانی هم یه قدرت خیلی بزرگ به آمریکا میده.
یه نکته بامزه (و مهم!) در مورد تمایلات مردم آمریکا
گفته میشه مردم آمریکا به طور کلی یه کم تنبلن، شکموئن و خیلی دنبال سرگرمی و مشروبات هستن! اینو چرا میگم؟ چون اگه این سه تا چیز تحت فشار قرار بگیره (مثلاً مجبورشون کنی خیلی کار کنن، غذا گیرشون نیاد، یا مشروبات الکلی رو ازشون بگیری)، میتونه واکنشهای اجتماعی بدی به همراه داشته باشه. این شناخت از فرهنگ و تمایلات مردم یه کشور میتونه تو تحلیلهای عمیقتر اقتصادی و سیاسی خیلی به درد بخوره. مثلاً یه ژاپنی رو شاید با کم کردن غذاش نشه خیلی اذیت کرد، ولی اگه شغلشو ازش بگیری دیوونه میشه!
داستان نجات آمریکا از رکود بزرگ: یه راز جالب!
یادتونه قبلاً صحبت کردیم که آمریکا چطور بعد از اون رکود بزرگ اقتصادی (Great Depression) با یه توافق با عربستان خودشو نجات داد؟ این داستان خیلی جالبیه که نشون میده چطور سیاست و اقتصاد میتونن با هم گره بخورن. اگه دوست داشتین، بعداً میتونیم مفصلتر در موردش صحبت کنیم.
حرف آخر: حباب انتخابات آمریکا و آینده بازارها
الان که داریم به انتخابات آمریکا نزدیک میشیم، به نظر من یه جورایی دارن تو بازار ایران (و شاید جاهای دیگه) یه حباب انتخاباتی درست میکنن. فرقی نمیکنه کی رئیسجمهور بشه، چه ترامپ چه بایدن (یا هر کس دیگهای که بیاد). به نظر من، باید منتظر یه سری نوسانات و شاید یه ریزش تو بازارها باشیم.
اگه دموکراتها (مثل بایدن یا هریس) ببرن، شاید اولش دلار یه کم بیاد پایین (مثلاً تو ایران تا محدودههای ۵۰-۵۵ هزار تومن) و بعدش دوباره حرکت کنه به سمت قیمتهای بالاتر (مثلاً ۸۰-۹۰ هزار تومن).
اگه جمهوریخواهها (مثل ترامپ) ببرن، ممکنه اولش دلار یه جهشی بکنه (مثلاً تا ۷۵-۸۰ هزار تومن) و بعد یه اصلاحی داشته باشه (مثلاً تا ۵۵-۶۰ هزار تومن) و بعد دوباره بره برای قیمتهای بالاتر.
اینا فقط سناریوهای احتمالیه و هیچچیز قطعی نیست. اما چیزی که مهمه اینه که گول این حبابها رو نخوریم. معمولاً تو اینجور مواقع، عوام مردم هیجانی میشن و میخوان خرید کنن و دقیقاً همینجاست که خیلیها ضرر میکنن. پس حواستون خیلی جمع باشه، استرس نگیرید و با تحلیل و برنامه معامله کنید.
پرسش و پاسخ خودمونی
یکی از بچهها پرسید در مورد اسکالپینگ و تایمفریم کاری: خب، اگه بخوام در مورد سبک خودم بگم، من بیشتر تو تایمفریمهای پایین مثل یک دقیقه کار میکنم. معاملاتی که باز میکنم معمولاً بیشتر از یه ربع، بیست دقیقه، یا نهایتاً یک ساعت باز نمیمونه. پس آره، میشه گفت یه جورایی اسکالپر محسوب میشم. البته نه اون اسکالپری که تو یه روز ۲۰ تا معامله باز و بسته میکنه، ولی تمرکزم رو تایم پایینه.
یکی دیگه از دوستان در مورد وضعیت فعلی طلا پرسید: ببینید، من معمولاً عادت به پیشبینی ندارم. ما که نوستراداموس نیستیم! باید وایسیم ببینیم چارت چی میگه و باهاش همجهت بشیم. اما اگه بخوام یه نظر کلی بدم، به نظرم طلا به یه اصلاح و استراحت نیاز داره. شاید تا محدودههای پایینتری بیاد و بعد دوباره تصمیم بگیره. ولی مهمترین چیز برای من اینه که ببینم کندل ماهانه چطور بسته میشه. اون خیلی چیزا رو مشخص میکنه. فعلاً شاید تو یه رنجی بمونیم، ولی باید دید هفتههای آینده چه اتفاقی میفته.
یه نکته پایانی
رفقا، امیدوارم این گپ و گفت خودمونی در مورد اقتصاد آمریکا براتون مفید بوده باشه. سعی کردم چیزایی که به نظرم مهم و کاربردی بود رو باهاتون در میون بذارم. یادتون باشه که دنیای اقتصاد و بازارهای مالی خیلی بزرگه و همیشه چیزای جدیدی برای یاد گرفتن هست.
دفعه بعدی شاید بریم سراغ یه کشور مهم دیگه مثل انگلیس و اقتصاد اون رو هم با هم بررسی کنیم.
مراقب خودتون و سرمایههاتون باشید و همیشه با تحلیل و منطق پیش برید. موفق و پرسود باشید!