مقدمه بازار فارکس، به عنوان بزرگ ترین بازار مالی جهان، فرصت های بی نظیری برای سرمایه گذاری و کسب سود فراهم می کند. یکی از مفاهیم کلیدی در این بازار، سشن های معاملاتی (Forex Sessions) است. درک صحیح از این سشن ها می تواند به معامله گران کمک کند تا بهترین زمان برای ورود و خروج از معاملات را شناسایی کنند. سشن های معاملاتی چیست؟ سشن های معاملاتی به بازه های زمانی مشخصی گفته می شود که در آن ها فعالیت معاملاتی در یک مرکز مالی بزرگ افزایش می یابد. این سشن ها به طور کلی به چهار بخش اصلی تقسیم می شوند: سشن سیدنی (استرالیا): زمان فعالیت: 00:30 تا 09:30 به وقت تهران ویژگی ها: آغاز بازار فارکس، نقدینگی کم، مناسب برای اسکالپینگ سشن توکیو (آسیا): زمان فعالیت: 02:30 تا 11:30 به وقت تهران ویژگی ها: نوسانات متوسط، تأثیر اخبار اقتصادی آسیا سشن لندن (اروپا): زمان فعالیت: 10:30 تا 19:30 به وقت تهران ویژگی ها: بیشترین نقدینگی، نوسانات بالا، بهترین فرصت های معاملاتی سشن نیویورک (آمریکا): زمان فعالیت: 15:30 تا 00:30 به وقت تهران ویژگی ها: تأثیرگذار بر بازار جهانی، هم پوشانی با لندن اهمیت شناخت سشن های معاملاتی شناخت سشن های معاملاتی از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا تأثیر مستقیمی بر عملکرد معامله گران و موفقیت آن ها در بازار دارد. برخی از دلایل اهمیت این شناخت عبارت اند از: بهینه سازی ورود و خروج معاملات: با دانستن زمان های پرنوسان، می توان معاملات را در بهترین زمان ها انجام داد. افزایش دقت تحلیل تکنیکال: رفتار قیمت در سشن های مختلف متفاوت است؛ شناخت این تفاوت ها به تحلیل دقیق تر کمک می کند. مدیریت بهتر ریسک: با آگاهی از زمان های پرنوسان، می توان ریسک معاملات را بهتر مدیریت کرد. استفاده از هم پوشانی سشن ها: در زمان هایی که دو سشن با هم هم پوشانی دارند، حجم معاملات و نوسانات افزایش می یابد که فرصت های معاملاتی بیشتری را فراهم می کند. هم پوشانی سشن ها و بهترین زمان برای معامله یکی از مهم ترین زمان ها در بازار فارکس، دوره هم پوشانی سشن لندن و نیویورک است: زمان هم پوشانی: 16:30 تا 20:00 به وقت تهران ویژگی ها: بالاترین میزان نقدینگی و نوسانات قیمت، بهترین فرصت ها برای معامله گران کوتاه مدت، تأثیر مستقیم اخبار اقتصادی و تصمیمات بانک های مرکزی در این بازه زمانی، بانک ها و مؤسسات مالی اروپا و آمریکا هم زمان باهم باز هستند، به همین دلیل حجم معاملات و نقدینگی در بازار فارکس بسیار بالاست و همین امر باعث می شود که نمادهای معاملاتی بازار فارکس تحلیل پذیرتر بوده و امکان دریافت سود دلاری در این بازه زمانی بیشتر باشد. نکات عملی برای معامله گران تنظیم برنامه معاملاتی: با توجه به سشن های معاملاتی، برنامه ریزی دقیقی برای ورود و خروج از معاملات داشته باشید. استفاده از اندیکاتور سشن: اندیکاتور سشن به شما کمک می کند تا زمان های مختلف بازار را به صورت بصری مشاهده کنید و تصمیمات بهتری بگیرید. مدیریت احساسات: در زمان های پرنوسان، کنترل احساسات و پایبندی به استراتژی معاملاتی اهمیت زیادی دارد. جمع بندی درک صحیح از سشن های معاملاتی و زمان های هم پوشانی آن ها می تواند به معامله گران کمک کند تا تصمیمات بهتری در بازار فارکس بگیرند. با برنامه ریزی مناسب و استفاده از ابزارهای تحلیلی، می توان از فرصت های موجود در بازار بهره برداری کرد و ریسک معاملات را کاهش داد.
آموزش/8/5/2024
سشن های معاملاتی چیست؟ سشن های معاملاتی به بازه های زمانی مشخصی در طول ۲۴ ساعت شبانه روز اشاره دارد که در آن بازارهای مالی در مناطق مختلف جهان فعال هستند. با توجه به تفاوت های زمانی، بازار فارکس به چهار سشن اصلی تقسیم می شود: سشن سیدنی (اقیانوسیه): شروع بازار فارکس از این سشن است که از ساعت 00:30 تا 08:30 به وقت ایران فعال است. سشن توکیو (آسیا): از ساعت 02:30 تا 10:30 به وقت ایران، بازارهای آسیایی مانند ژاپن و چین فعال هستند. سشن لندن (اروپا): از ساعت 11:30 تا 19:30 به وقت ایران، بازارهای اروپایی به ویژه لندن فعال می شوند. سشن نیویورک (آمریکا): از ساعت 16:30 تا 00:30 به وقت ایران، بازارهای آمریکایی به ویژه نیویورک فعال هستند. همپوشانی بین سشن ها، به ویژه بین لندن و نیویورک، زمان هایی با بیشترین حجم معاملات و نوسانات بازار را ایجاد می کند. اهمیت شناخت سشن های معاملاتی درک زمان های باز و بسته شدن سشن های مختلف فارکس به معامله گران کمک می کند تا برنامه ریزی بهتری داشته باشند و از فرصت های معاملاتی بهره مند شوند. به عنوان مثال، سشن های نیویورک و لندن به عنوان مهم ترین سشن ها شناخته می شوند زیرا در این زمان ها بازار دارای بالاترین سطح نقدینگی و فعالیت است. ویژگی های هر سشن سشن سیدنی: معمولاً با نوسانات کم و حجم معاملات پایین تر همراه است. سشن توکیو: فعالیت بازار افزایش می یابد، به ویژه در جفت ارزهای آسیایی مانند USD/JPY. سشن لندن: بالاترین حجم معاملات و نوسانات را دارد، به ویژه در جفت ارزهای EUR/USD و GBP/USD. سشن نیویورک: همراه با سشن لندن، بیشترین حجم معاملات را دارد و تأثیر زیادی بر روند بازار دارد. نکات عملی برای تریدرها برنامه ریزی معاملات: با توجه به سشن های معاملاتی، زمان های مناسب برای ورود و خروج از بازار را تعیین کنید. مدیریت ریسک: در زمان های با نوسانات بالا، از استراتژی های مدیریت ریسک مؤثر استفاده کنید. استفاده از ابزارها: از اندیکاتورهایی مانند Session Indicator برای شناسایی سشن های فعال در نمودار استفاده کنید. جمع بندی شناخت سشن های معاملاتی و ویژگی های هر کدام، به تریدرها امکان می دهد تا با برنامه ریزی دقیق تر و استراتژی های بهینه تر، عملکرد معاملاتی خود را بهبود بخشند. با بهره گیری از این دانش، می توانید زمان های مناسب برای معامله را شناسایی کرده و ریسک های احتمالی را کاهش دهید.
آموزش/8/6/2024
مقدمه در دنیای پرنوسان بازارهای مالی، زمان بندی معاملات نقش حیاتی در موفقیت تریدرها ایفا می کند. شناخت سشن های معاملاتی به شما کمک می کند تا بهترین زمان ها برای ورود و خروج از بازار را شناسایی کرده و استراتژی های خود را بهینه کنید. سشن های اصلی بازار فارکس بازار فارکس به صورت ۲۴ ساعته فعال است و به چهار سشن اصلی تقسیم می شود: سشن آسیایی (توکیو): از ساعت ۳:۳۰ بامداد تا ۹:۳۰ صبح به وقت ایران. سشن اروپایی (لندن): از ساعت ۱۱:۳۰ صبح تا ۷:۳۰ عصر به وقت ایران. سشن آمریکایی (نیویورک): از ساعت ۴:۳۰ عصر تا ۱۲:۳۰ بامداد به وقت ایران. سشن اقیانوسیه (سیدنی): از ساعت ۰۰:۳۰ بامداد تا ۸:۳۰ صبح به وقت ایران. هر یک از این سشن ها ویژگی های خاص خود را دارند که در ادامه به بررسی آن ها می پردازیم. سشن آسیایی (توکیو) ویژگی ها: حجم معاملات متوسط. نوسانات کمتر نسبت به سایر سشن ها. مناسب برای استراتژی های کم ریسک. جفت ارزهای پرمعامله: USD/JPY، AUD/USD، NZD/USD. در این سشن، بازار آرام تر است و برای تریدرهایی که به دنبال معاملات مطمئن تر هستند، مناسب است. سشن اروپایی (لندن) ویژگی ها: بیشترین حجم معاملات در بین سشن ها. نوسانات بالا و فرصت های معاملاتی فراوان. همپوشانی با سشن نیویورک از ساعت ۴:۳۰ تا ۷:۳۰ عصر به وقت ایران. جفت ارزهای پرمعامله: EUR/USD، GBP/USD، USD/CHF. سشن لندن به دلیل نقدینگی بالا و نوسانات شدید، مورد توجه بسیاری از تریدرهای حرفه ای قرار دارد. سشن آمریکایی (نیویورک) ویژگی ها: دومین سشن بزرگ از نظر حجم معاملات. تأثیرپذیری زیاد از اخبار اقتصادی آمریکا. همپوشانی با سشن لندن که منجر به افزایش نوسانات می شود. جفت ارزهای پرمعامله: USD/CAD، EUR/USD، USD/JPY. در این سشن، به ویژه در ساعات اولیه، نوسانات زیادی مشاهده می شود که فرصت های معاملاتی مناسبی را فراهم می کند. سشن اقیانوسیه (سیدنی) ویژگی ها: شروع چرخه معاملات فارکس. حجم معاملات کم. مناسب برای استراتژی های کم ریسک. جفت ارزهای پرمعامله: AUD/USD، NZD/USD. این سشن برای تریدرهایی که به دنبال معاملات آرام تر هستند، مناسب است. نکات عملی برای تریدرها استفاده از همپوشانی سشن ها: بیشترین نوسانات و حجم معاملات در زمان همپوشانی سشن لندن و نیویورک (۴:۳۰ تا ۷:۳۰ عصر به وقت ایران) رخ می دهد. توجه به اخبار اقتصادی: انتشار داده های اقتصادی مهم می تواند تأثیر زیادی بر بازار داشته باشد؛ بنابراین، زمان انتشار آن ها را در نظر بگیرید. مدیریت ریسک: در سشن هایی با نوسانات بالا، حتماً از استاپ لاس و تیک پرافیت استفاده کنید تا ریسک معاملات خود را کنترل کنید. جمع بندی شناخت سشن های معاملاتی و ویژگی های هر یک از آن ها به تریدرها کمک می کند تا بهترین زمان ها برای معامله را شناسایی کرده و استراتژی های خود را بهینه کنند. با در نظر گرفتن نکات فوق، می توانید معاملات موفق تری در بازار فارکس داشته باشید.
آموزش/8/7/2024
انتخابات آمریکا، نبض تپنده بازارهای مالی: تحلیل جامع از گریت دیپرشن تا کاخ سفید و تاثیر آن بر استراتژی معاملاتی شما سلام به همه دوستان و همراهان عزیز! امیدوارم حالتون عالی باشه. خب، امروز می خوایم یک بحث خیلی داغ و مهم رو با هم شروع کنیم، بحثی که نه تنها این روزها نقل هر محفلیه، بلکه مستقیماً روی کیف پول و معاملات ما هم تاثیر می گذاره. بله، درست حدس زدید! می خوایم بریم سراغ انتخابات آمریکا و هر چیزی که یک تریدر باید در موردش بدونه. یادآوری از گذشته: از گریت دیپرشن تا اهمیت تحلیل بنیادی خب، اجازه بدید اول یه فلش بک بزنیم به صحبت های قبلی. یادم میاد تا گریت دیپرشن (رکود بزرگ) با هم پیش رفتیم. بررسی کردیم که چطور نرخ بیکاری در آمریکا تا ۲۵ درصد هم بالا رفت و چه وضعیت اسفناکی بر اقتصاد حاکم شد. برگردیم به رکود عظیم. بالای ۱۰۰۰ بانک به سمت ورشکستگی رفتند، بی خانمانی بیداد می کرد و شهرک های بی خانمان ها مثل قارچ سبز شدند که تاثیرات عمیقی روی اقتصاد، امنیت و رفاه جامعه گذاشت. تا اینکه "نیودیل" (New Deal) تصویب شد و با اجرای طرح های مختلف، پروسه بهبود اقتصادی حدود هشت تا نه سال طول کشید. اینجاست که می خوام به یه نکته کلیدی اشاره کنم که قبلاً هم بارها گفتم: یک موج اقتصادی وقتی شکل می گیره، هشت تا نه سال طول می کشه تا عواقب و نتایج کاملش رو ببینید. برای همینه که وقتی در مورد وضعیت اقتصادی فعلی صحبت می کنیم، نمی تونیم بلافاصله یک رئیس جمهور رو مقصر بدونیم. شما هنوز اثرات کامل دوره قبلی رو هم ندیدید! یک فرآیند اقتصادی مثل آمپول نیست که آنی اثر کنه، زمان بره و همیشه یک لگ یا تاخیر در مشاهده نتایج وجود داره. چرا آمریکا؟ گرمای انتخابات و تاثیر مستقیم بر چارت ها امروز می خوایم تمرکزمون رو بذاریم روی آمریکا. چرا؟ چون بحثش داغه، انتخابات جدید در پیشه و این رویداد می تونه به شدت روی چارت ها تاثیر بذاره. از طرفی، چون قبلاً در مورد گریت دیپرشن صحبت کردیم، خودبه خود وارد جریان آمریکا شدیم، پس بهتره همین مسیر رو ادامه بدیم. اولین قدم برای درک تاثیرات، آشنایی با خود آمریکاست. یادتون باشه، فاندامنتال یعنی بنیاد، یعنی زیربنا. وقتی می خوایم فاندامنتال یک ارز رو تحلیل کنیم، باید اقتصاد، سیاست، فرهنگ، وضعیت رفاه و حتی عادات مردم اون کشور رو بشناسیم. شاید جالب باشه بدونید که یکی از توصیه های مهم به کسانی که می خوان به صورت تخصصی فاندامنتال کار کنن، مطالعه کتاب های کودک اون کشوره! چرا؟ چون کتاب های کودک سعی در تربیت نسل آینده دارن و به تاریخچه، رفتارها و عوامل مهم فرهنگی اشاره می کنن. پس اگه می خواید اقتصاد ژاپن رو بفهمید، کتاب های کودکان ژاپنی رو هم بخونید. من به عنوان کسی که کارش اقتصاده، می گم که شناخت تاریخچه کشورها یک امر حیاتیه. شاید باورتون نشه، ولی من بالای ۱۰ واحد تاریخچه کشورها رو پاس کردم، مخصوصاً در دوره دکترا که برای هر کدوم از ده کشور ابرقدرت، یک تاپیک جداگ Toute شکل اقتصادی کشورها یکسان نیست. مثلاً ما رئیس جمهور داریم، اما نمی تونید همین لفظ "پرزیدنت" رو برای امارات به کار ببرید. اونجا شیخ محمد، نماینده ابوظبی و کل کشوره، اما پرزیدنت نیست، بلکه به نوعی کینگ (پادشاه) هم محسوب می شه چون سیستم پادشاهیه. یا در انگلیس، شما نخست وزیر دارید، نه رئیس جمهور. تفاوت سیستم های سیاسی و اهمیت آن برای تریدرها "خب حالا چه فرقی می کنه رئیس جمهور باشه یا نخست وزیر؟" فرقش در نحوه اجرای کارها و میزان اختیاراته. در سیستم ریاست جمهوری ، دولتی تعیین می شه که اختیارات زیادی داره، وزرا رو مشخص می کنه و اون ها مطابق خواسته دولت عمل می کنن. در سیستم نخست وزیری ، خیلی از وزرا از طرف سنا و مجلس انتخاب می شن و نخست وزیر (که خودش هم از طرف مردم و با تایید مجلس انتخاب شده) کنترل کامل روی همه وزرا نداره. بیشتر نقش مشورتی و شورایی داره و نمی تونه به اون صورت دستور بده. در سیستم پادشاهی (کینگدام) ، اصلاً ممکنه رئیس دولت حق تصمیم گیری نهایی نداشته باشه و تصمیم گیرنده اصلی شخص دیگری باشه. این تفاوت ها از این جهت برای ما مهمه که بدونیم چقدر باید به فردی که یک پست سیاسی رو می گیره، بها و وزن بدیم. چقدر اون فرد با دیدگاه های سیاسیش (مثلاً چپ گرا یا راست گرا بودن) می تونه روی اقتصاد کشور تاثیر بذاره. آیا عقاید فردیش می تونه اقتصاد جامعه رو متحول کنه یا نه؟ پس این بحث ها وقت تلف کردن نیست، این ها پایه های درک فاندامنتاله. من دوست دارم شما هم وقتی در مورد مسائل اقتصادی صحبت می کنید، تخصصی و با دید باز صحبت کنید، نه فقط بر اساس اینکه "چارت داره می ره بالا چون اینبالانس دیده!" بلکه بدونید یورو چرا داره گرون می شه و چه اتفاقات بنیادی پشتشه. ورود به گود انتخابات آمریکا: سیستم الکترال کالج چگونه کار می کند؟ خب، بریم سراغ آمریکا و انتخاباتش که به زودی اتفاق می افته. انتخابات آمریکا با چیزی که ما معمولاً تو ذهنمون داریم، متفاوته. انتخابات آمریکا دومرحله ای است. من شخصاً یه جورایی با این سیستم موافقم، چون با دموکراسی خالص و کامل خیلی موافق نیستم. نظر شخصیه و می تونه غلط باشه! چرا؟ چون معتقدم هفتاد هشتاد درصد جوامع رو معمولاً قشر تحصیل نکرده (منظورم حداقل مدرک کارشناسیه، نه صرفاً سواد خواندن و نوشتن) تشکیل می دن. این افراد وقتی سواد و آگاهی کافی برای سنجش منطقی مسائل رو ندارن، چطور می تونن برای آینده یک کشور تصمیمات بزرگ بگیرن؟ خیلی راحت می شه با یه وعده چلوکباب رای شون رو خرید یا با بازی های روانی، هیجانی شون کرد و به سمت خاصی سوق شون داد. یادتون نره، وقتی سواد و تحلیل نباشه، تصمیمات می تونن عواقب بدی داشته باشن. من بیشتر موافق اینم که یک قشر خاص، آگاه و متخصص برای کل کشور تصمیم بگیرن، البته به شرطی که اون قشر واقعاً بر اساس دانش و توانمندی انتخاب شده باشن، نه رانت و آقازادگی! آمریکا از "ایالات متحده" (United States of America) تشکیل شده. یعنی چندین ایالت که کنار هم جمع شدن و یک کشور رو به وجود آوردن. هر ایالت، مثل استان های خودمون، نمایندگان خاص خودش رو داره و در جزئیات قوانین می تونن متفاوت باشن، اما کلیات قوانین و تصمیمات کلان، یکسانه. در آمریکا چیزی داریم به اسم "الکترال" (Electoral) یا مجمع گزینندگان. الکترال ها افرادی هستن شبیه نماینده های مجلس ما که بر اساس توانایی علمی، فردی و سوابق سیاسی از طرف ایالت ها انتخاب می شن. هر ایالت تعداد مشخصی الکترال داره. این قانون برای اینه که حق ایالت های کوچیک تر در برابر ایالت های بزرگ تر ضایع نشه. مثلاً تهران اگه ۴۰ نماینده داره، همدان ۵ تا. در آمریکا هم حداقل تعداد الکترال برای هر ایالت (فکر کنم) ۳ یا ۴ تاست و ایالت های بزرگ تر، الکترال های بیشتری دارن. تعداد کل الکترال ها حدوداً ۵۳۸ نفر است (قبلاً تو ویدیو گفتم ۵۶۸ که باید اصلاح کنم، عدد دقیق تر ۵۳۸ هست که شامل ۱۰۰ سناتور، ۴۳۵ عضو مجلس نمایندگان و ۳ الکترال از واشنگتن دی.سی. می شه). برای اینکه یک کاندیدای ریاست جمهوری رای بیاره، به حداقل ۲۷۰ رای الکترال نیاز داره. این انتخابات هم هر چهار سال یک بار برگزار می شه. یه نکته جالب: بعد از فرانکلین روزولت که دوره ریاست جمهوریش خیلی طولانی شد و داشت به سمت پادشاهی می رفت، قانونی تصویب شد (فکر کنم متمم بیست و دوم قانون اساسی) که هر رئیس جمهور بیشتر از دو دوره چهار ساله (مجموعاً هشت سال) نمی تونه ریاست جمهوری بکنه. این هشت سال می تونه پشت سر هم باشه یا با فاصله. برای همینه که مثلاً اوباما که رئیس جمهور محبوبی بود، دیگه نمی تونه کاندید بشه چون هشت سالش رو پر کرده. این با سیستم ایران فرق می کنه که ظاهراً اگه یه دوره استراحت بینش باشه، می شه دوباره کاندید شد (البته در مورد قوانین ایران خیلی مطمئن نیستم و مطالعه دقیقی نداشتم، اگه اشتباه می کنم حتماً اصلاح کنید). فرآیند انتخابات آمریکا قدم به قدم: اولین سه شنبه ماه نوامبر سال انتخابات: مردم در ایالت های خودشون به پای صندوق های رای میرن. اما اون ها مستقیماً به رئیس جمهور رای نمیدن، بلکه به "الکترال های" مورد نظرشون رای میدن که متعهد به یک کاندیدای خاص (مثلاً دموکرات یا جمهوری خواه) هستند. ماه دسامبر (معمولاً اولین دوشنبه بعد از دومین چهارشنبه دسامبر): الکترال های منتخب هر ایالت، رسماً رای خودشون رو برای انتخاب رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور ثبت می کنن. اوایل ژانویه : کنگره آمریکا آراء الکترال ها رو شمارش و رسماً برنده رو اعلام می کنه. ۲۰ ژانویه : رئیس جمهور منتخب سوگند یاد می کنه و کارش رو شروع می کنه. معمولاً قانون نانوشته اینه که الکترال ها به کاندیدی رای میدن که اکثریت مردم ایالتشون بهش رای دادن. اما پدیده ای به اسم "رای خائن" (Faithless Elector) هم وجود داره. یعنی الکترالی که برخلاف رای مردم ایالتش، به کاندیدای دیگه ای رای میده. این اتفاق در تاریخ افتاده، ولی خیلی زیاد نبوده. مخصوصاً اینکه اخیراً (فکر کنم در قرن ۲۱) قوانینی برای تنبیه و ممنوعیت فعالیت های آینده این الکترال های خائن تصویب شده، چون به هر حال به اعتماد مردمشون خیانت کردن. جالبه بدونید در انتخابات ۲۰۱۶ بین ترامپ و کلینتون، با وجود اینکه کلینتون رای مردمی بیشتری داشت، اما ترامپ با کسب آرای الکترال بیشتر، رئیس جمهور شد. حتی مواردی از رای خائن هم در اون انتخابات گزارش شد. من شخصاً این سیستم الکترال رو می پسندم، چون اون الکترال ها معمولاً افراد آگاه با دانش سیاسی و اقتصادی بالا هستن و می تونن تصمیمات عاقلانه تری نسبت به توده مردم که ممکنه هیجانی رای بدن، بگیرن. سیاست های اقتصادی و بانک مرکزی: یک رابطه پیچیده یه سوالی که اینجا مطرح می شه اینه که آیا سیاست های اقتصادی فقط از طرف بانک مرکزی (در آمریکا، فدرال رزرو) تعیین می شه؟ بله، اما تصمیمات بانک مرکزی به چند عامل بستگی داره: فرهنگ و پذیرش مردم: مثلاً در آمریکا با ۱۰ درصد تورم، مردم ممکنه به شدت معترض بشن، در حالی که در کشوری مثل ترکیه، مردم با تورم ۴۰ درصدی هم کنار میان. سطح رفاه قبلی و آستانه تحمل مردم مهمه. وزن سیاسی: درسته که فدرال رزرو یک نهاد مستقل به حساب میاد و از کسی دستور نمی گیره، اما جهت گیری های رئیس جمهور و تصمیمات دولت می تونه روی تصمیمات فدرال رزرو تاثیر بذاره. مثلاً اگه رئیس جمهوری مثل ترامپ با چین به مشکل بخوره، این تنش ها می تونه روی دسترسی به کالاها، قیمت ها و در نتیجه تورم تاثیر بذاره. فدرال رزرو هم این عواقب رو می بینه و در تصمیماتش لحاظ می کنه. یا اگه رئیس جمهوری معتقد به کاهش مالیات ها باشه (مثل ترامپ)، بودجه دولت کم می شه و فدرال رزرو باید فکری برای پوشش بدهی ها بکنه. پس به صورت غیرمستقیم، سیاست های ریاست جمهوری روی فدرال رزرو اثرگذاره. برای همینه که برای تحلیل یک کشور، باید سیاست، اقتصاد، فرهنگ، رفاه و مردمش رو با هم در نظر بگیرید. احزاب اصلی آمریکا: دموکرات ها در برابر جمهوری خواهان حالا بریم سراغ احزاب اصلی در آمریکا. دو حزب بزرگ که همه می شناسیمشون، دموکرات ها (Democrats) و جمهوری خواهان (Republicans) هستن. ما در ایران شاید این تقسیم بندی رو به این شکل نداشته باشیم، ولی به نوعی معادل چپ و راست خودمون هستن. حزب دموکرات (چپ گراها): تاریخچه: قدیمی ترین حزب آمریکا، شکل گرفته در اواخر قرن هجدهم. ویژگی ها: معمولاً چپ گرا، اصلاح طلب، دنبال حقوق فردی، روشنفکر. به مسائلی مثل حقوق اقلیت ها، LGBTQ+ و ازدواج همجنس گرایان اهمیت میدن. عقاید نسبتاً بازتری دارن. سیاست های اقتصادی: معتقدند دولت باید به شدت در تنظیم بازار و رفاه اجتماعی فعال باشه. وظیفه کنترل قیمت ها، تورم و تامین رفاهیات مردم (بیمه، حقوق شهروندی) با دولته. محیط زیست: تمرکز زیادی روی سیاست های "زمین سبز" (Green Earth) و انرژی های پاک دارن. اگه یک دموکرات سر کار بیاد، بازار خودروهای برقی و انرژی های خورشیدی رونق بیشتری می گیره تا انرژی های فسیلی (نفت و بنزین). پس برای سرمایه گذاری بلندمدت، سهام شرکت های مثل تسلا جذاب تر از شرکت های نفتی مثل شل می شه. سیاست خارجی: به شدت موافق سیاست های جهانی و دیپلماسی هستن. "با همه دوست باشیم، با همه صلح کنیم." معمولاً جنگ طلب نیستن. اما یه ویژگی خاص دارن: "با پنبه سر می برن!" مثل کاری که اوباما با ایران کرد. خیلی ها فکر می کنن تحریم ها از زمان ترامپ شروع شد، ولی شروع گیر دادن ها به ایران و ایجاد علامت سوال در ذهن جهانیان در مورد فعالیت های ایران، از زمان اوباما بود. اسلحه: به شدت با حمل اسلحه توسط شهروندان مخالفن و دنبال تصویب قوانینی برای محدود کردنش هستن. طرفداران: معمولاً اتحادیه های کارگری، اقلیت های نژادی (آفریقایی آمریکایی ها)، همجنس گرایان، تحصیل کرده های دانشگاهی، زنان، جوانان و شهرنشین ها. چون دموکرات ها روشنفکرترن، به روزترن و به حقوق فردی و اجتماعی اهمیت میدن. شعارشون یه جورایی "جهان، وطن من است" هست که حتی باعث ایجاد تئوری های توطئه در مورد ساخت یک کشور جهانی هم شده. حزب جمهوری خواه (راست گراها): تاریخچه: شکل گرفته در قرن نوزدهم، به عنوان واکنشی به مسئله برده داری. آبراهام لینکلن یکی از بزرگ ترین چهره های این حزبه. ویژگی ها: معمولاً راست گرا، محافظه کار، پایبند به قوانین سنتی. خیلی به اصلاحات و آپدیت کردن اعتقاد ندارن؛ یا یه چیزی هست و ادامه میدیم، یا نیست و میندازیمش دور و یه چیز جدید میاریم. سیاست های اقتصادی: معتقدند دولت باید محدود باشه و حق نداره بیش از حد در بازار دخالت کنه. طرفدار بازار آزاد و کاهش مالیات ها هستن (برخلاف دموکرات ها). تمرکزشون بیشتر روی آزادی مالی فرده ، در حالی که دموکرات ها روی آزادی فکری و ذهنی فرد تمرکز دارن. از کسب وکارهای کوچک و خصوصی حمایت می کنن. مسائل اجتماعی: بیشتر دنباله روی ارزش های سنتی هستن. مثلاً با سقط جنین خیلی موافق نیستن و آزادی های بی حد و حصر در مسائل اجتماعی رو نمی پسندن. سیاست خارجی: خیلی دنبال روابط جهانی گسترده نیستن. شعارشون "اول آمریکا" (America First) هست. با بقیه دشمنی نمی کنن، ولی دوستی آنچنانی هم ندارن. اولویت، ساختن کشور خودشونه. بودجه نظامی: در زمان جمهوری خواهان، بودجه تسلیحات نظامی معمولاً افزایش پیدا می کنه. اسلحه: معتقدند مردم حق حمل اسلحه دارن. یه جورایی تناقض آمیزه: میگن تو عقلت نمی رسه در مورد سقط جنین تصمیم بگیری، ولی به اون شعور رسیدی که اسلحه حمل کنی! طرفداران: معمولاً بیزینس من ها (چون از کاهش دخالت دولت و مالیات ها سود می برن)، نژادپرست ها (چون خیلی به حقوق اقلیت ها و LGBTQ+ اعتقاد ندارن)، افراد مذهبی و محافظه کار، روستاییان، اقشاری با تحصیلات کمتر و افراد مسن تر (چون تغییر رو دوست ندارن). کدام حزب برای اقتصاد بهتر است؟ (تحلیل شخصی) من خودم شخصاً معتقدم جمهوری خواه ها در بعد رفاه اقتصادی و فردی می تونن موثرتر باشن. درسته که خیلی خشک و محافظه کارن، اما تمرکزشون روی بیزینس و کسب وکاره. وقتی از کسب وکار حمایت بشه، مالیات ها کم بشه، وام داده بشه، مشاغل بیشتری ایجاد می شه. شغل بیشتر یعنی درآمد بهتر، کاهش بیکاری و ارتقای رفاه مالی. در مقابل، دموکرات ها بیشتر روی رفاه روانی و اجتماعی (حقوق زنان، اقلیت ها و...) تمرکز دارن. به نظر من، در شرایط فعلی دنیا که خیلی از کشورها درگیر مشکلات اقتصادی هستن، رفاه مالی و معیشتی اولویت داره. وقتی طرف نون شب نداره، دغدغه اش این نیست که آیا می تونه پارتنر همجنسش رو معرفی کنه یا نه. اول باید یه نون و آبی باشه، بعد بریم سراغ مسائل دیگه. برای همین من جمهوری خواه ها رو بیشتر ترجیح میدم، چون برای اقتصاد کشور می تونن مفیدتر باشن. مثلاً در دوره کرونا، اگه ترامپ (یک جمهوری خواه) نبود، آمریکا دوباره وارد یک گریت دیپرشن دیگه می شد. با اون همه پولی که چاپ شد و بدهی هایی که بالا رفت، ساختاری که ترامپ در چهار سال ریاستش ایجاد کرده بود، تونست آمریکا رو سرپا نگه داره. ترامپ همیشه می گفت دنیا زیادی به چین متکی شده و باید شرکت ها به آمریکا برگردن تا برای مردم خودمون شغل ایجاد بشه. کسی جدی نمی گرفت تا اینکه کرونا اومد و همه دیدن وقتی چین تو لاک داون رفت، چه بلایی سر اقتصاد جهانی اومد. آمریکا به خاطر سیاست های ترامپ، وضعیت بهتری نسبت به خیلی از کشورها داشت. تا همین اواخر، جی دی پی منفی نمی دیدیم، خرده فروشی خوب بود و آمار بیکاری خیلی بالا نرفته بود. این به خاطر کاهش مالیات ها و بازگرداندن شرکت ها به داخل کشور توسط ترامپ بود. احزاب کوچک تر در آمریکا: آیا شانسی برای رقابت دارند؟ چند تا حزب کوچیک تر هم در آمریکا وجود دارن که خیلی به چشم نمیان، مثل آرای باطله خودمون! حزب لیبرترین (Libertarian): اواخر قرن بیستم شکل گرفته. به آزادی های فردی (مثل دموکرات ها) و دولت کنترل شده و بازار آزاد (مثل جمهوری خواهان) معتقده. یه جورایی ترکیبی ان. چرا موفق نیستن؟ چون اغلب مردم یا این سر طیف هستن یا اون سر طیف. جمعیت میانه رو که بتونه این ترکیب رو بپذیره، کمه. حزب سبز (Green Party): اواخر قرن بیستم. تمرکزشون روی محیط زیست، حقوق حیوانات، انرژی های پاک و مخالفت با انرژی فسیلیه. اینا که دیگه اصلاً طرفدار زیادی ندارن! حزب قانون اساسی (Constitution Party): اینا از جمهوری خواه ها هم محافظه کارترن! میگن کتاب قانون رو بذار جلوت، هرچی گفت همون. اصلاً کاری ندارن قانون مال ۱۰۰ سال پیشه یا ۱۴۰۰ سال پیش. عیناً باید اجرا بشه. هیچ انعطافی ندارن. چند حزب سوسیالیستی و چپ گرای دیگه هم هستن که از دل جمهوری خواهان (احتمالاً منظورتون انشعاباتی از احزاب بزرگتر یا احزاب مستقل با گرایش های خاص بوده) ریزش کردن و هر کدوم روی یه موضوع خاص تمرکز دارن (مثلاً فقط اسلحه، فقط دخالت دولت، فقط مخالفت با سقط جنین). اینا دیگه اصلاً تو محاسبات نمیان. "برنده، همه چیز را می برد" (Winner-Takes-All) و ایالت های چرخشی (Swing States) یادتونه گفتم مردم اولین سه شنبه نوامبر میرن الکترال خودشون رو انتخاب می کنن؟ در واقع، مردم به حزب مورد تاییدشون رای میدن. در اکثر ایالت ها (به جز دو ایالت مِین و نبراسکا)، قانونی به اسم "برنده، تمام آرا را می برد" (Winner-Takes-All) حاکمه. یعنی چی؟ فرض کنید یک ایالت ۴۰ رای الکترال داره. اگه در رای گیری مردمی، مثلاً ۲۳ رای به جمهوری خواهان و ۱۷ رای به دموکرات ها داده بشه، اینجوری نیست که ۲۳ رای الکترال به جمهوری خواه و ۱۷ تا به دموکرات برسه. نه! چون جمهوری خواهان برنده شدن (ولو با اختلاف کم)، کل ۴۰ رای الکترال اون ایالت به کاندیدای جمهوری خواه تعلق می گیره. به خاطر همین سیستم، تکلیف خیلی از ایالت ها از قبل مشخصه. یعنی میدونیم کدوم ایالت ها قطعاً جمهوری خواه یا قطعاً دموکرات هستن. اما یک سری ایالت ها هستن که بهشون میگن "ایالت های چرخشی" یا "ایالت های میدان نبرد" (Swing States/Battleground States). در این ایالت ها، رقابت بین دموکرات ها و جمهوری خواهان خیلی نزدیکه و هر دوره ممکنه نتیجه تغییر کنه. این ایالت ها و اون دو ایالتی که سیستم "برنده تمام آرا" رو ندارن، تعیین کننده اصلی نتیجه انتخابات هستن. تمرکز اصلی کمپین های انتخاباتی و رسانه ها هم روی همین ایالت هاست. پس، بعد از رای گیری مردمی در نوامبر و مشخص شدن ترکیب الکترال ها، در دسامبر این الکترال ها رای نهایی خودشون رو میدن. همونطور که گفتم، خیلی کم پیش میاد "رای خائن" داشته باشیم، اما غیرممکن نیست (مثل انتخابات ۲۰۱۶ که به نفع ترامپ تمام شد، با وجود اینکه کلینتون آرای مردمی بیشتری داشت و حتی تعدادی از الکترال ها هم برخلاف تعهد اولیه رای دادند). بعد از تایید نهایی در کنگره، رئیس جمهور منتخب در ژانویه سوگند یاد می کنه و کارش رو شروع می کنه. چشم انداز آینده و تاثیر داده های اقتصادی (مثل NFP) در هفته های آینده، بیشتر در مورد انواع نظام های اقتصادی (سرمایه داری، لیبرالیسم و...) و ماهیت اقتصادی آمریکا صحبت خواهیم کرد تا وقتی سراغ کشورهای دیگه میریم، این مفاهیم برامون آشنا باشه. اما تا اون موقع، حواستون به داده های اقتصادی مهم مثل NFP (Non-Farm Payrolls یا گزارش اشتغال بخش غیرکشاورزی آمریکا) باشه. این داده خیلی مهمه: اگر NFP زیر ۱۰۰ هزار تا بیاد: اول ممکنه دلار بریزه (چون بازار انتظار سیاست های انبساطی بیشتر از فدرال رزرو رو پیدا می کنه)، اما بعدش می تونه قدرت بگیره (چون بحث رکود و فرار به سمت دارایی امن مثل دلار مطرح می شه). شاخص های سهام (داوجونز، نزدک، S P) احتمالاً می ریزن (چون NFP زیر ۱۰۰ هزار، هشدار رکوده). طلا می تونه صعودی بشه (اول به خاطر ضعف دلار، بعد به خاطر ترس از رکود). اگر NFP بالای ۱۰۰ هزار تا بیاد: بستگی به اختلافش با پیش بینی بازار داره. مطابق پیش بینی: شاید اتفاق خاصی نیفته و بازار در همین رنج فعلی باقی بمونه. خیلی بالاتر از پیش بینی (سورپرایز صعودی): می تونه به قدرت دلار کمک کنه. این دید رو در بازار ایجاد می کنه که فدرال رزرو فعلاً قصد عقب نشینی و اجرای سیاست های انبساطی بیشتر رو نداره (مخصوصاً که مقامات فدرال رزرو و خود پاول هم گفتن تصمیماتشون وابسته به داده هاست). جمع بندی و سخن پایانی خب دوستان، سعی کردم یک تصویر کلی از سیستم انتخابات آمریکا، احزاب اصلی و تاثیرات احتمالی اون بر اقتصاد و بازارهای مالی بهتون بدم. این انتخاباتی که در پیش داریم، درسته که مستقیماً انتخاب رئیس جمهور نیست (چون الکترال ها رای نهایی رو میدن)، اما ۹۰ درصد کار همینجا انجام می شه و جهت گیری کلی مشخص می شه. مگر اینکه با سورپرایزی مثل سال ۲۰۱۶ مواجه بشیم، که البته در مورد شخصیتی مثل ترامپ، هیچ چیز بعید نیست! ممکنه حتی اگه آرای اولیه به نفع دموکرات ها باشه، ترامپ تا دسامبر بتونه نظر الکترال ها رو عوض کنه. امیدوارم این مطالب براتون مفید بوده باشه و به افزایش آگاهی تون کمک کرده باشه. حواستون به تحلیل ها و اخبار باشه. آخر هفته خوبی داشته باشید و خدانگهدار!
آموزش/10/4/2024
فاندامنتال به زبان ساده: سفری به دنیای نظام های اقتصادی و تأثیرشان بر بازارهای مالی (قسمت سوم) خب، خب، خب، خب! سلام به همه شما علاقه مندان به بازارهای مالی. خوشحالم که در قسمت سوم از سری آموزش های "فاندامنتال به زبان ساده" با من همراه هستید. اگه یادتون باشه، دفعه قبلی گپ وگفت مفصلی داشتیم راجع به سیستم سیاسی آمریکا، نحوه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و ماجرای الکترال ها، حتی به اتفاقی که برای ترامپ و کلینتون افتاد و انواع حزب های سیاسی هم اشاره کردیم. اون بحث رو مطرح کردم چون نزدیک به مسائل سیاسی آمریکا بودیم. اما این دفعه می خوایم یه چرخش موضوعی داشته باشیم و از دنیای سیاست فاصله بگیریم و شیرجه بزنیم به قلب مباحث اقتصادی. چرا باید نظام های اقتصادی رو بشناسیم؟ شاید بپرسید اصلاً شناختن نظام های اقتصادی چه ربطی به ترید کردن ما داره؟ دقیقاً همون طور که نظام های سیاسی مختلفی مثل پادشاهی، ریاست جمهوری یا نخست وزیری داریم، در دنیای اقتصاد هم با نظام های متفاوتی روبرو هستیم که هرکدوم تأثیر مستقیم و غیرمستقیمی روی عملکرد بازارها، ارزش پول ملی، نرخ بهره، تورم و در نهایت تصمیمات معاملاتی ما میذارن. پس اگه می خوایم یه تریدر فاندامنتال کار حرفه ای باشیم، باید این نظام ها رو مثل کف دستمون بشناسیم. 1. نظام اقتصادی سرمایه داری (کاپیتالیسم): بازیگر اصلی، بخش خصوصی! اولین و شاید معروف ترین نظام اقتصادی که می خوام راجع بهش صحبت کنم، نظام سرمایه داری یا کاپیتالیسم هست. آمریکا، به عنوان یکی از بزرگ ترین اقتصادهای دنیا، بیس اصلی نظام اقتصادیش همین کاپیتالیسمه. تمرکز اصلی کجاست؟ در این نظام، اعتقاد بر اینه که دولت باید پاش رو از اقتصاد بیرون بکشه و خیلی درگیر پروژه های دولتی نشه. وظیفه اصلی دولت چیه؟ صرفاً فعالیت در بخش خدمات و رفاه اجتماعی. مثلاً اتوبوس رانی، خدمات درمانی، رفاهی و چیزهایی از این قبیل. چرخ اصلی اقتصاد کشور دست کیه؟ بخش خصوصی! حواستون باشه ما داریم راجع به "اقتصاد" صحبت می کنیم، نه رفاهیات و بیس کلی کشور. نقش دولت چیه؟ در اقتصاد سرمایه داری، دولت تمایلی به شراکت و حضور مستقیم در اقتصاد نداره و اصولاً خودِ این فضای اقتصادی هم چنین اجازه ای رو به دولت نمی ده. مالکیت چطور؟ مالکیت خصوصی روی منابع تولید، کارخونه ها، زمین ها و سرمایه های موجود در کشور حرف اول رو می زنه و کنترل این ها به بخش خصوصی واگذار می شه. چیزی که ما توی ایران بهش می گیم "خصوصی سازی". البته ما در ایران اصلاً سرمایه داری و بازار آزاد نیستیم، که جلوتر بهش می رسیم. در بازارهای کاپیتالیستی، مالکیت عمده مال شرکت های خصوصیه و دولت، مالکیت و کنترل آنچنانی روی کارخانجات و تولیدات نداره. رقابت آزاده، انحصار ممنوع! این یعنی چی؟ یعنی دولت نمیاد از یه بخش خاص حمایت ویژه کنه یا محدودیتی برای بقیه ایجاد کنه. تمام روال های اقتصادی توسط خود بخش خصوصی پیش می ره و پیگیری می شه. یه مثال نقض از ایران (بازار خودرو): ببینید، الان تو کشور ما یه بازار انحصاری خودرو داریم. درسته که سایپا و ایران خودرو بخش زیادی از سهامشون خصوصی سازی شده، اما یکی از سهام دارهای عمده این دو شرکت، خود دولته! طبیعیه که سود یا زیان این شرکت ها به دولت هم می رسه. خب، عقل و منطق میگه وقتی یه جا سرمایه گذاری کردی و می تونی سود کنی، چرا نکنی؟ به همین دلیله که کشور ما به جای اینکه عضو "گات" (GATT یا موافقت نامه عمومی تعرفه و تجارت که بعداً راجع به گمرک جهانی توضیح میدم) بشه و از توافقات بین المللی برای کاهش گمرک ها و واردات ساده تر استفاده کنه، میاد مالیات های خیلی سنگینی روی خودروهای خارجی اعمال می کنه که شما نتونی تهیه کنی. یه خودروی خارجی که مثلاً 20 هزار دلار قیمتشه و می تونه جزو ماشین های خوب حساب بشه (منطقاً باید حدود یک میلیارد و هشتصد تا دو میلیارد تومن دربیاد)، توی ایران حداقل ده دوازده میلیارد می خریم! چرا؟ چون با این کار، بازار خودروی داخلیش رو حفظ می کنه. قشر ساده جامعه نمی تونن خودروی خارجی بخرن و ناچاراً میرن سراغ خودروهای داخلی. درصورتی که اگه از گات استفاده کنی، گمرک ها رو درست کنی و مالیات سنگین نذاری، شما می تونستی هم قیمت سمند، بری تویوتا، بی ام و، بنز و خیلی شرکت های خارجی دیگه بخری. اما این کار رو نمی کنن. چرا؟ چون اون وقت کیفیت خودروهای ایرانی اصلاً قابل مقایسه با خارجی ها نیست و طبیعیه که مردم تمایل پیدا می کنن برن سراغ خودروی خارجی با امکانات و آپشن های بیشتر، نه خودروی داخلی که مثلاً "آینه برقی" براش آپشن محسوب می شه! طبیعیه که خودروی خارجی با اون همه امکانات اتوماتیک و داشبورد قشنگش، رقیب بزرگی می شه. پس اجازه نمیدن خودروی خارجی وارد بشه و یه بازار انحصاری برای خودروی داخلی ایجاد می کنن. این بازار انحصاری هم پیامدهایی داره که بعداً بهتون میگم. حداقل دخالت دولت: پس در بازار آزاد، دولت دخالتی در تعیین نرخ، میزان تولیدات، و روند مراحل تولید و اجرا نداره. قرار نیست بگن ما سه تا کارخونه خودروسازی داریم، پس به چهارمی مجوز نمی دیم. نه! تا زمانی که سرمایه گذار تمایل داره در هر بخشی سرمایه گذاری کنه، می تونه این کار رو انجام بده و هیچ محدودیتی براش وجود نداره. همه چیز بر اساس سرمایه خصوصی اتفاق می افته. طرف داره پول خودشو میاره، دوست داره گرون بده، دوست داره نفروشه، به کسی ربطی نداره! پول خودشه. تخصص گرایی، رمز موفقیت: و مهم ترین نکته! در اقتصاد آزاد یا سرمایه داری، ما به شدت تخصصی جلو می ریم. یعنی چی؟ طبیعیه که وقتی بخش خصوصی وارد میدون میشه، اون قدر توان مالی بالایی نداره که بخواد ریسک کنه، با رانت استخدام کنه، یا با معرفی و پارتی بازی کاری انجام بده. پس از نیروهای متخصص استفاده می کنه چون می خواد بیشترین سود ممکن رو به دست بیاره. میره بهترین ها رو پیدا می کنه تا پولی که پرداخت می کنه بهینه باشه. پس در اقتصاد سرمایه داری، علاوه بر اینکه سرمایه های مردم در جریان قرار می گیره، از تخصص ها هم بیشتر استفاده می شه. دیگه چیزی به اسم رانت و دوستی و رفاقتی معنا پیدا نمی کنه، چون شرکت ها دنبال کسب منافع هستن و برای این کار باید از متخصص ها استفاده کنن. 2. اقتصاد انحصاری یا دستوری: دولت، همه کاره میدان! بریم سراغ یه مدل دیگه. اقتصاد انحصاری یا دستوری. جالبه که کشور ما ادعا می کنه اقتصاد دستوری نداره، اما در واقعیت می بینیم که خیلی از ویژگی های اقتصاد دستوری رو داره. خب، ویژگی های این نوع اقتصاد چیه؟ ویژگی های اصلی: طبیعتاً دقیقاً مخالف اقتصاد سرمایه داریه. دولت به صورت کامل در همه چیز دخیله. تعیین قیمت ها از طرف دولت انجام می شه. تعیین میزان تولیدات از طرف دولت انجام می شه. بیشترین میزان سرمایه وارد شده در بازار، مال دولته. یعنی شما هر جا رو نگاه کنی، ردپایی از دولت وجود داره. تمایلی به خصوصی سازی و وارد کردن سرمایه مردم ندارن. خودشون تصمیم گیرنده و تاییدکننده هستن. تعیین می کنن کدوم شرکت، چقدر، به چه قیمتی و به کی بفروشه. مزایا و معایب: مزیت احتمالی: اگه یه دولت خوب، متخصص، کارآمد و دلسوز روی کار باشه، می تونه بهترین عملکرد رو داشته باشه چون همه چیز دست خودشه و می تونه کاملاً تخصصی برنامه ریزی، محاسبه و اجرا کنه. عیب بزرگ: اما امان از روزی که یه دولت ناکارآمد سرکار باشه! چون همه چیز تحت کنترل دولته، مملکت از دست می ره. کره شمالی یه مثال بارزشه. پیامدهای انحصار دولتی: عدم رقابت و انگیزه: مالکیت ها، برنامه ریزی ها و تصمیم گیری ها همه با دولته. طبیعیه که هیچ رقابتی وجود نداره، چون انگیزه ای هم نیست. مثلاً ایران خودرو و سایپا برای چی باید کیفیتشون رو بهتر کنن؟ برای چی باید در خدمات بهتر به مشتری از هم سبقت بگیرن؟ چرا باید نوآوری به خرج بدن یا تلاش بیشتری کنن؟ دوتا گزینه بیشتر ندارن مردم: یا سایپا یا ایران خودرو. از این نخرن، از اون می خرن. در نهایت سهام دار عمده کیه؟ دولت! از سایپا بخر، سودش مال دولته. از ایران خودرو بخر، سودش مال دولته. فرقی نمی کنه سمند بخری یا پراید! حرکت به سمت نیمه خصوصی (در ایران): البته ما داریم به سمت اقتصادهای میکس یا مختلط حرکت می کنیم. هنوز کامل نشدیم، ولی دارن تلاش می کنن، مخصوصاً از ده پونزده سال اخیر که خصوصی سازی رو بیشتر کنن. قبلاً ما کاملاً بازار انحصاری و دستوری بودیم. الان یه مقدار اوضاع داره بهتر می شه، ولی هنوزم ردپای دولت یا یه ارگانی که نمی خوام اسمشو بیارم، در تمام مالکیت های بزرگ و عمده وجود داره. وقتی نصف به علاوه یک مالکیت رو دارن، دیگه مالک کلی محسوب می شن. کاهش کیفیت و خدمات: گفتم، کیفیت محصولات ارتقا پیدا نمی کنه، خدمات به مشتریان خوب ارائه نمی شه. مثال پراپ فرم های ایرانی: یه مثال ساده تر که خودتون متوجه بشید، همین پراپ فرم های ایرانی یا بروکرهایی هستن که به ایرانی ها خدمات می دن. اگه با پراپ ها یا بروکرهای خوب خارجی مثل FTMO، The Funded Trader یا Blue Guardian مقایسه شون کنید، می بینید چقدر امکانات و خدماتی که ارائه می دن، کیفیت پایین تری داره. چرا؟ چون می دونه تو ایرانی راه دیگه ای نداری، آپشن دیگه ای نیست، می خوای بری سراغ کی؟ کس دیگه ای مگه هست که بخواد بهت خدمات بده؟ پس هر کاری ما بکنیم، هر جوری ما بخوایم، شما باید با من کنار بیای! منِ بروکر برات کندل سازی می کنم، اسلیپیج پنهان دارم، اسپرد پنهان دارم، تو تایم خبر فریز می شم، خیلی وقت ها سرورهام قطع می شه، اصلاً قبل از رسیدن به استاپ و تی پی معاملاتت رو می بندم، یا حتی اگه به نقطه ورودت برسه، برات معامله باز نمی کنم! می خوای چیکار کنی؟ راه دیگه ای مگه داری؟ جای دیگه ای مگه داری که بری؟ نه! پس باید با من یه جوری کنار بیای. تاثیر رقابت (مثال آقای امیری و شایان): اگه یادتون باشه تو گروه پراپ چک، یه آقایی بود فامیلش امیری بود، مال فیدل کرست. بعد یکی دیگه اومد، شایان. اوایل بحث بود که چرا آقای امیری باید بره افیلیت یکی دیگه رو بگیره. بحثی که من اونجا مطرح کردم و خیلی تاثیر گرفت. اوایل کامنت هایی که از بچه ها می دیدم، آقای امیری خیلی وقت ها جواب نمی داد، طرح های خاص نمی ذاشت، کارهای ویژه انجام نمی داد. شایان که اومد، آقای امیری فعال شده بود، تو گروه جواب ها رو تند تند می داد، جواب پرایوت ها رو می داد. چرا؟ چون دیگه اون انحصار رو از دست رفته می دید. می ترسید اگه ده دقیقه دیر جواب بده، مشتریش بره سراغ اون یکی. خروج از تخصص گرایی و رانت: اتفاقی که تو بازار انحصاری می افته، خدمات مشتری ها و کیفیت کالاها کاهش پیدا می کنه. از همه مهم تر، از تخصصی بودن خارج می شیم. مال دولته، مال من که نیست! پسرخاله ام رو می برم سر کار، اونم بذار یه حقوقی بگیره. همسایه دخترعموی پسرخاله خانمم زنگ زده گفته این جوونه تازه می خواد ازدواج کنه، بیاد بشینه سر کار. وقتی قرار نیست خودت حقوقش رو بدی، اون وقت دیگه رانت و پارتی بازی هم مطرح می شه. از تخصصی بودن خارج می شی. وقتی کارها دست افراد متخصص نباشه، با وجود اینکه اصلاً انگیزه ای برای ارتقای کیفیت و خدمات نبود (چون بازار کلاً مال من بود)، حالا با استخدام افراد غیرمتخصص، کیفیت باز هم بیشتر افت می کنه. همونی هم که بود، بدتر می شه. دولت هم پولش رو از جیب مردم میاره. نتیجه نهایی: کنترل همه چیز دست یه فرد، یه قشر خاص یا یه نهاد خاص می افته و مردم عادی بیشتر اذیت می شن. کیفیت کالاها بدتر، قیمت ها بالاتر، آپشن ها کمتر و مردم هم کاری از دستشون برنمیاد چون نقش عمده ای در اقتصاد ندارن. گفتم، یکی از بارزترین مثال ها کره شمالیه که حتی مدل موی مردم رو هم تعیین می کنه! (البته اون بخش مدل مو بیشتر به دیکتاتوری ربط داره). چین هم تا اوایل ۲۰۱۸ همین طور بود، الان داره به سمت اقتصادهای مختلط میره، ولی همچنان تصمیم گیرنده کلی برای خیلی چیزها خود دولته. 3. اقتصادهای مختلط (Mixed Economies): ترکیبی از دولت و بخش خصوصی سومین نوع، اقتصادهای مختلطه. از اسمش مشخصه دیگه! ترکیبی از سرمایه داری و انحصاری (یا بازار دستوری). تو این بازارها، که ما در ایران اصطلاحاً بهش میگیم "اقتصاد نیمه خصوصی" و داریم به سمتش میریم، یه سری از ارگان ها و شرکت ها توسط دولت اداره می شن، مخصوصاً جاهایی که مردم خیلی تمایلی به سرمایه گذاری ندارن. وظیفه دولته که اون میزان سرمایه رو پوشش بده و کار کنه. اما اقشار و مردم هم می تونن در بخش خصوصی شرکت کنن. وضعیت ایران: اقتصاد ما در ایران بیشتر به این سمت و سو رفته، نیمه خصوصی. تو همه جا نه، ولی یه بخشی از جاها به خاطر حضور دولت و ایجاد یه "وجهه" خصوصی، ظاهراً خصوصی به نظر می رسن. یعنی عملاً مالک، دولت نیست، اما یه ارگانی که وصل به دولته، مالک اون شرکته. پس به نوعی می شه گفت دولتیه، ولی دولتیِ دور زده شده! نقش دولت در اقتصاد مختلط: تامین نقدینگی: جاهایی که بخش خصوصی تمایل به سرمایه گذاری نداره، دولت باید کمبود نقدینگی رو جبران کنه. حمایت و نظارت: دولت میاد به بخش خصوصی وام میده، یارانه میده، ارز دولتی با نرخ کمتر میده، مالیات ها رو کم و زیاد می کنه و سعی می کنه به این شکل روی بازار نظارت و کمک داشته باشه. هدف اینه که هم جلوی انحصار رو بگیره و هم زیادی دست بخش خصوصی رو باز نذاره که هر کاری دلشون خواست بکنن، مثلاً شرکت ها با هم تبانی کنن. خدمات رفاهی: بیشتر وظیفه دولت، انجام کارهای خدمات رفاهیه. در اقتصاد سرمایه داری، حتی بخش عمده رفاهیات هم توسط بخش خصوصی انجام می شه (مثل سیستم حمل ونقل خصوصی، تاکسیرانی خصوصی، خدمات درمانی خصوصی). دولت در نظام سرمایه داری فقط جاهایی حاضر می شه که بخش خصوصی نخواد وارد بشه. اما در اقتصادهای میکس، عمده سرمایه های دولتی در بخش خدماتی آورده می شه. یعنی اکثر خدمات رفاهی شما مثل اتوبوس رانی و تاکسیرانی، وابسته به دولته، چون ارگان های خصوصی خیلی سراغ این ها نمی رن. 4. اقتصاد سوسیالیستی: جامعه و دولت، در کنار هم؟ یه نوع اقتصاد دیگه هم داریم به اسم اقتصاد سوسیالیستی. سعی می کنم جوری بگم که بعداً برای یوتیوب هم مشکلی پیش نیاد. ببینید، در اقتصاد سوسیالیستی، یه ترکیبی وجود داره از جوامع و دولت. دولت که سر جای خودشه (ریاست جمهوری، نخست وزیری و...). اما ما یه سری "جوامع" هم داخل کشور داریم، یه سری احزاب، یه سری جامعه های کوچیک کوچیک، مثلاً جوامع ارامنه، جوامع یهودی ها، جامعه ایرانی ها در کانادا. مالکیت توسط جوامع (تعاونی ها/سندیکاها): علاوه بر اینکه دولت می تونه مالکیت هایی داشته باشه، بخش خصوصی اینجا معنای متفاوتی پیدا می کنه. وقتی از بخش خصوصی در نظام های دیگه صحبت می کنیم، منظورمون سهام داری شرکت های سهامی یا ورود مستقیم یه فرد به یه سرمایه گذاریه. اما وقتی در سوسیالیسم از "جوامع" صحبت می کنیم، بیشتر داریم میریم سمت تعاونی ها، کارهای گروهی و به قول آرش عزیز، سندیکاها. مثال: مثلاً مالکیت تاکسیرانی فلان کشور مال جامعه ایرانی هاست. یا یه مثال ساده تر، در عجمان امارات، ارائه دهنده ژنراتورهای برق (به قول آرش، دقیقاً سندیکاها) کلاً با ایرانی هاست. جامعه ایرانی مسئول تأمین ژنراتورهاست. متوجه شدید؟ از بحث احزاب میایم بیرون و به قول آرش، بحث سندیکا رو به وجود میاریم. ادعای اصلی: این جور سیستم های اقتصادی ادعا می کنن که میان ثروت رو به صورت برابر بین همه تقسیم می کنن. نمی خوان ثروت یه جا متمرکز بشه، مثلاً روی دولت یا روی بخش خصوصی که معمولاً پولدارهای جامعه هستن. می خوان همه باشن. شما به عنوان بخش خصوصی اگه می خوای کار کنی، باید بری مثلاً دویست تا سهام دار هم با خودت بیاری. سهام دار عادی هم نه، شرکت های تعاونی که همه به شکل برابر در یک راستا باشن. نتیجه: معتقدن که این جوری با تنظیم عادلانه ثروت و قدرت، می شه اقتصاد پایدارتری داشت. مثال هاش کوبا و ونزوئلاست. دیگه خودتون فکر کنید چقدر تونسته اقتصاد رو پایدارتر و بهتر کنه! 5. اقتصاد تعاونی: فقط مردم، بدون دولت! فرق اقتصاد تعاونی با سوسیالیستی در نهاد کلیه. در سوسیالیستی ما دولت رو هم داریم. اما در اقتصاد تعاونی، فقط تعاونی مردمه، فقط مردم. دولت شخصاً وارد نمی شه، اما مردم به صورت تعاونی، سندیکا یا جامعه های کوچولو کوچولو شرکت می کنن. جمع بندی انواع نظام های اقتصادی پس تا اینجا پنج نوع نظام اقتصادی رو بررسی کردیم: کاپیتالیسم (سرمایه داری): دولت تقریباً هیچ کاره است. همه چیز دست بخش خصوصی. دولت فقط در صورت عدم تمایل بخش خصوصی به سرمایه گذاری در یک بخش، ورود می کند اما حق دخالت در قیمت، محصول، میزان تولید و... را ندارد. نتیجه: تخصص گرایی، کیفیت خوب، خدمات مشتری مناسب. دستوری (انحصاری): دولت مالک همه چیز است و در همه چیز دخالت می کند. همه چیز دولتی سازی شده و توسط دولت تعیین می شود (چقدر، به کی، کجا، به چه قیمتی). بازار انحصاری است. نتیجه: عدم تخصص، عدم تمایل به ارتقای کیفیت و خدمات مشتری. مختلط: دولت و بخش خصوصی با هم همکاری می کنند. بخش هایی که بخش خصوصی تمایلی به سرمایه گذاری در آن ها ندارد (بیشتر رفاهیات) توسط دولت پوشش داده می شود و مابقی توسط بخش خصوصی. کیفیت معمولاً بهتر از دستوری اما نه به خوبی سرمایه داری است. تعاونی: سندیکاها و جوامع کوچک به عنوان بخش خصوصی وارد می شوند. یک فرد به تنهایی نمی تواند به شکل سهامی وارد شود، باید حتماً به عنوان یک سندیکا یا جامعه ثبت شده باشد. کل اقتصاد بر اساس تعاونی ها پیش می رود. سوسیالیستی: ترکیبی از دولت و تعاونی ها (جوامع). با اینکه هدف توزیع عادلانه ثروت است، اما نتایج مطلوبی نداشته است. نگاهی به اقتصاد آمریکا خب، نیم ساعتی شد که داریم صحبت می کنیم. فکر می کنم برای نظام های اقتصادی امروز کافی باشه. به صورت کلی، اقتصاد آمریکا یک اقتصاد سرمایه داری است. یعنی تا جای ممکن تمایل دارند که دولت اصلاً حاضر نباشه و فقط به عنوان یک کنترل کننده و تأمین کننده برای کمک، حضور داشته باشه. اما تصمیم گیری های بزرگ و همه چیز بر اساس بخش خصوصی شکل می گیره. ایالات متحده یک اقتصاد بازار آزاد و سرمایه داریه. اهمیت شناخت این نظام ها برای تریدر دفعه بعدی که می خوایم راجع به اقتصاد آمریکا صحبت کنیم، دقیق تر بررسی می کنیم که این بخش اقتصادی تمرکزش بیشتر روی چیه؟ کشاورزی، صنعت، یا خدمات؟ این شناخت بهتون کمک می کنه. مثلاً وقتی داده های خدماتی آلمان ضعف نشون میده، یهو می بینید یورو خیلی می ریزه. اما اگه داده های تولیدی آلمان ضعف نشون بده، شاید یه کاهشی داشته باشه، ولی نه اون قدر. چرا؟ چون بیس اقتصاد آلمان بر خدماته. وقتی خدماتش آسیب می بینه، یعنی بخش اصلی اقتصاد آلمان دچار مشکل شده و ترس زیادی به وجود میاد. اما اگه تمرکزش روی بخش دیگه ای باشه که هنوز داره خوب کار می کنه، تأثیرش کمتره. سخن پایانی فعلاً این جلسه رو همین جا جمع بندی می کنیم. امیدوارم که آخر هفته خوبی داشته باشید و خیلی خوشحال شدم که با هم وقت گذروندیم. هفته آینده ان شاءالله اقتصاد آمریکا رو تموم می کنیم و میریم سراغ بقیه جاهای دنیا.
آموزش/10/11/2024
های و لو (High Low) در فارکس: کلید تشخیص سوئینگ ها، اینترمدیت ها، BOS و CHoCH برای معاملات هوشمندانه تر مقدمه: چرا تشخیص های و لو در فارکس حیاتی است؟ خب، دوباره سلام به همه شما فعالان و علاقه مندان بازارهای مالی! امروز می خواهیم در مورد یکی از پایه ای ترین و در عین حال حیاتی ترین مفاهیم در تحلیل تکنیکال و معامله گری صحبت کنیم: های و لوها (Highs and Lows) . شاید در نگاه اول ساده به نظر برسد، اما باور کنید یا نه، درک عمیق و انتخاب صحیح های و لوها، زیربنای اصلی موفقیت یا عدم موفقیت ما در بازارهای پرنوسانی مثل فارکس است. اگر نتوانیم به درستی تشخیص دهیم کدام اوج (High) و کدام کف (Low) برای تحلیل و تصمیم گیری ما قابل قبول است و کدام یک صرفاً یک نوسان کوچک و بی اهمیت، در واقع بخش بزرگی از پازل تحلیل بازار را از دست داده ایم. پس بیایید با هم سفری داشته باشیم به دنیای این نقاط کلیدی و ببینیم چطور می توانیم با انتخاب درستشان، شانس موفقیت خودمان را به طور چشمگیری افزایش دهیم. دو نوع اصلی های و لو: سوئینگ در برابر اینترمدیت اگر بخواهیم به صورت کلی نگاه کنیم، ما با دو مدل اصلی از های و لوها در چارت های قیمتی سروکار داریم: سوئینگ های (Swing High - SWH) و سوئینگ لو (Swing Low - SWL) اینترمدیت های (Intermediate High - ITH) و اینترمدیت لو (Intermediate Low - ITL) حالا سوال اصلی اینجاست: فرق این دو دسته با هم چیست و چرا تشخیص اینکه یک نقطه اینترمدیت است یا سوئینگ، اینقدر برای ما اهمیت دارد؟ سوئینگ های و لو: نبض نوسانات بازار به زبان ساده، هر حرکت نوسانی و موج گونه ای که در بازار اتفاق می افتد، برای ما یک سوئینگ به وجود می آورد. کلمه "سوئینگ" (Swing) در لغت به معنای نوسان یا موج است. پس هر کدام از این قله ها و دره هایی که در نمودار قیمت می بینیم، به نوعی می توانند یک سوئینگ های یا یک سوئینگ لو باشند. بازار دائماً در حال نوسان است، بالا و پایین می رود و این حرکات، سوئینگ ها را شکل می دهند. پس در نگاه اول، هر اوج و کفی که می بینیم، یک سوئینگ است. اینترمدیت های و لو: نقاط عطف مهم و سازنده تغییر روند (CHoCH) اما داستان اینترمدیت ها کمی متفاوت است. اینترمدیت ها های و لوهای عادی نیستند؛ آن ها نقاطی هستند که یک اتفاق مهم تر را در بازار رقم می زنند: چنج آف کرکتر (Change of Character - CHoCH) . برای دوستانی که با مفاهیم ICT (Inner Circle Trader) آشنایی کمتری دارند، بگذارید کمی بیشتر توضیح بدهم. ما به طور کلی دو نوع شکست ساختار (Structure Break) در بازار داریم: بریک آف استراکچر (Break of Structure - BOS): تصور کنید یک روند مشخص از قبل در بازار داشته ایم، مثلاً یک روند صعودی. در این روند، قیمت سقف ها و کف های بالاتری می سازد. اگر قیمت بیاید و آخرین سقف معتبر قبلی را بشکند و به حرکت صعودی خود ادامه دهد، به این شکست ساختار که در جهت روند اصلی اتفاق افتاده، "بریک آف استراکچر" یا به اختصار BOS می گوییم. در واقع BOS تأییدی بر ادامه روند فعلی است. چنج آف کرکتر (Change of Character - CHoCH یا ChOk): حالا سناریوی دیگری را در نظر بگیرید. فرض کنید یک روند نزولی داریم که در آن، قیمت دائماً کف ها و سقف های پایین تری (Lower Lows and Lower Highs) می سازد. ما انتظار داریم این روند ادامه پیدا کند. اما ناگهان، قیمت به جای اینکه یک سقف پایین تر بسازد و به نزول ادامه دهد، می آید و آخرین سقف معتبر نزولی (Lower High) را از بالا می شکند و یک سقف بالاتر (Higher High) ایجاد می کند. این اتفاق نشان می دهد که "شخصیت" و جهت بازار در حال تغییر است. به این نوع شکست ساختار که منجر به تغییر جهت بالقوه روند می شود، "چنج آف کرکتر" می گوییم. طبیعتاً، پس از وقوع CHoCH و تغییر روند (مثلاً از نزولی به صعودی)، اگر قیمت در روند جدید خود سقف های جدیدتری بسازد، آن شکست ها دیگر BOS در جهت روند صعودی جدید خواهند بود، نه CHoCH. ارتباط بین انواع های/لو و انواع شکست ساختار حالا به بحث اصلی برگردیم: سوئینگ های و سوئینگ لوها، معمولاً بریک آف استراکچرها (BOS) را برای ما می سازند. آن ها نقاطی در دل یک روند هستند که شکستشان نشان دهنده ادامه همان روند است. اینترمدیت های و اینترمدیت لوها، چنج آف کرکترها (CHoCH) را برای ما می سازند. این ها های و لوهای بسیار مهمی هستند که شکست ساختار پس از آن ها، می تواند نشانه ای از تغییر جهت کلی بازار باشد. "اینترمدیت" در اینجا به معنای یک های یا لوی "متوسط" اما "مهم" است؛ یک نوسان عادی نیست، بلکه نقطه ای است که پس از آن یک حرکت قدرتمند و یک اتفاق مهم (تغییر روند) شکل گرفته. مثلاً اگر یک روند صعودی داشته باشیم و ناگهان قیمت بیاید و آخرین کف معتبر (که منجر به بالاترین سقف شده) را بشکند و روند را به نزولی تغییر دهد، آن سقفی که قبل از این شکست و تغییر روند ایجاد شده بود، دیگر یک سوئینگ های ساده نیست، بلکه یک اینترمدیت های (ITH) مهم است. و بالعکس، اگر در یک روند نزولی، قیمت بیاید و آخرین سقف معتبر را بشکند و روند را صعودی کند، آن کفی که قبل از این تغییر ایجاد شده بود، یک اینترمدیت لو (ITL) خواهد بود. اهمیت اینترمدیت ها در معاملات چرا اینقدر روی اینترمدیت ها تاکید داریم؟ چون مبنای محاسبات ما، لگ هایی که برای تحلیل در نظر می گیریم، اردرهایی که پیدا می کنیم و سیگنال های معاملاتی که به دنبالشان هستیم، عمدتاً بر اساس اینترمدیت هاست. ما با سوئینگ های و لوهای عادی کاری نداریم، مگر در شرایط خاصی که بعداً به آن می پردازیم. ما به دنبال بالاترین های و پایین ترین لو هستیم، اما کدام ها؟ آن هایی که اینترمدیت هستند و توانسته اند روند را تغییر دهند. مثال عملی روی چارت: تشخیص گام به گام بیایید با یک مثال روی چارت، این مفاهیم را مرور کنیم. فرض کنید این قسمت از چارت را داریم بررسی می کنیم و بخش های بعدی هنوز شکل نگرفته اند. شناسایی روند و BOS: ما یک روند صعودی را می بینیم. اینجا یک لو (کف) داریم که نسبت به کف قبلی، بالاتر است (Higher Low). و این هم آخرین های (سقف) ماست. بازار حرکت می کند و این های شکسته می شود. چون روند قبلی صعودی بوده و سقف شکسته شده هم در جهت صعود است، ما اینجا یک بریک آف استراکچر (BOS) صعودی داریم. شناسایی سوئینگ های و سوئینگ لو جدید: پس از BOS، های قبلی ما دیگر معتبر نیست و های جدیدی در این نقطه شکل گرفته است. این می شود سوئینگ های (SWH) جدید ما. کفی هم که منجر به این سقف جدید شده (یا مجموعه ای از کف های نزدیک به هم که می توان پایین ترین آن ها را در نظر گرفت)، سوئینگ لو (SWL) ما خواهد بود. برخی تحلیل گران ممکن است نزدیک ترین کف را بگیرند، برخی دیگر کف عمیق تر در آن لگ را. اگر قرار باشد این SWH به یک اینترمدیت تبدیل شود، معمولاً تفاوت چندانی نمی کند کدام یک از این کف های نزدیک را به عنوان SWL در نظر بگیرید، هرچند انتخاب کف نزدیک تر، سیگنال تغییر را زودتر می دهد. شرط مهم شکست ساختار: کلوز با بادی کندل! یک نکته فوق العاده مهم: ما شکست ساختار (چه BOS و چه CHoCH) را با شدو (Shadow) یا سایه کندل نمی پذیریم. حتماً باید بدنه (Body) کندل در آن سوی سطح ساختاری بسته شود. حتی اگر یک بخش کوچکی از بادی هم باشد، کافیست. اگر قیمت فقط با شدو از سطح عبور کند و برگردد، برای ما شکست ساختار محسوب نمی شود. در مثال ما، اگر قیمت با شدو از SWL عبور کند، شکست نیست. شکست زمانی اتفاق می افتد که یک کندل با بادی زیر SWL بسته شود. وقوع چنج آف کرکتر (CHoCH) و تشکیل اینترمدیت های (ITH): فرض کنید بازار پس از تشکیل SWH جدید، به جای ساختن یک سقف بالاتر (Higher High)، می آید و SWL قبلی ما را با بادی کندل می شکند و یک کف پایین تر (Lower Low) می سازد. روند صعودی ما چه بود؟ سقف و کف بالاتر. وقتی ناگهان کف ما تبدیل به کف پایین تر می شود، یعنی روند صعودی دیگر برقرار نیست و به یک روند نزولی تغییر کرده است. این تغییر روند باعث می شود که شکستی که اتفاق افتاده، دیگر BOS نباشد، بلکه یک چنج آف کرکتر (CHoCH) نزولی باشد. حالا اتفاق مهمی افتاده! آن سقفی (SWH) که منجر به این CHoCH شد (بالاترین سقفی که قبل از تغییر روند نزولی داشتیم)، دیگر یک سوئینگ های ساده نیست. این سقف برای ما تبدیل به یک اینترمدیت های (ITH) می شود. این دقیقاً همان سقف مهمی است که ما به دنبالش بودیم و مبنای سیگنال گیری ما در آینده خواهد بود. تشکیل اینترمدیت لو (ITL): پس از CHoCH نزولی، بازار به حرکت نزولی خود ادامه می دهد و یک سوئینگ لو جدید می سازد. حالا اگر قیمت برگردد و آخرین سقف معتبر (که منجر به این کف جدید شده) را بشکند و یک سقف بالاتر بسازد، دوباره یک CHoCH (این بار صعودی) اتفاق افتاده است. در این حالت، آن کفی که قبل از این CHoCH صعودی شکل گرفته بود، تبدیل به اینترمدیت لو (ITL) ما می شود. استفاده از اینترمدیت ها برای ورود به معامله (در همان تایم فریم) حالا که هم ITH و هم ITL خود را پیدا کرده ایم، (بدون در نظر گرفتن سایر تاییدیه ها و صرفاً بر مبنای این مفهوم)، می توانیم در لگ های حرکتی که این اینترمدیت ها را ساخته اند، به دنبال نواحی ورود بگردیم. نکته حیاتی: لگ ها و های و لوهایی که پیدا می کنید، ورودتان هم باید در همان تایم فریم باشد. یعنی شما نمی توانید لگ یک ساعته را پیدا کنید، بعد بروید در تایم فریم یک دقیقه دنبال نقطه ورود بگردید. اگر در تایم فریم ۱۵ دقیقه اینترمدیت های و لو خود را پیدا کرده اید، ورود هم باید در ۱۵ دقیقه اتفاق بیفتد. به همین دلیل است که ما گاهی در تایم فریم یک دقیقه تحلیل می کنیم و در همان تایم فریم هم نقطه ورود پیدا می کنیم. مثال عملی ورود: فرض کنید ITH خود را در تایم فریم ۱۵ دقیقه پیدا کرده ایم. می توانیم در ناحیه ای نزدیک به این سقف (مثلاً یک اردر بلاک یا ناحیه عرضه و تقاضا) به دنبال نقطه ورود برای فروش باشیم. استاپ لاس (Stop Loss): اگر می خواهید خیلی امن باشد، پشت سقف ITH. در غیر این صورت، بسته به تبحر و تایم فریمی که کار می کنید و اینکه چقدر در جهت روند تایم بالاتر هستید، می توانید استاپ های کوچک تری هم در نظر بگیرید (مثلاً پشت یک ساختار داخلی کوچکتر). اگر در جهت روند تایم بالا باشید، معمولاً استاپ های کوچک تری جواب می دهند. حد سود (Take Profit - TP): یک تارگت منطقی می تواند کفی باشد که CHoCH از آنجا شروع شده یا اولین ناحیه تقاضای معتبر پیش رو. در مثالی که روی چارت بررسی کردیم، دیدیم که با پیدا کردن ITH، یک معامله فروش با ریوارد به ریسک حدود ۴ تا ۶ در تایم فریم ۱۵ دقیقه قابل دستیابی بود. تکلیف عملی برای شما: برای اینکه این مفاهیم به خوبی برایتان جا بیفتد، یک تمرین عملی برایتان دارم: چارت های طلا (XAU/USD)، یورو به دلار (EUR/USD) و پوند به دلار (GBP/USD) را باز کنید. تایم فریم را روی ۱۵ دقیقه تنظیم کنید. از تاریخ اول ژوئن (June) تا آخرین روز معاملاتی جاری (مثلاً ۲۹ آگوست یا هر تاریخی که در آن هستید)، تمام اینترمدیت های و لوها (ITH و ITL) را روی چارت علامت بزنید و پیدا کنید. نکاتی برای استفاده از TradingView و انجام تمرین: استفاده از Replay: اگر می خواهید به تاریخ های گذشته بروید، از قابلیت Replay در TradingView استفاده کنید. برای دسترسی به تاریخ های دورتر، خصوصاً در تایم فریم های پایین مثل یک دقیقه (که ممکن است دیتای زیادی را به صورت عادی نشان ندهد)، پس از فعال کردن Replay، به جای "Select Bar"، از گزینه "Select Date" استفاده کنید تا بتوانید مستقیماً به تاریخ مورد نظرتان بروید. تنظیمات ظاهری چارت: یک تریدر حرفه ای، چارت حرفه ای دارد. رنگ بندی چارتتان را طوری تنظیم کنید که خوانا و منظم باشد. ذخیره تمپلیت ها: حتماً تنظیمات و ابزارهایی که زیاد استفاده می کنید (مثل خطوط BOS و CHoCH با رنگ ها و استایل های مشخص) را به عنوان تمپلیت ذخیره کنید تا هر بار مجبور به تنظیم مجدد نباشید. پیشنهاد رنگ و استایل: BOS: خط چین (Dashed line) - قرمز برای نزولی، سبز برای صعودی. CHoCH: خط صاف ممتد (Solid line) - قرمز برای نزولی، سبز برای صعودی. SWH/SWL: یک رنگ مشخص (مثلاً بنفش). ITH/ITL: یک رنگ متفاوت و متمایز (مثلاً آبی یا زرد). معمولاً حرف "o" در وسط مخفف هایی مثل BoS یا CHoCH کوچک نوشته می شود، چون "of" یک حرف ربط است. برای ذخیره تمپلیت یک ابزار (مثل خط)، پس از تنظیم شکل و متن آن، روی گزینه "Template" و سپس "Save As..." کلیک کنید و یک نام برای آن انتخاب کنید. دفعه بعد با کشیدن خط و انتخاب نام تمپلیت از لیست، تنظیمات اعمال می شود. جمع بندی و حرکت به سوی مباحث بعدی امیدوارم این توضیحات در مورد های و لوها، سوئینگ ها، اینترمدیت ها، BOS و CHoCH برایتان مفید بوده باشد. این مفاهیم، الفبای تحلیل ساختاری بازار هستند. لطفاً تمرینتان را با دقت انجام دهید. هر زمان که این تمرین ها تایید شد و احساس کردید به خوبی بر این موضوعات مسلط شده اید، به سراغ مباحث بعدی خواهیم رفت. موفق و پرسود باشید! حالا که با این مفاهیم کلیدی آشنا شدید، تجربیات و سوالات خود را در مورد تشخیص های و لوها در بخش کامنت ها با ما و سایر دوستانتان به اشتراک بگذارید. آیا شما از این روش برای تحلیل بازار استفاده می کنید؟
آموزش/11/2/2024
دو قانون طلایی لگ شناسی در فارکس: تشخیص دقیق شکست های ساختار (CHoCH و BOS) با فیبوناچی و گن باکس مقدمه: چرا تشخیص درست "لگ"ها در معاملات حیاتی است؟ سلام به همه شما معامله گران و علاقه مندان به بازارهای مالی! امروز می خواهیم در مورد یکی از مباحث پایه ای اما فوق العاده مهم در تحلیل تکنیکال و پرایس اکشن صحبت کنیم: لگ شناسی و تشخیص صحیح شکست های ساختار . همه ما می دانیم که حرکت قیمت در بازارها به صورت خطی نیست، بلکه شامل حرکات اصلی (لگ ها) و استراحت ها (اصلاحات) می شود. تشخیص درست اینکه یک لگ چه زمانی به پایان رسیده و یک شکست ساختار (Break of Structure یا BOS) یا تغییر ماهیت روند (Change of Character یا CHoCH) واقعاً اتفاق افتاده، می تواند تفاوت بین یک معامله سودآور و یک ضرر ناخواسته باشد. خیلی وقت ها اندیکاتورها یا حتی چشم ما، شکست هایی را نشان می دهند که در واقعیت "نویز" بازار هستند و منجر به تصمیمات اشتباه می شوند. در این مقاله، می خواهم دو قانون و دو ابزار قدرتمند را به شما معرفی کنم که به کمک آن ها می توانید با اطمینان بیشتری لگ ها را شناسایی کرده و شکست های واقعی را از نویز تشخیص دهید. پس با من همراه باشید تا این مسیر را قدم به قدم طی کنیم. ابزارهای کلیدی ما: فیبوناچی برای CHoCH و گن باکس برای BOS برای اینکه مطمئن بشیم آیا اون شکستی که در چارت می بینیم درست بوده یا نه، باید از دو تا ابزار در کنار تشخیص لگ هامون استفاده بکنیم. این دو ابزار به ما کمک می کنند تا استراحت های قیمت رو به درستی ارزیابی کنیم. فیبوناچی (Fibonacci Retracement): اولین چیزی که ازش استفاده می کنیم، ابزار فیبوناچی هست. ما از فیبوناچی برای تشخیص "استراحتِ چنج آف کاراکتر (CHoCH)" استفاده می کنیم. پس یادتون باشه، فیبوناچی مخصوص CHoCH هست. گن باکس (Gann Box): و برای "بریک آف استراکچرها (BOS)" از گن باکس استفاده می کنیم. نگران نباشید، الان هر دوتاشون رو بهتون نشون میدم چی هستن و چجوری ازشون استفاده می کنیم. بخش اول: فیبوناچی و تشخیص استراحت در چنج آف کاراکتر (CHoCH) خب، اولین چیزی که تنظیم می کنید و یاد می گیرید، استفاده از فیبوناچی برای تشخیص چنج آف کاراکتر هست. لطفاً تنظیمات رو دقیقاً به شکلی که من الان دارم توضیح میدم انجام بدید. کدام ابزار فیبوناچی؟ ما از ابزار "فیبوناچی ریتریسمنت (Fibonacci Retracement)" استفاده می کنیم. توی اکثر پلتفرم های تحلیلی مثل تریدینگ ویو، اگر سربرگ سوم از ابزارهای سمت چپ رو باز بکنید، اولین گزینه معمولاً فیبوناچی ریتریسمنت هست (شورتکات Alt+F هم براش کار می کنه). چگونه فیبوناچی ریتریسمنت را رسم کنیم؟ جهت رسم: ما فیبوناچی ریتریسمنت رو "در جهت حرکت" لگ CHoCH می کشیم. یعنی: اگر چنج آف کاراکتر ما نزولی هست (روند صعودی به نزولی تغییر کرده)، فیبوناچی رو از "بالا به پایین" می کشیم. اگر چنج آف کاراکتر ما صعودی هست (روند نزولی به صعودی تغییر کرده)، فیبوناچی رو از "پایین به بالا" می کشیم. نقاط اتصال: فیبوناچی را از قسمتی که چنج آف کاراکتر برای ما اتفاق افتاده (یعنی از سوئینگ هایِ High یا Low اصلی که منجر به CHoCH شده) تا "پایین ترین نقطه ای" (در CHoCH نزولی) یا "بالاترین نقطه ای" (در CHoCH صعودی) که این لگِ CHoCH به خودش دیده، رسم می کنیم. مثال عملی (CHoCH نزولی): فرض کنید یک روند صعودی داشتیم و قیمت یک سوئینگ لو قبلی رو شکسته و یک CHoCH نزولی ایجاد کرده. ما فیبوناچی رو از سوئینگ هایِ (Swing High) بالای اون لگ نزولی که CHoCH رو ساخته، تا سوئینگ لویِ (Swing Low) اون لگ می کشیم. دقت کنید، حتی اگر کندل نزولی اصلی بسته شده باشه ولی کندل بعدی با شدو کمی پایین تر اومده باشه، ما شدوی اون کندل بعدی رو به عنوان پایین ترین نقطه (سوئینگ لو) در نظر می گیریم. تنظیمات اعداد فیبوناچی برای CHoCH: وقتی فیبوناچی رو برای CHoCH می اندازیم، ما فقط به سه تا عدد توی این فیبوناچی نیاز داریم: 0 (صفر) 1 (یک) 0.236 (صفر ممیز دویست و سی و شش) این سه عدد برای پیدا کردن "رست (Rest)" یا استراحت چنج آف کاراکتر و اینکه کجا این استراحت تموم میشه، حیاتی هستند. (در تنظیمات فیبوناچی خودتون می تونید سایر سطوح رو غیرفعال کنید تا چارت خلوت تر بشه). قانون طلایی استراحت CHoCH: زمانی که این لگ حرکتیِ CHoCH، حداقل به اندازه 0.236 یا ۲۳.۶ درصد استراحت (اصلاح) می کنه، اون موقع می تونیم شکست بعدی رو ازش بپذیریم و اون CHoCH رو معتبر بدونیم. نکته بسیار مهم: اگر این چنج آف کاراکتر، بنا به هر دلیلی، کمتر از سطح ۰.۲۳۶ فیبوناچی اصلاح کنه و بعد حرکت قبلی خودش رو ادامه بده (مثلاً در CHoCH نزولی، لو قبلی رو بشکنه)، اون لگ CHoCH در واقع "اکسپند (Expand)" میشه. یعنی هی باز میشه، بزرگتر میشه و ما اون شکست اولیه رو به عنوان یک CHoCH کامل و تایید شده قبول نمی کنیم چون استراحت درستی نداشته. پس برای چنج آف کاراکتر، ما حداقل یک استراحت ۲۳.۶ درصدی (حدوداً ۲۳ یا ۲۴ درصد) رو نیاز داریم که ببینیم. بعد از استراحت معتبر CHoCH چه اتفاقی می افتد؟ خب، فرض کنیم CHoCH نزولی ما اتفاق افتاده و قیمت هم به اندازه کافی (حداقل تا ۰.۲۳۶) استراحت کرده. حالا اگر قیمت بیاد و اون سوئینگ لویِ CHoCH رو بشکنه، اینجا یک "بریک آف استراکچر (BOS)" جدید برای ما شکل میده و روند نزولی ادامه پیدا می کنه. حالا که صحبت از BOS شد، یادآوری می کنم که گفتیم فیبوناچی رو ما برای CHoCH استفاده می کنیم. برای BOSها دیگه باید سراغ ابزار بعدی، یعنی گن باکس بریم. بخش دوم: گن باکس و تشخیص استراحت در بریک آف استراکچر (BOS) حالا رسیدیم به بریک آف استراکچرها. برای تشخیص اعتبار BOS، از ابزار گن باکس (Gann Box) استفاده می کنیم. این ابزار هم معمولاً در همون سربرگ سوم ابزارهای تحلیلی (کنار فیبوناچی ها) پیدا میشه. چگونه گن باکس را برای BOS رسم کنیم؟ جهت و نقاط اتصال: دقیقاً مثل فیبوناچی، گن باکس رو هم از "سوئینگ هایِ (Swing High) جدیدمون" که برامون ساخته شده تا "سوئینگ لویِ (Swing Low) جدیدمون" (در روند نزولی) می کشیم. در روند صعودی هم از سوئینگ لو به سوئینگ های رسم میشه. تنظیمات اعداد گن باکس برای BOS: اعداد مهمی که در گن باکس برای این منظور نیاز داریم، اینها هستند: 0 (صفر) 0.5 (نیم یا ۵۰ درصد) 1 (یک) در تنظیمات گن باکس: تمام "تایم لول ها (Time Levels)" رو خاموش (غیرفعال) کنید. "پرایس لول ها (Price Levels)" فعال باشند و روی اعداد ۰، ۱ و ۰.۵ تنظیم شوند. بک گراند (Background) می تونه باشه یا نباشه، رنگش پررنگ یا کم رنگ باشه؛ اینا دیگه سلیقه ای هست و هر جور خودتون راحتید می تونید تنظیم کنید. فرقی در تحلیل نمی کنه. مورد دیگه ای در مورد تنظیمات گن برای این کار وجود نداره. قانون طلایی استراحت BOS با گن باکس: پس برای تشخیص و تایید بریک آف استراکچرها، من گن باکس رو می کشم. اگر اصلاحات و استراحت های قیمت، توی "ناحیه سبز" من (منظور ناحیه بین سطح ۰.۵ و ۰ یا بین ۰.۵ و ۱، بسته به جهت روند است، یعنی بیشتر از نیم یا ۵۰ درصد لگ اصلی) اتفاق بیفته، ما شکست بعدی (BOS بعدی) رو می پذیریم. اگر استراحت ها تا ناحیه سبز (یعنی حداقل ۵۰ درصد اصلاح) نیان، اون شکست برای ما قابل قبول نیست و احتمالاً نویز هست یا لگ قبلی اکسپند شده. مثال عملی با گن باکس (روند نزولی): فرض کنید یک BOS نزولی داشتیم. گن باکس رو از های به لوی اون لگ می کشیم. قیمت برمی گرده و تا بالای سطح ۰.۵ گن باکس اصلاح می کنه (یعنی وارد ناحیه سبز میشه). حالا اگر قیمت بیاد و لویی که با گن باکس مشخص کردیم رو بشکنه، این یک BOS معتبر دیگه است. حالا می خواهیم شکست بعدی رو بسنجیم. دوباره گن باکس رو برمی داریم (چون الان داریم راجع به BOSها صحبت می کنیم، دیگه CHoCH نیستیم). از سوئینگ هایِ بالای لگ جدید تا سوئینگ لویِ پایینش می کشیمش. تشخیص نویز با گن باکس: فرض کنید در این مثال، اندیکاتور یک BOS دیگه به سمت پایین نشون داده. اما وقتی گن باکس رو روی لگ قبلی میندازیم، می بینیم که قیمت اصلاً به اندازه ۵۰ درصد اصلاح نکرده و بعد اون "شکست" اتفاق افتاده. پس این BOS که اندیکاتور نشون داده، یک "نویز" هست، یا به عبارت دیگه، اون سوئینگ لویِ قبلی در واقع "اکسپند" شده، کش اومده، بزرگتر شده. این بریک آف استراکچر درست نیست و ما اصلاً حسابش نمی کنیم. این یک باگ یا خطای اندیکاتور (یا تحلیل چشمی ما) محسوب میشه. انتظار برای اصلاح مناسب: حالا در همین مثال، صبر می کنیم. اگر قیمت بیاد و یک استراحت ۵۰ درصدی (ورود به ناحیه سبز گن باکس) انجام بده و "بعد" از اون بیاد و سوئینگ لویِ پایین رو بشکنه، اون موقع می تونیم یک بریک آف استراکچر معتبر داشته باشیم. فرض کنید این اتفاق میفته. بله! الان اینجا میشه سوئینگ هایِ جدید من و اینجا میشه سوئینگ لویِ جدید من. باز دوباره من به یک استراحت حداقل ۵۰ درصدی (نیم درصدی) با گن باکس نیاز دارم که بعد اگر به سمت پایین شکست، BOS رو بپذیرم، یا اگر به سمت بالا شکست، چنج آف کاراکتر (CHoCH) رو بگیرم. بخش سوم: بازگشت به CHoCH و استفاده مجدد از فیبوناچی (تغییر روند از نزولی به صعودی) فرض کنید در ادامه روند نزولی قبلی، قیمت به جای اینکه بعد از یک اصلاح ۵۰ درصدی، BOS نزولی بده، میاد و یک سوئینگ هایِ مهم رو به سمت بالا می شکنه. تشخیص نویز در تغییر روند: دقت کنید! اگر قیمت قبل از شکستن اون سوئینگ های (که می تونه CHoCH باشه)، اصلاح ۵۰ درصدی نسبت به لگ نزولی قبلی خودش رو با گن باکس انجام نداده باشه، اون حرکت صعودی که های رو شکسته، احتمالاً یک CHoCH نویز هست و برای ما قابل قبول نیست. در نتیجه، BOS بعدی که بعد از اون CHoCH نویز اتفاق میفته هم طبیعتاً نویز خواهد بود. CHoCH معتبر صعودی: کجا چنج آف کاراکتر واقعی برای ما اتفاق میفته؟ زمانی که قیمت در روند نزولی، یک اصلاح ۵۰ درصدی با گن باکس انجام داده، و "سپس" به جای ایجاد BOS نزولی، میاد و یک سوئینگ هایِ معتبر رو به سمت بالا می شکنه. اینجا دیگه به جای BOS نزولی، یک CHoCH صعودی برای ما اتفاق افتاده. پس این ساختار تبدیل میشه به چنج آف کاراکتر برای ما. اعمال قانون فیبوناچی برای CHoCH صعودی جدید: حالا که وارد یک چنج آف کاراکتر جدید "صعودی" شدیم، چیکار می کنیم؟ دقیقاً! برمی گردیم سراغ فیبوناچی. فیبوناچی ریتریسمنت رو برمی داریم. از "سوئینگ لوم" (پایین ترین نقطه لگ CHoCH صعودی) تا "سوئینگ هایِ جدیدم" (بالاترین نقطه اون لگ CHoCH صعودی) فیبوناچی رو می کشیم. حالا منتظر چی هستیم؟ بله، حداقل ۲۳.۶ درصد استراحت (ورود قیمت به ناحیه بین سطوح ۰ و ۰.236 فیبوناچی که از پایین به بالا کشیدیم). اگر این استراحت اتفاق بیفته (که در مثال ویدیویی می بینیم اتفاق افتاده)، اون موقع این CHoCH صعودی برای ما تایید میشه و می تونیم BOS بعدی (صعودی) رو در نظر بگیریم. در مثال، قیمت بعد از این استراحت ۲۳.۶ درصدی، حرکت کرده و هایِ CHoCH رو شکسته و یک BOS صعودی معتبر ایجاد کرده. جمع بندی و هدف نهایی: مکانیکی کردن تشخیص و فیلتر نویز سعی کردم این قوانین رو یه جورایی "مکانیکی" کنم که راحت بتونید ساختارها و شکست های معتبر رو تشخیص بدید. اینکه من هی میگم "ما باید نویزها رو بگیریم"، دقیقاً هدف همینه. شما با استفاده از این دو قانون و دو ابزار (فیبوناچی برای CHoCH و گن باکس برای BOS) می تونید اون نویزهایی که اندیکاتورها نشون میدن یا حتی با چشم در نگاه اول به نظر شکست میان، فیلتر کنید و ایرادات تحلیل رو به حداقل برسونید. امیدوارم این توضیحات بهتون کمک کرده باشه. این دو قانون، پایه های مهمی برای درک صحیح حرکات بازار و گرفتن تصمیمات معاملاتی بهتر هستند. تمرین کنید، روی چارت های مختلف این قوانین رو پیاده کنید تا چشمتون عادت کنه و بتونید به سرعت شکست های واقعی رو از نویز تشخیص بدید. موضوع دیگه ای فعلاً نیست. موفق و پرسود باشید!
آموزش/11/8/2024
صفر تا صد تحلیل ساختار در تریدینگ ویو: راهنمای جامع اشتراک گذاری لینک و تشخیص BOS و CHoCH معتبر سلام به همه فعالان و علاقه مندان بازارهای مالی! امروز می خواهیم به یکی از چالش های رایج و در عین حال بسیار مهم در تحلیل و همکاری تیمی بپردازیم: اشتراک گذاری صحیح لینک های تریدینگ ویو و مهم تر از آن، تحلیل دقیق ساختارهای بازار مثل بریک آو استراکچر (BOS) و چنج آو کرکتر (CHoCH). خیلی وقت ها پیش میاد که یک تحلیل خوب رو می بینیم، اما وقتی خودمون بازش می کنیم، یه چیز دیگه ای می بینیم! یا اینکه در تشخیص این ساختارها دچار اشتباه میشیم و در نهایت، معاملاتمون اونطور که باید پیش نمیره. پس با من همراه باشید تا قدم به قدم این موارد رو با هم بررسی کنیم. قدم اول: چطور لینک های تریدینگ ویو را درست باز کنیم و ببینیم؟ خب، اولین قدم برای اینکه بخواهید لینک های تحلیلی که دوستانتون براتون می فرستن رو باز کنید، چیه؟ وقتی توی تلگرام یا هر پیام رسان دیگه ای روی لینک تحلیل یک نفر کلیک می کنید، تریدینگ ویو براتون باز میشه. اما نکته اینجاست: چیزی که شما می بینید، چارت اون فرده، اما با توجه به واچ لیست خودتون ، نه واچ لیستی که اون فرد برای خودش ساخته. این یعنی چی؟ یعنی شما دارید تحلیل اون فرد رو روی نمادی که در واچ لیست خودتون فعاله، چک می کنید. پس اگر مثلا من تحلیل طلا رو براتون می فرستم، شما هم حتما باید همون طلایی که من توی چارتم بررسی کردم رو باز کنید. فرض کنید من دارم XAUUSD از بروکر OANDA رو تحلیل می کنم، شما هم باید دقیقا همین نماد رو انتخاب کنید. اگر نماد شما مثلا XAUUSD از یک بروکر دیگه باشه یا اصلا یک جفت ارز دیگه مثل EURUSD باشه، تحلیلی که من روی طلا انجام دادم رو به درستی نخواهید دید. پس یادتون باشه، عین همون چارت رو دقیقا باز کنید. یه نکته دیگه هم هست، بعضی از شماها وقتی لینک رو به اشتراک می ذارید، روی گزینه "View-only" (فقط مشاهده) این کار رو انجام می دید. این خوب نیست! باید جوری باشه که ما بتونیم تنظیمات رو تغییر بدیم، ابزارها رو جابجا کنیم و خلاصه، قابلیت تغییر و تنظیم رو داشته باشیم. پس وقتی می خواین لینک رو شیر کنید (از طریق گزینه Copy link یا تنظیمات Sharing)، حتما جوری شیر کنید که دسترسی لازم برای بررسی کامل وجود داشته باشه. پس اگر می گید "باز می کنم چیزی نشون نمی ده" یا "جریان چیه؟"، جریان اینه که شما دارید نماد خودتون رو روی لینک اون فرد چک می کنید و طبیعیه که تحلیل اون فرد رو نشون نمی ده. اولین چیزی که چک می کنید: نماد و بروکر! همونطور که گفتم، نمادی که اون فرد تحلیل کرده، خیلی مهمه. البته از الان به بعد، چون قراره بهتون بگم از کدوم بروکر استفاده کنید، نمادهاتون یکسان میشه و عملا این مشکل براتون پیش نمیاد. ولی فعلا حواستون باشه. محدودیت تایم فریم در لینک های اشتراک گذاری شده یه نکته خیلی مهم دیگه: شما فقط می تونید تحلیل رو در همون تایم فریمی ببینید که شخص لینک رو از روش کپی کرده و به اشتراک گذاشته. یعنی اگر من لینک تحلیلم رو از روی تایم فریم ۱۵ دقیقه ام کپی کنم و بهتون بدم، شما هم فقط تایم فریم ۱۵ دقیقه رو می تونید ببینید و نمی تونید تایم فریم های دیگه رو چک کنید. مگه اینکه هر کس برای هر تایم فریم بخواد جداگانه لینک بده. البته ما بعدا که حرفه ای تر شدیم، بیشتر روی تایم فریم یک دقیقه کار می کنیم و دیگه با بقیه تایم فریم ها کار زیادی نداریم. پس می تونید تحلیل های همدیگه رو تو همون تایم فریم یک دقیقه چک کنید. این از موضوع باز کردن لینک ها و چک کردن تحلیل های همدیگه. موضوع دوم: بریم سراغ تحلیل بریک آو استراکچر (BOS) و چنج آو کرکتر (CHoCH) خب، موضوع دومی که می خوایم در موردش صحبت کنیم، اون بریک آو استراکچرها و چنج آو کرکترهایی هست که اتفاق میفته. یا به قول ادریس که همیشه بهم تذکر میده کامل نگم و می گه "چاک ها و باس ها"! می گفت اینقدر کامل نگو، من قاطی می کنم، یه بار خلاصه بگو! (می خندد) یک سوال از ناصر: والا نمی دونم ناصر جان که چه تنظیماتی رو می تونید بیارید که بتونید اندیکاتورها و تنظیمات همدیگه رو هم ببینید. من هر چی بوده در همین حد می دونم. حالا اگر کسی می تونه توضیحات بیشتری بده، دیگه اون با خودشه. معرفی و تنظیمات اندیکاتور SMC Structures and FVG فعلا برای شروع، اندیکاتوری که می خوام بندازید روی چارتتون، اندیکاتور "SMC Structures and FVG" هست. اون اندیکاتور اصلی تر و کامل تر رو بعدا بهتون میدم. این رو بندازید تا بریک آو استراکچرها (BOS) و چنج آو کرکترها (CHoCH) رو بهتون نشون بده. تنظیماتش رو هم دارید روی تصویر می بینید که چجوری گذاشتم: Fair Value Gap (FVG): ما کلا فِروَلیو گپ رو نمی خوایم نشون بده، پس اصلا فعال نیست. Current Structure: استراکچر حال حاضر رو هم نمی خوایم نشون بده، پس این هم غیرفعاله. Break with candle's body: این گزینه حتما فعال باشه براتون. این خیلی مهمه که شکست ساختار با بدنه کندل تایید بشه. (به تصویر اشاره می کند) این تیکه، اینجا، حتما فعال باشه. تنظیمات ظاهری: اینجا می تونید رنگ و استایل ساختارها رو درست کنید. من خودم بریک آو استراکچرها رو همیشه خط چین (Dashed) می ذارم. بقیه تنظیمات هم بسته به سلیقه خودتون قابل تغییره. Structure Fibonacci: این ها هم فعلا نیاز نیست، چون ما کارنت استراکچر رو فعال نمی کنیم. این اندیکاتور میاد براتون بریک آو استراکچرها و چنج آو کرکترها رو ترسیم می کنه و بهتون نشون میده. فعلا با همین کارتون رو راه بندازید تا بریم سراغ اندیکاتور بعدی که کامل تره. وقتی بخوایم حرفه ای تر کار کنیم، از اون یکی استفاده می کنیم و با این خیلی کار خاصی نداریم. سوال: عددشو تا چند میشه؟ (منظور تعداد ساختارهایی که اندیکاتور نشان می دهد) فکر می کنم تا خیلی زیاد می تونید این کار رو بکنید، ولی بسته به سرعت اینترنتتون و اینکه جواب بده... آها، رفت! فکر کنم ۵۰ تا بیشتر نمیشه. آره، ۵۰ تا بیشتر نمیشه. تحلیل عملی چارت طلا با استفاده از ریپلی مود و مفاهیم BOS و CHoCH حالا برای اینکه بخواید در گذشته چارت رو تحلیل کنید و این ساختارها رو ببینید، بهتون میگم چیکار کنید. چون اندیکاتور بیشتر از ۵۰ تا ساختار اخیر رو نشون نمیده، اگه بخواین تاریخ های خیلی دورتر رو ببینید، مجبورید از ریپلی مود تریدینگ ویو استفاده کنید. فرض کنید می خوایم طلا رو در تایم فریم ۱۵ دقیقه از اول ماه جون (June) تحلیل کنیم. فعال کردن ریپلی مود: برید روی گزینه ریپلی مود. انتخاب تاریخ: روی قسمت تاریخ ها، "Select date" رو بزنید. میریم توی ماه جون، از اول جون شروع می کنیم و چارت رو پلی می کنیم تا تحلیلش کنیم. الان یه بار دیگه براتون توضیح میدم که این مفاهیم روی چارت لایو (در حالت ریپلی) چطور کار می کنه تا کامل براتون جا بیفته. تشخیص لگ معتبر و استفاده از ابزار گن (Gann Fan) آخرین چیزی که ما اینجا (در شروع تحلیل ریپلی) داریم می بینیم، یک بریک آو استراکچر (BOS) هست. اما با توجه به چیزی که دفعه قبل بهتون گفتم، این BOS برای ما تایید شده نیست. چرا؟ چون اگه بیایم ابزار گن رو بندازیم از سقف لگ تا کف لگ، می بینیم که قیمت ۵۰ درصد این لگ رو استراحت نکرده (پولبک نزده). پس این لگ ما اصطلاحا "کش میاد" و اون BOS که فکر می کردیم اتفاق افتاده، در واقع هنوز معتبر نیست. بریک آو استراکچر واقعی زمانی اتفاق میفته که قیمت وارد ناحیه سبز رنگ گن (بالای ۰.۵) بشه و بعد از اون، اگه کف رو بشکنه، می تونیم تصمیم بگیریم که لگ بعدی شکل گرفته. پس استفاده از گن چجوری بود؟ اون لگی که داریم و فکر می کنیم باس قبلی روش اتفاق افتاده رو مشخص می کنیم. ابزار گن رو برمی داریم. در روند نزولی، از سقف لگ تا کفش می کشیم. (در روند صعودی برعکس، از کف به سقف) اگر قیمت برگشت و بیش از ۵۰ درصد (وارد ناحیه سبز رنگ بالای ۰.۵ در روند نزولی یا پایین ۰.۵ در روند صعودی) استراحت کرد و بعد ادامه داد و کف/سقف قبلی رو شکست، اون BOS اتفاق افتاده و معتبره. اگر قیمت نیومد بالا (در روند نزولی) یا پایین (در روند صعودی) استراحت کنه و کف/سقف رو بدون استراحت ۵۰ درصدی شکست، عملا اون لگ ما کش میاد و BOS قبلی نامعتبره. الان در مثالمون، می بینیم قیمت اومد و توی ناحیه ۵۰ درصد گن استراحت کرد. حالا اگر از اینجا برگرده و رو به پایین بشکنه، برای من اون شکست ساختار یا BOS اتفاق میفته. پس من میام یه خط برای کف ساختارم اینجا می ذارم. سقفم هم که اون بالاست. پس یا باید سقفم رو بزنه که یک چاک (CHoCH) برام اتفاق بیفته، یا باید کفم رو بزنه که یک باس (BOS) برام اتفاق بیفته. ببینیم کدوم یکی اتفاق میفته. قانون شکست ساختار: کلوز بدنه کندل اوکی. قیمت اومد پایین و یک تاچ به خط کف داشتیم. ولی قانون ما برای باس یا چاک چیه؟ حتما باید بدنه کندل شکننده، زیر یا بالای اون خط ساختار بسته بشه (کلوز کنه). درسته الان با شدو تاچ شد، اما برای ما مبنا قرار نمی گیره. اگه دقت کنید، اندیکاتور هم اول اون باس رو نشون داد، بعد برش داشت. چرا؟ بخاطر اینکه بدنه کندل زیرش بسته نشد. برگشت. من به اندیکاتور دستور دادم که اگر با کندل بادی بسته نشد، اون شکست رو تحویل نگیره. ببینید چقدر داره تلاش می کنه و برمی گرده بالاش بسته میشه. آها! خب الان بسته شد. الان زیرش بسته شد و این باس ما دیگه اتفاق افتاد. حالا اون لگ قبلی ما دیگه اعتبارش رو از دست داده و یک بریک آو استراکچر جدید اتفاق افتاده. ما باید منتظر بمونیم ببینیم این لگ جدید تا کجا می خواد ادامه پیدا کنه و از کجا می خواد استراحتش رو شروع کنه تا همراهش بریم. دوباره میام یه گن می کشم. چگونه سقف و کف را برای کشیدن گن به درستی انتخاب کنیم؟ بچه ها برای اینکه گن رو بکشید، بذارید یه راهنمایی بکنم. اینجا کفمون بود که شکسته شد، درسته؟ سقف قبلی هم اون بالا بود. حالا وقتی می خواین سقف و کف جدید رو برای لگ فعلی انتخاب کنید، شاید بپرسید: "مریم، من کدوم های (High) یا لو (Low) رو انتخاب کنم؟" مثلا اگه چندتا های نزدیک به هم داریم، کدوم معتبره؟ بذارید براتون راحتش کنم: در یک روند نزولی: بین دو خط ساختار قبلی تون (یعنی بین سقف و کفی که باس قبلی روش اتفاق افتاده)، بالاترین نقطه ای که می بینید، میشه های (High) جدیدتون برای کشیدن گن. در یک روند صعودی: بین دو خط ساختار قبلی تون، پایین ترین نقطه ای که می بینید، میشه لوی (Low) جدیدتون. الان در مثال ما که روند نزولیه، بین سقف و کف قبلی، سه تا های داریم. کدوم یکی از همه بالاتره؟ وسطی. پس این میشه های جدید من. لو هم که همین کف جدیدمونه که BOS روش اتفاق افتاده. پس های های دیگه برای ما مهم نیستن. حالا گن رو روی این های و لوی جدید می کشیم و منتظر می مونیم تا ۵۰ درصدش استراحت بکنه. اوکی، اومد و ۵0 درصد رو استراحت کرد. حالا یا باید برگرده پایین و خط پایین (کف لگ) رو بشکنه (که میشه BOS بعدی)، یا بره بالا و خط بالا (سقف لگ) رو بشکنه و برای ما چاک (CHoCH) اتفاق بیفته. نکته: این چاکی که اندیکاتور این وسط نشون داده، باگه! چون سقف اصلی ما اون بالاتره. ما هنوز به اون سقف نرسیدیم. همچنین این BOS اینجا هم باگه و معتبر نیست. وقوع چنج آو کرکتر (CHoCH) خب، اینجا روی این کندل، بدنه کندل بالای خط سقف لگ ما بسته شد. پس عملا الان چنج آو کرکتر (CHoCH) ما اینجا اتفاق افتاد. ما الان اینجا یک چاک صعودی داریم. (رنگش رو سبز می کنم که بدونید صعودیه. نمی نویسم که بعدا گیج نشید!) حالا که چاک صعودی اتفاق افتاده: لومون (Low) که سر جای خودش هست (کف قبلی که چاک از اونجا شروع شده). هایمون (High) هم الان با شکست سقف قبلی اتفاق افتاده. استفاده از فیبوناچی برای پولبک در روند جدید حالا باید ببینیم چه اتفاقی می خواد بیفته. ابزار فیبوناچی رو برمی داریم و روی این لگ جدید (از لو تا های چاک) میندازیم. یکی از اشتباهاتی که توی بعضی از بچه ها دیدم اینه که جهت کشیدن فیبوناچی رو اشتباه انجام میدن. قانون کشیدن فیبوناچی (و گن): وقتی روندمون صعودیه (چاک سبز و صعودی داریم): فیبوناچی رو باید از پایین به بالا بکشید. مثل بالا رفتن از پله ها! شما از پله ها از پایین میرید بالا. وقتی روندمون نزولیه: فیبوناچی رو باید از بالا به پایین بکشید. مثل پایین اومدن از پله ها! چرا این مهمه؟ چون اون موقع ناحیه استراحتی (معمولا بین ۰.۵ تا ۰.۶۱۸ یا حتی ۰.۷۸۶ فیبوناچی) که شما منتظرش هستید، فرق می کنه. اگه من این فیبوی صعودی رو برعکس (از بالا به پایین) بکشم، اون موقع باید تا خیلی پایین تر صبر کنم و هر برگشتی در ناحیه درست، برای من تایید شده نیست. ولی وقتی درست (از پایین به بالا) می کشم، اگه قیمت تا ناحیه ۵۰ درصد فیبوناچی اصلاح کنه و بعد حرکت کنه، اون BOS بعدی برای من قابل قبوله. در مثال ما، اصلاح و استراحت اتفاق افتاد. اگه از بالا (سقف لگ فعلی) بشکنه، ما یک باس صعودی داریم. اگه برگرده از پایین (کف لگ فعلی) بشکنه، یک چاک نزولی جدید داریم. اوکی. ببینید، قیمت اومد و از بالا بست و ما یک باس (BOS) صعودی جدید داریم. حالا باید سقف جدیدمون رو منتظر بمونیم ببینیم کجا می تونه باشه. کف جدیدمون کجاست؟ چون الان روند صعودی شده، بین دو تا استراکچر قبلی (کف و سقفی که BOS قبلی روش اتفاق افتاده)، پایین ترین کفی که می تونم داشته باشم کدومه؟ در مثال ما، سه تا کف داریم. اونی که از همه پایین تره، میشه کف جدید من. سقف رو هم باید منتظر بمونیم ببینیم از کجا برمی گرده. اگه برگشت، اون میشه سقف جدیدمون. اوکی. این شد سقفم، اینم شد کفم. پس یا برمی گرده این کف منو می زنه و چاک نزولی به وجود میاد، یا برمی گرده و میره بالا ادامه میده و یه باس صعودی دیگه برامون اتفاق میفته. میام گن رو می کشم روش (چون روند صعودیه، از کف به سقف). پس باید وارد ناحیه سبز رنگ گن (زیر ۰.۵) بشه تا اصلاحش برای من تایید بشه. خب، متاسفانه وارد ناحیه سبز نشد. بذار ببینم، شد واقعا یا نشد... می خواستیم اینجا بگیریم. با ارفاق حالا شاید می شد. کسایی که اینجا باس رو گرفتن، اوکیه، قابل قبوله. اگه نه، پس این لگ ما کش اومده و همچنان باهاش به سمت بالا حرکت می کنیم و منتظر استراحت معتبر می مونیم. ببینیم استراحتش اتفاق میفته یا نه... نه، همچنان نه. داره میره بالا. یک چاک نزولی دیگر و نویزهای بازار اوکی. الان استراحتش اتفاق افتاد (وارد ناحیه سبز گن شد). این چنج آو کرکتری که اندیکاتور اینجا نشون داده برای ما قابل قبول نیست، چون کف اصلی ما اون پایین تره و هنوز برای کفمون اتفاقی نیفتاده. الان قیمت تو ناحیه استراحته. اگه از اینجا برگرده بره بالا و سقف رو بزنه، ما یه باس داریم. اگر نه، برگرده بیاد پایین و کف رو بزنه، اون موقع چاک نزولی برامون اتفاق میفته. اوکی. الان اومد پایین، اینجا کف رو برای ما زد. پس الان اینجا من یک چنج آو کرکتر (CHoCH) نزولی دارم. دوباره گن رو پاک می کنم و منتظر می مونیم تا ببینیم آیا توی فیبوناچی (این بار از بالا به پایین، چون روند نزولی شده) استراحت اتفاق میفته یا نه. ببینید چقدر اینجا باگ (ساختار نامعتبر یا نویز) گرفتیم! فکر کنم یه باگمون اینجا بود، یکی اینجا، یکی اینجا، این یکی، اون یکی... الان فکر کنم یه شش هفتایی نویز وجود داره اینجا. خب الان اصلاحش و استراحتش روی فیبوناچی اوکیه. اگه برگرده پایین و دوباره استراکچر پایینمون (کف لگ) رو بزنه، ما می تونیم بگیم که یک باس نزولی برامون اتفاق افتاده. اگه برگرده بره بالا (سقف لگ)، یه چاک صعودی جدید برامون اتفاق میفته. ببینیم چه اتفاقی میفته... میره بالا یا میاد پایین... اوکی. رفت بالا، بالا هم بست! پس الان ما یک چاک صعودی جدید داریم. قبلی ها رو پاک می کنم. این چاک جدیدی که ما اینجا داریم، از کف تا سقفش باید یک استراحت داشته باشه. اهمیت فیلتر کردن نویزها (ساختارهای مینور) بچه ها حواستون باشه، من نمیگم این ساختارهای داخلی که فیلتر می کنیم اشتباهه ها! نه، اینا همه چاک ها و بریک آو استراکچرهای مینور (کوچک) هستن. ولی ما در سیستممون دنبال اینیم که نواحی قطعی تر و قوی تر رو بگیریم. برای همین این نیمچه های وسط رو در نظر نمی گیریم. اینا واقعا نویز محسوب میشن. ببینید، اینجا این چنج آو کرکتر (اشاره به یکی از نویزها)، اگه می خواستی این چاک رو در نظر بگیری و مثلا می خواستی روی اوردر بلاکش بای بزنی، استاپ میشدی. بعد این یکی رو می خواستی بگیری، می خواستی روی اوردر بلاکش سل بزنی، استاپ میشدی. بعد دوباره این یکی رو که می گرفتی، اصلا به اوردر بلاکش نرسیده بود که بخواد فعال بشه. اینو می گرفتی، دوباره رو اوردر بلاکش استاپ میشدی. این یکی هم اگه می گرفتی، اصلا فعال نشده. یعنی می خوام بگم این نویزهایی که داریم راجع بهش صحبت می کنیم، اینا همه استاپ هایی هست که با این روش داره فیلتر میشه. سوال: اگه با شدو هم ۵۰ درصد رو (در گن یا فیبو برای اصلاح) بشکنه، قبوله؟ بله. برای اصلاح ها و استراحت ها، حتی رسیدن شدو هم برای ما کافیه. ما بدنه کندل رو فقط برای شکست ساختار (BOS یا CHoCH) در نظر می گیریم. اینکه اصلاحش شدویی بوده یا بدنه زیرش بسته، مهم نیست. همینقدر که قیمت به اون سطح برسه، کفایت می کنه. چرا BOS ها مهم هستند، حتی اگر تمرکز ما بر CHoCH ها باشد؟ ما خیلی روی بریک آو استراکچرها (باس ها) زوم نمی کنیم. چرا؟ چون تمام ستاپ ما بر اساس چاک ها اتفاق میفته. ولی ناچاریم تسلط کافی هم روی باس ها داشته باشیم. چرا؟ چون اگه باس رو درست نکشی، چاک درست در نمیاد! چاک چه زمانی اتفاق میفته؟ زمانی که شما منتظری روند ادامه پیدا کنه (یعنی باس اتفاق بیفته)، اما قیمت برمیگرده و خلاف روند، ساختار قبلی رو میزنه. اگر روند ادامه پیدا می کرد و مثلا رو به پایین می رفت، خب اوکی، یه باس دیگه اتفاق میفته و برای ما مهم نیست. اما اگر برگرده بالا و بخواد ساختار رو بشکنه، حالا مهم میشه که کدوم سقف رو داره برای من میزنه؟ کدوم یکی برای من چاک محسوب میشه که من در نظرش بگیرم؟ آیا این های کوچیک چاکه؟ یا اون های اصلی تر؟ به نوعی، باس ها مهم میشن به خاطر اینکه اون چاک های درست و معتبر رو برای شما شکل میدن. ولی در حالت کلی، برای ما چاک (همون چنج آو کرکتر یا تغییر شخصیت روند) اهمیت داره. چرا؟ چون ما بر اساس این تغییر شخصیت ها معامله می کنیم. دلایل دیگر برای نادیده گرفتن ساختارهای داخلی (مینور) به دو دلیل اصلی ما با این ساختارهای داخلی (اینترنال یا مینور) کار نداریم: محدودیت های پراپ فرم و استاپ های متوالی: مخصوصا شماهایی که روی حساب های پراپ کار می کنید، تعداد استاپ های پشت سر هم براتون خیلی مهمه. به خاطر اون محدودیت لیمیت ضرر روزانه ای که دارید، پشت سر هم استاپ نخوردن براتون یه گزینه خیلی مهم محسوب میشه. اگر بخواهید روی هر ساختار کوچکی وارد معامله شوید، احتمال استاپ خوردن های متوالی بیشتر می شود. اسپرد و عدم امکان اجرای معاملات با استاپ بسیار کوچک: ببینید، عملا وقتی اندازه کل ستاپتون، مثلا اینجا رو بخوایم ورود بگیریم و استاپمون اینجا باشه، کلا سه پیپه! شماهایی که روی بروکرهای، خب، بروکرهای معمولی کار می کنید، با کارگزاری هایی که اسپرد بالایی دارن، از این سه پیپی که میذاری، عملا کلش اسپرده! چون موقع ورود، قیمت ۱۰-۱۵ پوینت بالاتر باز میشه، موقع بستن هم که خود به خود قیمت ۱۰-۱۵ پوینت پایین تره. یعنی احتمال اینکه شما حتی بی خودی هم استاپ بخوری، خیلی میره بالا. پس عملا اون ورودهای بهینه ای که می تونه ریوارهای خیلی بالا بهتون بده، فقط روی چارت (در تئوری) امکان پذیره. یعنی شما فقط می تونید نقاشیشو بکشید، نمی تونید روی حساب واقعی اجراش کنید. چون اگه شما بخوای اینجا ورود بکنی و استاپت رو بذاری اینجا سه پیپ (که الان داریم راجع به تایم فریم ۱۵ دقیقه صحبت می کنیم و این کندل بهتون سه و نیم پیپ میده؛ این کندل اگر تو تایم فریم یک دقیقه باشه، به شما یه پیپ هم نمیده، یعنی اندازه استاپتون زیر ۱۰ پوینته!)، بهترین سرورهایی که می تونید داشته باشید برای طلا، مثل سرورهای فیوژن من، در بهترین حالت ۵ پوینت و در بدترین حالت ۱۲-۱۳ پوینت اسپرد دارن. یعنی من به محض اینکه وارد شم، استاپ می خورم اگر بره تو اون حالت بدش که ۱۲-۱۳ پوینته، چون اندازه استاپ من میشه ۱۰ پوینت! پس اینجور ورودها، ورودهای قشنگی برای نقاشی کردن میشه، اما در واقعیت عملا نمی تونید اجراش کنید. برای همینه میای می بینی خب من بک تست می گیرم، درسته از ۱۰ تا مثلا شش تاش استاپ می خوره ولی چهار تاش تی پی میده، تی پی های خوب هم میده، در نهایت مثبت میشه توی بک تستی که دارم می گیرم یا توی فوروارد تستی که دارم می گیرم. پس چرا میام رو پراپ لیمیت می خورم؟ مگه میشه آخه مثلا من ۱۰ تا معامله باز کردم رو پراپم، باید منطقا چهار تاش تی پی بده حداقل به من. پس چرا مثلا هشت تاش استاپ خورده؟ چون اون دو سه تای دیگه ای که استاپ خورده، بخاطر بحث اسپرد و اینجور چیزا شما رو از بازار انداخته بیرون. واسه همینه عملا در واقعیت نمی تونی اجراش بکنی. پس باید یه جوری انتخاب بکنیم که نه سیخ بسوزه نه کباب. نه خیلی اندازه استاپمون زیاد و چرت و پرت باشه که خیلی بزرگ باشه، نه اندازه استاپمون خیلی کوچیک باشه. ما هر دو تا رو نمی تونیم اجرا بکنیم. یکی از ایرادهایی که خیلی از این به قول خودشون "صفر پیپ زن ها" دارن همینه. واقعا استاپ های نزدیک میذارن و به راحتی میخورن. در واقعیت هم شاید قیمت به استاپشون نمی رسه ها، توی بروکر خودشون میخورن. چرا؟ چون اسپرد و کمیسیون و اینجور چیزا توی سیستمشون اذیت می کنه. پس یکی از دلایل خیلی مهمی که ما این اینترنال ها رو نمی گیریم، اینه که درسته که می تونن ریوارهای خیلی خوب و بالا بهمون بدن، اما از اون طرف هم ایراد کار اینه که ما روی بروکر نمی تونیم واقعا اجراش بکنیم. هم از نظر حجمی هم امکانش برامون وجود نداره. شما اگه بخواید ۲ درصد یا حتی ۱ درصد هم روی حساب ۲۵ هزار دلاری ریسک بکنین، یعنی ۲۵۰ دلار. ۲۵۰ دلار برای یک پیپ استاپ، شما باید دو و نیم لات وارد شی روی طلا! کدوم یکی از این سیستم ها یا پراپ ها با اهرم یک به پنجاه یا یک به صد می تونه به شما اجازه بده مثلا دو سه تا معامله دو سه لاتی رو همزمان باز بکنید؟ ممکنه حتی بهتون گیر بدن که معامله پرریسک و پرخطر انجام دادید. پس علت اینکه نمیریم سراغش این موضوعه. و خب از اون طرف هم وین ریتش میاد پایین. من شخصا آدمی ام که وین ریت برام خیلی بیشتر اهمیت داره. تاثیر عمق پولبک بر قدرت روند ببینید، هر چی این استراحت (پولبک) کمتر باشه (مثلا فقط تا سطح ۵۰ درصد فیبوناچی یا گن باشه و نه عمیق تر)، احتمال برگشتش رو به بالا (در روند صعودی) و استاپ نخوردنتون بیشتره، اما توقع حرکت های خیلی بزرگتر رو هم نباید ازش داشته باشید. این استراحت می تونه دقیقا روی خود ۵۰ باشه، می تونه رو ۶۰ باشه، می تونه رو ۷۰ باشه، می تونه رو ۸۰ باشه (منظور سطوح فیبوناچی است). روی هر کدوم اینا می تونه اتفاق بیفته. اما معمولا اگر استراحت، یک استراحت خوبی باشه که یک بیس خوبی براتون بسازه، میره که یک حرکت خوبی رو هم شکل بده. اما از اون طرف هم میشه نگاهش کرد: هرچی این استراحت کمتر باشه، در واقع داره قدرت اون روند رو به شما نشون میده. یعنی آقا اونقدر بایرها (خریداران) زیاد بودن تو بازار که شما حتی فرصت نکردی ۵۰ درصد استراحت کنی، یا بیشتر از ۵۰ درصد نذاشتن استراحت بکنی. تا زمانی که استراحت ۵۰ درصد به پایین باشه (یعنی به سمت سطوح با درصد کمتر مثل ۳۸.۲ یا ۲۳.۶ در فیبوناچی برای پولبک روند صعودی، یا برعکس برای روند نزولی)، برای ما اوکیه. ممکنه از خود ۵۰ برگرده، ممکنه یه ذره پایین تر بیاد و برگرده. مهم نیست برامون. جمع بندی و نکات پایانی امیدوارم این توضیحات در مورد اشتراک گذاری لینک ها و تحلیل ساختارهای BOS و CHoCH براتون مفید بوده باشه. یادتون باشه، کلید موفقیت در این بازار، درک عمیق ساختارها و فیلتر کردن نویزهاست. با تمرین و تکرار، چشم شما به این الگوها عادت می کنه و می تونید با اطمینان بیشتری وارد معاملات بشید. موفق و پرسود باشید!
آموزش/12/10/2024
صفر تا صد تحلیل ساختار بازار با اسمارت مانی (قسمت چهارم): تشخیص CHoCH و BoS با اندیکاتور و فیبوناچی کلید درک حرکات بازار در دستان شماست! سلام به همه شما فعالان و علاقه مندان بازارهای مالی! در این قسمت از سری آموزش های "صفر تا صد"، می خواهیم یک قدم بسیار مهم در مسیر حرفه ای شدن در تحلیل تکنیکال، خصوصاً با رویکرد محبوب اسمارت مانی (Smart Money Concepts - SMC) برداریم. امروز یاد می گیریم چطور با استفاده از یک اندیکاتور خاص و تنظیمات دقیق، به همراه ابزار قدرتمند فیبوناچی، "تغییر شخصیت بازار" یا همان چنج آف کاراکتر (CHoCH) و "شکست ساختار" یا بریک آو استراکچر (BoS) را شناسایی کنیم. این مفاهیم، ستون فقرات تحلیل اسمارت مانی هستند و درک درست آن ها می تواند دید شما را به چارت کاملاً متحول کند. پس با ما همراه باشید تا با هم، باگ های احتمالی در تحلیل را بگیریم و به نتایج بهتری برسیم. معرفی و تنظیم اندیکاتور کلیدی: اسمارت مانی کانسپت پرابیبیلیتی (اکسپو) اولین قدم برای شروع، به روزرسانی ابزار تحلیلی مان است. از این به بعد، از اندیکاتوری به نام "اسمارت مانی کانسپت پرابیبیلیتی (اکسپو)" یا به انگلیسی "Smart Money Concept Probability (Expo)" استفاده خواهیم کرد. لطفاً این اندیکاتور را روی پلتفرم تریدینگ ویو خود پیدا و نصب کنید. تنظیمات اندیکاتور: برای اینکه تحلیل هایمان با هم همخوانی داشته باشد، تنظیمات اندیکاتور را به شکل زیر تغییر دهید: مقدار اول: ۲۵ مقدار دوم: ۱۰ رنگ بندی: انتخاب رنگ ها کاملاً سلیقه ای است و می توانید مطابق با راحتی چشم خودتان آن را شخصی سازی کنید. پرمیوم و دیسکانت: فعلاً تیک گزینه های مربوط به پرمیوم و دیسکانت را بردارید، چون بعداً با استفاده از یک اندیکاتور دیگر، این مفهوم را به طور کامل پوشش خواهیم داد. این اندیکاتور، شکست های ساختار را به صورت SMS (Sell Market Shift) و BMS (Buy Market Shift) برای شما مشخص می کند. البته، همانطور که قبلاً هم گفتیم، مبنای اصلی تحلیل ما، همان "چنج آف کاراکتر"هایی است که خودمان با دقت شناسایی می کنیم و این اندیکاتور صرفاً به عنوان یک کمک بصری عمل خواهد کرد. از کجا تحلیل را شروع کنیم؟ چارچوب زمانی در تایم فریم ۱۵ دقیقه خیلی وقت ها سوال پیش می آید که وقتی می خواهیم از وسط چارت شروع به تحلیل کنیم، باید چه بازه زمانی را در نظر بگیریم؟ (البته در آینده به طور کامل در مورد تحلیل فراکتالی و بررسی تایم فریم های مختلف صحبت خواهیم کرد). اما فعلاً فرض می کنیم که ما فقط به تایم فریم ۱۵ دقیقه دسترسی داریم. برای تشخیص روندهای معتبر در تایم فریم ۱۵ دقیقه، توصیه می شود که حداقل یک بازه زمانی یک ماهه را روی چارت خود مشاهده کنید. به عنوان مثال، اگر الان در ماه "جون" هستیم، سعی کنید چارت را طوری تنظیم کنید که بتوانید از ابتدای ماه "مِی" را هم ببینید. اگر دیدن یک ماه کامل برایتان سخت است یا صفحه نمایش کوچکی دارید، دو تا سه هفته هم می تواند کافی باشد و جواب کارتان را بدهد. گام اول: شناسایی سقف و کف های اصلی و اولین تغییر ساختار (CHoCH) پس از تنظیم بازه زمانی، بالاترین سقف و پایین ترین کفی که در آن بازه مشاهده می کنید را به عنوان نقاط مرجع اولیه در نظر بگیرید. بر اساس این نقاط، قدم به قدم شروع به تایید ساختارها می کنیم. فرض کنید بالاترین نقطه چارت، سقف ماست و پایین ترین نقطه قابل مشاهده قبل از یک شکست، کف ما. حالا قیمت حرکت می کند و با یک کندل، زیر آن کف مشخص شده، با "بادی" (Body) بسته می شود. اینجاست که می گوییم ساختار ما شکسته شده است. رسم فیبوناچی برای CHoCH: پس از مشاهده این شکست، ابزار فیبوناچی اصلاحی (Fibonacci Retracement) را برمی داریم. فیبوناچی را از بالاترین نقطه ای که ساختار ما از آنجا شروع شده (همان سقف اصلی) تا کفِ لِگی که این شکست در آن اتفاق افتاده و ادامه پیدا کرده ، می کشیم. نکته بسیار مهم: فیبوناچی را دقیقاً روی خط شکست نمی کشیم! بلکه تا جایی که حرکت نزولی پس از شکست ادامه پیدا کرده و قبل از اینکه حداقل ۲۳.۶ درصد از آن حرکت را به سمت بالا اصلاح (استراحت) کند، لگ ما ادامه دارد. پس فیبوناچی را تا انتهای این حرکت نزولی (قبل از اصلاح ۲۳.۶٪) امتداد می دهیم. بنابراین، اگرچه خط شکست ساختار ما در یک نقطه مشخص است، اما خودِ حرکتِ شکست ممکن است ادامه پیدا کند. مبنای ما برای تعیین انتهای لگِ CHoCH، نقطه ای است که قیمت پس از آن، حداقل ۲۳.۶٪ از طول همان لگ را به سمت بالا برمی گردد و استراحت می کند. تا زمانی که این استراحت ۲۳.۶ درصدی اتفاق نیفتاده، لگ CHoCH ما هنوز تمام نشده و اصطلاحاً "کش می آید" یا "اکستند (Extend)" می شود. اهمیت شکست اولیه: تا زمانی که آن شکست اولیه (که ما به آن چنج آف کاراکتر می گوییم) اتفاق نیفتاده، هر سقف و کفی که در دل حرکت قبلی ایجاد می شود، برای ما "فیک" محسوب شده و اعتبار ساختاری اصلی را ندارند. سقف و کف معتبر ما، همان نقاطی هستند که قبل از CHoCH تعریف کرده ایم. با وقوع CHoCH، ساختار ما منتقل می شود. حالا بین این دو ناحیه (سقف اولیه قبل از CHoCH و کفی که پس از CHoCH و با تایید اصلاح ۲۳.۶٪ شکل گرفته)، بالاترین نقطه ای که بعد از شکست اولیه و به عنوان شروع اصلاح می بینیم، می تواند سقف جدید ما در ساختار جدید باشد (البته در CHoCH نزولی، سقف اولیه دست نمی خورد و ما دنبال کف جدید هستیم). کفِ CHoCH کجاست؟ قانون ۲۳.۶٪ فرض کنیم چنج آف کاراکتر (CHoCH) نزولی ما اتفاق افتاده و قیمت خط حمایت قبلی را شکسته است. سوال: کفِ این CHoCH دقیقاً کجاست؟ آیا همان اولین کندلی است که خط را شکسته؟ پاسخ: خیر! کفِ CHoCH ما، پایین ترین نقطه ای است که قیمت پس از شکست به آن می رسد قبل از اینکه یک اصلاح حداقل ۲۳.۶ درصدی به سمت بالا داشته باشد. پس اگر قیمت خط را شکست و به نزول ادامه داد، ما هم با آن ادامه می دهیم و نقطه کفِ CHoCH را مدام به سمت پایین تر منتقل می کنیم (اکستند می کنیم). هر زمان که قیمت متوقف شد و به اندازه ۲۳.۶ درصد از کل این حرکت نزولی (از سقف اولیه تا پایین ترین نقطه فعلی) به سمت بالا برگشت، آن پایین ترین نقطه، به عنوان "کفِ تایید شده لگِ CHoCH" ما شناخته می شود. سقف ساختار در CHoCH نزولی دست نمی خورد و همان سقف اولیه باقی می ماند. پس از CHoCH، نوبت به Break of Structure (BoS) می رسد خب، CHoCH نزولی ما اتفاق افتاد و کفِ آن نیز با اصلاح ۲۳.۶٪ تایید شد. سقف ما هم که همان سقف اولیه است. حالا ساختار جدیدی داریم. اگر قیمت از اینجا برگردد و سقف اولیه ما (سقف CHoCH) را به سمت بالا بشکند، یک CHoCH صعودی جدید خواهیم داشت. اما اگر قیمت به نزول ادامه دهد و کفِ تایید شده CHoCH ما را به سمت پایین بشکند، در این صورت "بریک آو استراکچر" یا BoS اتفاق افتاده است. نکته مهم در مورد کفِ BoS: فرض کنید قیمت کف CHoCH را شکسته و BoS در حال شکل گیری است. آیا اولین کندلی که زیر کف CHoCH بسته می شود، کفِ جدید BoS ماست؟ خیر! مشابه CHoCH، لگِ BoS ما نیز تا زمانی که یک اصلاح حداقل ۵۰ درصدی به سمت بالا نداشته باشد، ادامه پیدا می کند و "کش می آید". استفاده از ابزار گن (یا فیبوناچی) برای تایید لگ BoS: به محض اینکه کندلی زیر کف قبلی (کف CHoCH یا کف BoS قبلی) بسته شد و BoS اتفاق افتاد، ما ابزار گن فن (Gann Fan) یا فیبوناچی را از سقفِ آن لگِ BoS (یعنی آخرین های قبل از شکست) تا کندلی که شکست را انجام داده، می کشیم. اگر قیمت از آن کندلِ شکست، به سمت بالا برگشت و ۵۰٪ از این لگ را اصلاح کرد، آنگاه شکست ساختار (BoS) ما تایید شده و آن نقطه، کفِ جدید ما خواهد بود. اما اگر اصلاح ۵۰ درصدی اتفاق نیفتاد و قیمت به نزول ادامه داد، ما هم با آن می رویم و کفِ لگِ BoS را مدام به سمت پایین تر منتقل می کنیم (اکستند می کنیم). هر زمان که قیمت متوقف شد و به اندازه ۵۰ درصد از کل این حرکت نزولی (از سقفِ لگ BoS تا پایین ترین نقطه فعلی) به سمت بالا برگشت، آن پایین ترین نقطه، به عنوان "کفِ تایید شده لگِ BoS" ما شناخته می شود. مثال عملی از اکستند شدن لگ BoS: فرض کنید یک BoS اتفاق افتاده. گن را از سقف لگ تا کندل شکست می کشیم. قیمت کمی بالا می آید اما به ۵۰٪ گن نمی رسد و دوباره نزول می کند و کف جدیدتری می سازد. در این حالت، کفِ ما هنوز تایید نشده و لگ BoS در حال اکستند شدن است. ما نقطه پایینی گن را به کف جدید منتقل می کنیم. این فرآیند ادامه پیدا می کند. تا زمانی که اصلاح ۵۰ درصدی رخ ندهد، کفِ ما مدام پایین تر می رود و لگ کش می آید. بالاخره، قیمت به نقطه ای می رسد که پس از آن، ۵۰٪ از کل لگ نزولی اخیر را به سمت بالا اصلاح می کند. حالا! آن پایین ترین نقطه ای که قبل از این اصلاح ۵۰ درصدی ثبت شده، به عنوان "کفِ تایید شده لگ BoS" شناخته می شود. سقف این لگ BoS هم که مشخص بود (آخرین های قبل از شکست اولیه). حالا ما یک سقف و یک کفِ تایید شده جدید داریم. اگر قیمت این کف جدید را بشکند، BoS بعدی رخ می دهد. اگر سقف را بشکند، CHoCH جدیدی خواهیم داشت. وقوع CHoCH صعودی پس از یک روند نزولی: فرض کنید در یک روند نزولی هستیم و چندین BoS نزولی تایید شده داشته ایم. آخرین سقف و کف تایید شده ما مشخص است. حالا قیمت برمی گردد و به جای شکستن کف، می آید و سقفِ آخرین لگِ BoS نزولی ما را به سمت بالا می شکند و کندل در بالای آن بسته می شود. اینجا یک "چنج آف کاراکتر صعودی" یا CHoCH صعودی برای ما اتفاق افتاده است. تایید لگِ CHoCH صعودی: مشابه CHoCH نزولی، فیبوناچی را از کفِ لِگی که این شکست از آنجا شروع شده تا بالاترین نقطه ای که قیمت پس از شکست به آن می رسد (قبل از اصلاح ۲۳.۶٪ به سمت پایین) می کشیم. وقتی قیمت ۲۳.۶٪ از این لگ صعودی را به سمت پایین اصلاح کرد، آن بالاترین نقطه، "سقفِ تایید شده لگِ CHoCH صعودی" ما خواهد بود. در CHoCH صعودی، کفِ ساختار دست نمی خورد و همان کفِ لگِ CHoCH باقی می ماند. ما فقط دنبال سقف جدید هستیم. چرا؟ چون برای CHoCH، ما دنبال "اینترمدیت" (Intermediate) های یا لوها می گردیم. آن کفی که باعث این CHoCH صعودی شده، یک اینترمدیت لوی مهم است. سوال و جواب های کلیدی در درک ساختارها: در طول ویدیو، سوالات بسیار خوبی مطرح شد که به درک عمیق تر این مفاهیم کمک می کند: سوال: اگر پس از شکست اولیه برای CHoCH، قیمت ۲۰٪ اصلاح کند و دوباره به نزول ادامه دهد، آیا CHoCH معتبر است؟ پاسخ: بله، خودِ CHoCH با شکست خط اتفاق افتاده و نشان می دهد که ما از روند قبلی خارج شده ایم. اما "لِگِ CHoCH" ما هنوز تکمیل نشده و کفِ آن تایید نشده است. ما منتظر می مانیم تا اصلاح ۲۳.۶ درصدی اتفاق بیفتد تا بگوییم لگ CHoCH ما در فلان نقطه تمام شده و حالا آن کف، یک کف ساختاری معتبر است. تا قبل از آن، کفِ CHoCH مدام در حال اکسپند شدن است. این موضوع برای این مهم است که بدانیم حرکت نزولی تا کجا قدرت دارد و کی می توانیم انتظار یک بیس سازی برای حرکت بعدی (چه اصلاح، چه ادامه روند) را داشته باشیم. اگر اصلاح کافی صورت نگیرد، نمی توان انتظار داشت که قیمت قدرت کافی برای ساختن لگ بعدی BoS را داشته باشد. سوال: در یک روند صعودی، هایر لویی (Higher Low) که منجر به هایر های (Higher High) شده، آیا همیشه به عنوان کفِ سوینگ استراکچر (برای BoS) در نظر گرفته می شود؟ پاسخ: اگر آن هایر لو از یک اصلاح حداقل ۵۰ درصدیِ لگ قبلی آمده باشد و سپس رفته باشد سقف قبلی را زده باشد، بله، آن هایر لو کف معتبر سوینگ ماست. اما اگر اصلاح ۵۰ درصدی اتفاق نیفتاده باشد، آنگاه لگِ BoS ما در حال اکستند شدن است. سقف بالاتر می رود، اما کفِ معتبر ما همان کفِ قبلی باقی می ماند تا زمانی که یک اصلاح ۵۰ درصدی مناسب و سپس شکست سقف جدید رخ دهد. چرا؟ چون ما دنبال ساختارهای "ماژور" هستیم، نه "مینور". ساختارهای مینور (که با اصلاح های کوچک شکل می گیرند) اعتبار کافی ندارند و می توانند منجر به سیگنال های غلط و استاپ های متعدد شوند. ما به دنبال حرکاتی هستیم که نشان دهنده تصمیم بازیگران بزرگ بازار (بانک ها، هج فاندها) باشد. یک اصلاح مناسب و سپس یک حرکت قدرتمند برای شکست ساختار، نشان دهنده اهمیت آن ناحیه است. سوال: اگر در یک کندل، هم قیمت خط ساختار را (مثلاً برای CHoCH نزولی) بشکند، هم به زیر آن بسته شود و هم در همان کندل (با شادو) ۲۳٪ اصلاح به سمت بالا را انجام دهد، آیا معتبر است؟ پاسخ: خیر. شرط اول وقوع CHoCH یا BoS، بسته شدن کندل در زیر (برای نزولی) یا بالای (برای صعودی) خط ساختار است. شرط دوم برای تایید لگ، اصلاح (۲۳٪ برای CHoCH، ۵۰٪ برای BoS) پس از وقوع شکست و بسته شدن کندل است. اگر کندلی با شادو خط را بشکند و برگردد و بالای آن بسته شود، اصلاً شکستی رخ نداده. اگر کندلی زیر خط ببندد، و قبل از این بسته شدن، شادویی زده باشد که ۲۳٪ را پر کرده، آن شادو حساب نیست، چون هنوز خودِ CHoCH (بسته شدن کندل) اتفاق نیفتاده بود. ما اصلاح را از کندلی که شکست را تایید کرده به بعد در نظر می گیریم. سوال: اگر یک CHoCH صعودی داشته باشیم، بعد قیمت ۲۳٪ اصلاح کند، بعد برود یک BoS صعودی هم بدهد (که آن هم ۵۰٪ اصلاح کند و لگش تایید شود). حالا اگر قیمت برگردد و کفی که بین CHoCH و BoS بوده را بشکند، آیا این CHoCH نزولی جدید است یا باید حتماً کفِ اصلیِ اولیه (کفِ لگِ CHoCH صعودی) شکسته شود؟ پاسخ: در این حالت، چون لگ CHoCH صعودی و سپس لگ BoS صعودی هر دو با اصلاح های لازم (۲۳٪ و ۵۰٪) تایید شده اند، ساختار شما به طور کامل به سمت بالا منتقل شده است. حالا اگر سقفِ آخرین لگِ BoS تایید شده شکسته شود، CHoCH نزولی خواهیم داشت. دیگر نیازی نیست منتظر شکست کفِ اولیه CHoCH صعودی باشیم، چون ساختار با موفقیت به سطوح بالاتر منتقل و تایید شده است. سوال: برای اینکه بدانیم یک CHoCH معتبر است، در تایم فریم یک دقیقه چقدر باید به عقب برویم؟ پاسخ: حدود ۱۰-۱۲ روز گذشته را بررسی کنید. بالاترین یا پایین ترین نقطه معتبر در آن بازه را پیدا کنید. منظور از رفتن به گذشته این نیست که از آنجا سیگنال ورود بگیریم، بلکه می خواهیم آخرین سقف و کف معتبر ساختاری را پیدا کنیم تا تحلیل فعلی خود را بر اساس آن شروع کنیم. اگر در آن ۱۰-۱۲ روز یک روند کاملاً یک طرفه (مثلاً نزولی) با BoS های متعدد و اصلاح های ۵۰٪ تایید شده داشته ایم، به محض شکست آخرین سقفِ تایید شده آن روند نزولی، CHoCH صعودی رخ می دهد. نکته تکمیلی از یکی از دوستان (مهدی) در مورد تایید لگ: دوستان خیلی در مورد "تایید" و "تکمیل" لگ ها سوال دارند. ببینید، وقتی مثلاً یک BoS صعودی اتفاق می افتد (یعنی کندل بالای سقف قبلی می بندد)، خودِ BoS "رخ داده" و "تایید شده". اما "لِگِ" این BoS هنوز تکمیل نشده تا زمانی که ۵۰٪ اصلاح به سمت پایین را نبینیم. آن ۵۰٪ اصلاح برای "تایید سقفِ آن لگِ BoS" است، نه برای تایید خودِ BoS. همین موضوع برای CHoCH و اصلاح ۲۳ درصدی هم صادق است. ما دنبال تکمیل لگ هستیم تا بدانیم سقف یا کف جدید معتبر ما کجاست. سوال: اگر یک CHoCH نزولی داشته باشیم، و قیمت بدون اصلاح ۲۳ درصدی مناسب، بلافاصله برگردد و یک CHoCH صعودی ایجاد کند (یعنی سقف اولیه را بزند)، تکلیف چیست؟ پاسخ : این نشان می دهد که CHoCH نزولی اولیه آنقدر بی ارزش و بی اعتبار بوده که حتی نتوانسته یک لگ BoS به ما بدهد و قیمت سریعاً آن را پس گرفته. در این حالت، CHoCH نزولی اولیه فیلد شده (خورده شده) و اینترمدیت معتبری برای ما ایجاد نکرده است. مبنای ما CHoCH صعودی جدید خواهد بود. اتفاقاً این نوع ساختارها (CHoCH های پشت سر هم و مخالف جهت) می توانند نواحی ورود بسیار قوی در جهت CHoCH دوم ایجاد کنند، چون نشان دهنده قدرت زیاد آن جهت و رد شدن کامل جهت قبلی است. این می تواند در تایم فریم بالاتر صرفاً یک نویز یا بخشی از یک لگ بزرگتر باشد، اما ما در همان تایم فریمی که هستیم، با قوانین خودمان فیلترش می کنیم. اجرای عملی روی چارت (مثال طلا - XAUUSD - تایم فریم ۱۵ دقیقه - ماه جون) (در این بخش، به صورت زنده روی چارت طلا، از ابتدای ماه جون، با استفاده از حالت ریپلی (Replay) تریدینگ ویو، قدم به قدم ساختارها را بر اساس قوانین گفته شده مشخص می کند. خلاصه این مراحل به شرح زیر است): یافتن اولین CHoCH در ماه جون: ابتدا به انتهای ماه می و ابتدای جون نگاه می کنیم تا یک سقف و کف معتبر پیدا کنیم. فرضاً یک ساختار صعودی با یک BoS داشته ایم که در حال اصلاح ۵۰٪ بوده. قیمت به جای ادامه صعود، کفِ آن لگِ BoS صعودی را می شکد. اولین CHoCH نزولی ما شکل می گیرد. فیبوناچی از سقفِ لگِ CHoCH تا کندلی که شکست را انجام داده، کشیده می شود. قیمت به نزول ادامه می دهد (کش می آید) بدون اینکه ۲۳.۶٪ اصلاح کند. فیبوناچی هم با آن به پایین منتقل می شود. بالاخره، قیمت به ۲۳.۶٪ اصلاح می رسد. کفِ لگ CHoCH تایید می شود. سقف هم که مشخص است. شناسایی BoS های بعدی: قیمت برمی گردد و کفِ تایید شده CHoCH را می شکد. اولین BoS نزولی شکل می گیرد. سقفِ این لگ BoS، همان هایِ قبل از شکست است (نقطه پایان اصلاح ۲۳.۶٪ قبلی). گن (یا فیبوناچی) از این سقف تا کندلِ شکست کشیده می شود. قیمت به نزول ادامه می دهد (کش می آید) بدون اصلاح ۵۰٪. گن هم با آن پایین می رود. بالاخره، قیمت ۵۰٪ اصلاح می کند. کفِ لگ BoS تایید می شود. تکرار فرآیند: این فرآیند برای BoS های بعدی تکرار می شود: شکست کف قبلی، کشیدن گن، انتظار برای اصلاح ۵۰٪ جهت تایید کف جدید لگ. در مثالی روی چارت، چندین BoS نزولی پشت سر هم با همین روش تایید می شوند. وقوع CHoCH صعودی: پس از چند BoS نزولی، قیمت برمی گردد و سقفِ آخرین لگِ BoS نزولی تایید شده را به سمت بالا می شکد. CHoCH صعودی شکل می گیرد. فیبوناچی از کفِ لگِ CHoCH تا کندلِ شکست کشیده می شود. قیمت بلافاصله ۲۳.۶٪ اصلاح می کند. سقفِ لگ CHoCH صعودی تایید می شود. کف هم که مشخص است. ادامه با BoS های صعودی: قیمت سقفِ تایید شده CHoCH صعودی را می شکد. اولین BoS صعودی شکل می گیرد. کفِ این لگ BoS، همان لوِ قبل از شکست است. گن از این کف تا کندلِ شکست کشیده می شود. قیمت به صعود ادامه می دهد (کش می آید) و پس از مدتی ۵۰٪ اصلاح می کند. سقفِ لگ BoS تایید می شود. این فرآیند برای BoS های صعودی بعدی تکرار می شود. مشاهده کش آمدن های طولانی (اکستنشن ها): در بخش هایی از چارت (خصوصاً در مثال ماه جون و جولای که بازار ممکن است رنج تر باشد به دلیل نزدیکی به تعطیلات تابستانی)، مشاهده می شود که لگ های BoS برای مدت طولانی بدون اصلاح ۵۰٪ مناسب، به حرکت خود ادامه می دهند (کش می آیند). در این مواقع، سقف یا کف ما هنوز تایید نشده و ما همچنان با حرکت قیمت، نقطه انتهایی لگ را جابجا می کنیم. اینجاست که صبر و پایبندی به قوانین اهمیت پیدا می کند. اهمیت تایم فریم پایین تر در بازارهای رنج: در تایم فریم های بالاتر مانند ۱۵ دقیقه، در دوره های رنج (مثل تابستان)، ممکن است برای روزهای متوالی هیچ سیگنال ورود واضحی بر اساس این ساختارها دریافت نکنیم. این می تواند از نظر روانی فشار بیاورد و منجر به معاملات احساسی و خارج از استراتژی شود. در مقابل، در تایم فریم های پایین تر (مثل ۱ دقیقه)، حتی در بازارهای رنج هم معمولاً فرصت های معاملاتی بیشتری (البته با رعایت فیلترها و قوانین) پیدا می شود. منظور از "سیگنال بیشتر" در تایم پایین، نه انجام معاملات متعدد و بی حساب، بلکه داشتن ۲ تا ۴ موقعیت معاملاتی مطلوب در طول یک روز کامل معاملاتی است، که به نسبت تایم فریم بالاتر، تعداد قابل قبولی است. چرا این همه تاکید روی تایید لگ ها؟ ممکن است بپرسید چرا اینقدر روی اصلاح ۲۳.۶٪ برای CHoCH و ۵۰٪ برای BoS تاکید داریم. دلیلش این است: نویزگیری: بازارهای مالی پر از حرکات کوچک و گمراه کننده (نویز) هستند. این قوانین به ما کمک می کنند تا ساختارهای اصلی و مهم را از نویزهای بی اهمیت تشخیص دهیم. اعتبارسنجی: وقتی یک لگ حرکتی با یک اصلاح مناسب تایید می شود، یعنی آن حرکت از قدرت کافی برخوردار بوده و احتمال ادامه آن یا احترام بازار به آن سطوح بیشتر است. شناسایی نقاط ورود بهینه: پس از تایید یک لگ، می توانیم به دنبال نواحی بهینه (مانند اوردر بلاک ها، گپ های ارزش منصفانه و...) در دل آن لگ برای ورود به معاملات در جهت ساختار باشیم. بدون تایید لگ، این نواحی اعتبار کمتری دارند. جلوگیری از معاملات عجولانه: این قوانین ما را مجبور به صبر می کنند تا بازار خود را نشان دهد و از ورود به معاملاتی که هنوز شرایطشان مهیا نشده، جلوگیری می کند. جمع بندی و نکات کلیدی: از اندیکاتور "اسمارت مانی کانسپت پرابیبیلیتی (اکسپو)" با تنظیمات ۲۵ و ۱۰ استفاده کنید. CHoCH با شکست یک کف (در روند صعودی) یا سقف (در روند نزولی) با بسته شدن کندل رخ می دهد. لگِ CHoCH با اصلاح ۲۳.۶٪ فیبوناچی تایید می شود. BoS با شکست ساختار هم جهت با روند جدید (پس از CHoCH) یا ادامه روند قبلی رخ می دهد. لگِ BoS با اصلاح ۵۰٪ گن/فیبوناچی تایید می شود. تا زمانی که اصلاح های مذکور رخ ندهند، لگ های CHoCH و BoS اصطلاحاً "کش می آیند" و کف یا سقف آن ها مدام جابجا می شود. در CHoCH نزولی، سقف اولیه دست نمی خورد. در CHoCH صعودی، کف اولیه دست نمی خورد. این نقاط اینترمدیت های مهمی هستند. تمرکز بر ساختارهای ماژور و تایید شده به کاهش استاپ ها و افزایش وین ریت کمک می کند. صبوری و پایبندی مکانیکی به این قوانین، کلید موفقیت در استفاده از این روش تحلیلی است. امیدواریم این توضیحات جامع برای شما مفید بوده باشد. حالا نوبت شماست! این مفاهیم را روی چارت های مختلف تمرین کنید. سوالات و تجربیات خود را در بخش نظرات با ما و سایر دوستان به اشتراک بگذارید. به یاد داشته باشید، تسلط بر این مفاهیم نیازمند تمرین و تکرار است. در قسمت های بعدی، به سراغ فیلتر کردن بیشتر این ساختارها و پیدا کردن نقاط ورود دقیق تر خواهیم رفت. موفق و پرسود باشید!
آموزش/12/11/2024
صفر تا صد استراتژی معاملاتی (قسمت پنجم): اندیکاتورهای پیشرفته، نواحی تعادل و شناسایی اینترمدیت های/لوها برای تارگت گذاری دقیق سلام به همه شما دوستان و همراهان عزیز در دنیای هیجان انگیز بازارهای مالی! امیدوارم حالتون عالی باشه و آماده یک جلسه آموزشی پربار دیگه باشید. امروز می خوایم یک آپدیت مهم روی اندیکاتورهایی که استفاده می کردیم داشته باشیم و دو ابزار جدید و قدرتمند رو به جعبه ابزار تحلیلی مون اضافه کنیم. یکی از دوستان (زهرا) یک اندیکاتور معرفی کرده که به نظرم می تونه عملکرد بهتری داشته باشه و کمک بیشتری بهتون بکنه. پس با ما همراه باشید تا قدم به قدم این مفاهیم رو بررسی کنیم. معرفی و تنظیمات اندیکاتور اول: Market Structure tFLab (آپدیت شده) خب، اول از همه، اندیکاتوری که قبلاً استفاده می کردیم رو با پیشنهاد زهرا، با یک گزینه بهتر جایگزین می کنیم. اسم این اندیکاتور "Market Structure tFLab" هست. من برای سادگی و تمرکز بیشتر، تمام گزینه های این اندیکاتور رو غیرفعال کردم و فقط "Major Bullish CHOCH" و "Major Bearish CHOCH" (چنج آو کرکترهای اصلی صعودی و نزولی) فعال هستند. به هیچ تنظیمات دیگه ای هم دست نزدم. از این به بعد، برای تشخیص ساختارهای اصلی بازار از این اندیکاتور استفاده می کنیم. معرفی و تنظیمات اندیکاتور دوم: LuxAlgo - Smart Money Concepts امروز اندیکاتور دوم و بسیار مهمی رو به چارت اضافه می کنیم. این اندیکاتور از شرکت "LuxAlgo" هست و اسمش "Smart Money Concepts" (مفاهیم پول هوشمند) هست. این اندیکاتور ابزارهای متنوعی داره، اما ما به همه اونها نیاز نداریم. بریم سراغ تنظیمات مهمش: Swing Points: مطمئن بشید که مقدار "Swing Point" روی ۵۰ تنظیم شده باشه. Swing Order Blocks: این مقدار رو روی ۵ قرار بدید. (البته در ادامه من این رو به ۲۰ تغییر دادم تا نواحی بیشتری رو نشون بده، که بهش می رسیم). Equal Highs/Lows: Bars Confirmation: روی ۳ تنظیم بشه. Threshold: روی ۰.۵ (نیم) تنظیم بشه. "Threshold" یعنی آستانه. اما آستانه چیه؟ در مفاهیم ICT (Inner Circle Trader)، وقتی یک حرکت قیمتی اتفاق می افته، ناحیه ۵۰ درصدی اون حرکت رو "آستانه" یا "Threshold" می گیم. این می تونه آستانه یک اوردر بلاک، یک فِر ولیو گپ (Fair Value Gap - FVG) یا حتی یک لِگ حرکتی باشه. فرقی نمی کنه. به طور کلی، آستانه ای که ما مبنا قرار می دیم، نیم یا همون ۵۰ درصد هست. Swing Order Blocks (تغییر جدید): من اینجا یک تغییر ایجاد کردم. "Swing Order Blocks" رو از ۵ به ۲۰ تغییر دادم تا اندیکاتور تا ۲۰ ناحیه اوردر بلاک رو براتون روی چارت مشخص کنه. Order Block Filter: این فیلتر رو روی "ATR" (Average True Range) گذاشتم تا بر اساس نوسانات حرکتی، اوردر بلاک های معتبرتر رو فیلتر کنه و احتمال خطای شما کمتر بشه. Fair Value Gaps (FVG): شما این گزینه رو هم فعال کنید. من معمولاً چون چشمی این نواحی رو پیدا می کنم، نیازی به فعال کردنش ندارم، ولی برای شما که در ابتدای راه هستید، خیلی مفیده. Extend FVG: این گزینه رو روی ۲۵۰ تنظیم کنید تا نواحی FVG رو به اندازه کافی به سمت راست چارت ادامه بده و بتونید به خوبی اون ها رو ببینید. Premium, Discount, Equilibrium (بخش حیاتی اندیکاتور): این سه ناحیه، فوق العاده مهم هستند. Equilibrium (ناحیه توازن): جایی که دقیقاً وسط ناحیه پریمیوم (Premium - گران فروشی) و دیسکونت (Discount - ارزان فروشی) قرار می گیره، "ناحیه تعادل" یا "Equilibrium" نام داره. اینکه این نواحی پریمیوم و دیسکونت چطور تعیین میشن، خودش یک پروسه خیلی مفصل داره، اما خوشبختانه استفاده از این اندیکاتور برای ما کافیه و نیازی نیست وارد جزئیات محاسباتش بشیم. تا زمانی که لوکس آلگو این اندیکاتور رو ارائه می ده، ما ازش استفاده می کنیم. ناحیه "Equilibrium" یکی از حیاتی ترین نواحی برای ورود به معاملات ماست. Premium و Discount: حتی اگر این دو ناحیه رو غیرفعال هم بکنید، خیلی مهم نیست، چون ما مستقیماً با خود این دو ناحیه کار زیادی نداریم. به قول یکی از بچه ها، این نواحی "Repaint" میشن، یعنی چی؟ یعنی دائماً تغییر می کنن، گسترش پیدا می کنن، و جابجا میشن. اما "Equilibrium" حتی اگر تغییر هم بکنه، این تغییرش برای ما اهمیت داره. این دقیقاً همون ناحیه توازنی هست که برامون مهمه و گاهی اوقات نقش یک ناحیه فیلیپ (Flip Zone)، حمایت یا مقاومت رو بازی می کنه. تعریف کلیش هم اینه: ناحیه ۵۰ درصدی بین نواحی پریمیوم و دیسکونت. پس، اندیکاتور زهرا (Market Structure tFLab) رو برای چاک ها و اندیکاتور دوم (LuxAlgo - Smart Money Concepts) رو با تنظیماتی که گفتم، به خصوص با فعال کردن "Equilibrium"، روی چارت یک دقیقه ای خودتون اعمال کنید. شناسایی اینترمدیت های (Intermediate Highs) و لوها (Intermediate Lows) در تایم فریم یک دقیقه حالا که اندیکاتورها رو تنظیم کردیم، میریم سراغ تایم فریم یک دقیقه و می خوایم شروع کنیم به علامت زدن "اینترمدیت های" و "اینترمدیت لو"هامون. یکی از اولین ویژگی های این نواحی اینه که وقتی یک حرکت اصلی اتفاق می افته، شما معمولاً یک حرکت فیک و معکوس کوچک می بینید و بعد از اون، حرکت بزرگ و اصلی رخ می ده. مثلاً، اگر اینجا یک "چنج آو کرکتر" نزولی داریم، قبلش یک حرکت فیک صعودی کوچک اتفاق افتاده و بعد، یک حرکت گسترده نزولی رو شاهد بودیم. تمرکز امروز: تشخیص تارگت زون ها، نه نقاط ورود! دوستان، چیزی که الان می خوام روش تمرین بکنید، پیدا کردن نقطه ورود نیست. نمی خوام الان دنبال ناحیه ورود بگردید. تمرکز اصلی ما در این جلسه، روی تشخیص "تارگت زون ها" (Target Zones) هست. یعنی اگر مثلاً منِ مریم، اینجا وارد یک معامله شدم، حد سود (TP) من کجا باید باشه؟ اینجا؟ اونجا؟ یا کجا؟ امروز می خوایم یاد بگیریم چطور تارگت هامون رو به درستی تشخیص بدیم. قدم اول برای تشخیص تارگت زون ها: یافتن شروع یک حرکت قوی برای اینکه بتونید تارگت زون هاتون رو پیدا کنید، نیاز دارید شروع یک حرکت خوب صعودی یا نزولی رو شناسایی کنید. ما با واکنش های وسط چارت کاری نداریم. مبنای ما، بالاترین و پایین ترین نقاطی هست که چارت در یک بازه زمانی مشخص دیده. اما کجا و چجوری؟ اگر بتونید این تشخیص ها رو مثل من انجام بدید، می تونید به همون وین ریت بالای ۹۰ درصد و ریوارد های خوب من برسید. در غیر این صورت، وین ریت شما احتمالاً در محدوده ۷۵-۸۰ درصد باقی می مونه. چون انتخاب صحیح این نواحی، کلید اصلی معاملات خوب و سودآور هست. راستش رو بخواید، من خیلی از این نواحی رو دیگه حسی تشخیص می دم. یعنی اگه ازم بپرسید چرا این نقطه رو انتخاب نکردی و رفتی سراغ اون یکی، یا چرا قبل ترش رو انتخاب نکردی، واقعاً چیزیه که بر اساس حس و تجربه خودم شکل گرفته. نکات کلیدی برای انتخاب نواحی (High/Low): سشن های معاملاتی (PM Sessions): نواحی انتخابی شما ترجیحاً باید در سشن های PM نیویورک و PM لندن باشه. یعنی هر دو سشن بعد از ظهر برای ما مهمه و اولویت داره. سقف و کف هایی که انتخاب می کنیم، سعی می کنیم در این سشن ها باشه، چون هم تسویه حساب های مربوط به اخبار مهم انجام شده و هم نواحی بهتری شکل گرفته. فراکتالی نگاه کردن به تایم فریم ها: یک کمک دیگه اینه که بیاید نواحی بالا و پایین هر تایم فریم رو علامت بزنید. منظورم این نیست که برید "All Time High" یا "All Time Low" رو پیدا کنید. نه! چارتی که به صورت معقول زوم کردید و دارید می بینید، نواحی بالا و پایینش رو مشخص کنید. کاری که خودم هم می کنم و دقت کردید همیشه اول یه سری خطوط فراکتالی می کشم؟ از تایم فریم یک ساعته شروع کنید. مثلاً این ناحیه بالای یک ساعته ماست، این یک ناحیه پایین یک ساعته، و این هم یک ناحیه پایین یک ساعته دیگه که می تونیم فعلاً مبنا قرارش بدیم. بعد برید یک تایم فریم پایین تر (مثلاً ۳۰ دقیقه). اگر این وسط ها ناحیه دیگه ای دیدید، اون رو هم علامت بزنید. مثلاً این خودش یک ناحیه پایین دیگه در ۳۰ دقیقه است. بالاها تقریباً یکسان هستند. این هم می تونه یک ناحیه پایین دیگه باشه. بعد برید تایم فریم ۱۵ دقیقه. معمولاً ۱۵ و ۳۰ دقیقه خیلی شبیه هم هستن و تفاوت آنچنانی ندارن. من خودم ۳۰ دقیقه رو به ۱۵ دقیقه ترجیح می دم چون ۱۵ دقیقه نویز بیشتری داره. ولی وقتی می خوام پرایس اکشن رو دنبال کنم، طبیعتاً ۱۵ دقیقه رو هم نگاه می کنم. الان عملاً نواحی که علامت زدیم برای ۱۵ دقیقه هم مهم هستند. می تونیم این رو هم با کمی ارفاق در نظر بگیریم. تایم فریم پنج دقیقه هم تقریباً همونه. چنج آو کرکتر (CHOCH) نزدیک به نواحی تایم بالا: حالا در تایم فریم یک دقیقه مون، میایم اون "چنج آو کرکتری" رو انتخاب می کنیم که نزدیک به نواحی مهم تایم بالاتر ما اتفاق افتاده. مثلاً، این یک CHOCH هست که نزدیک به ناحیه تایم فریم بالاتر من شکل گرفته. پس این می تونه برای من قابل قبول باشه. یا خود همین یکی، چون نزدیک به یک ناحیه تایم بالا واکنش نشون داده. اهمیت ۵۰ درصد نواحی تایم بالا و نقش Equilibrium آها، اینم بهتون بگم. این نواحی تایم بالایی که برای خودتون می کشید، باید ۵۰ درصدشون رو توی ذهنتون داشته باشید و حتی ترسیمش کنید. اینها چیزهایی هستن که به مرور در ذهن شما می شینن. طبیعیه که وقتی قیمت بالای این ۵۰ درصدها حرکت می کنه، ما دنبال نواحی فروش (Sell) می گردیم و اصلاً به خرید (Buy) فکر نمی کنیم. و برعکس، وقتی در قسمت های پایینی این نواحی هستیم، اصلاً به فروش فکر نمی کنیم و دنبال نواحی خرید می گردیم. یکی از بهترین کمک ها برای این تشخیص، همون ناحیه "Equilibrium" اندیکاتور لوکس آلگو هست. این ناحیه توازن، هرچی به تایم فریم بالاتر نزدیک بشه (یعنی در تایم فریم های بالاتر رسم بشه)، قابلیت اعتماد و اطمینانش بیشتر می شه نسبت به تایم فریم های پایین تر. اما این به معنی نیست که ما معاملات تایم فریم پایین رو نمی گیریم. تحلیل فراکتالی: کلید درک بازار در تایم فریم پایین، چیزی که مهم می شه اینه که تحلیل فراکتالی تایم بالاتر من چه توضیحی برای این تایم فریم پایین تر ارائه می ده. بچه ها، خواهش می کنم در این یکی دو هفته باقی مونده از آموزش، لایوهایی که می ذارم (امروز هم یک لایو خواهیم داشت) رو حتماً حاضر باشید، چون می خوام تحلیل های فراکتالیم رو ببینید. برای اونها ویدیو ضبط نمی کنم چون توقع دارم شما این ها رو بدونید و آگاهی داشته باشید؛ اینکه چطور از تایم فریم بالا به پایین بیاید و آنالیز کنید. ما هیچ کار خاصی نمی خوایم بکنیم، فقط می خوایم نواحی مهم قیمت رو از تایم بالا به پایین رسم کنیم و بعد حرکت رو تشخیص بدیم. مثلاً، وقتی نگاه می کنید و می بینید در تایم فریم بالا داخل یک رنج باکس (Range Box) قرار دارید، متوجه می شید وقتی قیمت وسط این رنج باکسه، اینجاها می تونه نواحی خرید خیلی تمیز و خوبی بهتون بده، چون از وسط ناحیه رنج رد شدید. وقتی قیمت به بالای رنج می رسه، باید دنبال فروش بگردید. وقتی یک حرکت صعودی اتفاق می افته و یک برگشت دارید، طبیعتاً توقع دارید یک برگشت خوب براتون اتفاق بیفته. مثلاً بعد از یک "بریک آو استراکچر" (Break of Structure - BOS) صعودی، توقع داریم قیمت حداقل تا ۵۰ درصد اون حرکت رو اصلاح کنه. پس می دونیم با اینکه در یک حرکت صعودی هستیم، اما روند اصلاحی کوتاه مدت ما نزولیه. اینها خیلی مهمن که بتونید درکشون کنید. واقعاً نمی دونم چطور می تونم این طرز فکر رو به شما انتقال بدم. فقط می تونم بگم با تمرین، تکرار و نگاه کردن به چارت هست که اینجور چیزها رو متوجه می شید. ولی این یکی دو هفته حتماً لایوهای من رو دنبال کنید تا ببینید چطور سعی می کنم قدم به قدم و مرحله به مرحله تحلیل کنم و این نواحی فراکتالی رو دربیارم. هیچ راه دیگه ای و نوشدارویی وجود نداره. اینها همش می شه تشخیص چشمی و تجربه ای که خودتون کسب می کنید. باز هم تاکید می کنم، این به معنی نیست که این استراتژی جواب نمی ده. نه! به این معنیه که وین ریت شما در این استراتژی نسبت به من (مریم) کاهش پیدا می کنه. منِ مریم وین ریتم مثلاً بالای ۹۰-۹۵ درصده و می تونم ریوارد بالای ۸، ۹ و ۱۰ بگیرم. شما اگر نتونید مثل من به چارت نگاه کنید، وین ریتتون به جای ۹۰-۹۵، میاد روی ۷۵-۸۰ درصد. به جای ریوارد مثلاً ۹، ۱۰، ۱۵ و ۲۰، ریوارد شما می شینه روی ۵ و ۶. نمی گم فاجعه رخ می ده، نه. ولی اون استفاده ای که من ازش می کنم رو شاید نتونید داشته باشید. برای همینه که می گم باید تمرینتون رو بیشتر کنید و بیشتر چارت نگاه کنید تا به اون مرحله برسید. اینها دیگه واقعاً اندیکاتور نداره، همش تشخیص چشمی و تجربی خودتونه. استفاده از Equilibrium در تایم فریم های مختلف یک ساعته: می بینم Equilibrium اینجاست. پس سعی می کنم این بالاها دنبال خرید نگردم، یا اگر می گردم، بای های کوچیک بگیرم. ترجیحم اینجاها بیشتر روی فروش هست. پایین Equilibrium دنبال بای می گردم. ۳۰ دقیقه: باز دوباره در همون حدود نواحی Equilibrium رو دارم. زیرش دنبال تاییدیه بای و بالاش دنبال تاییدیه سل می گردم. (اینکه ناحیه رو چطور پیدا می کنید بعداً می گم). ۱۵ دقیقه: دوباره همینطور. هرچی تایم فریم معاملاتی تون کمتر می شه، قدرت و قابلیت اطمینان این نواحی هم کمتر می شه. اما در مقابل، چون اندازه استاپ هامون کوچیک تر می شه، می تونیم زودتر ریوارد های بزرگ تری بگیریم. برای همینه که ما ترجیح می دیم بیایم تایم فریم پایین تر. پس من حدود نواحی مهمم رو پیدا کردم. مثلاً در ۱۵ دقیقه از اینجاها می تونم به بای فکر کنم و بالاش دنبال سل. در ۳۰ دقیقه از اینجاها به بای و بالاش به سل. و در یک ساعت... آها! ببینید چقدر این ناحیه مهم می شه وقتی Equilibrium سی دقیقه و یک ساعته ما تقریباً یک جا می افته! این ناحیه، اگر قیمت زیرش باشه و دنبال بای بگردید، می تونه ناحیه خیلی تمیز و قشنگی بهتون بده، چون دو تا تایم فریمتون همزمان دارن یک چیز رو تکرار می کنن. سعی کنید برای این نواحی از رنگ های مختلف استفاده کنید یا کنارشون تگ بزنید (مثلاً ۱۵د، ۳۰د، ۱س) تا قدرت هر ناحیه رو بدونید. در تایم فریم پایین، وقتی نوسانات اتفاق می افته، وقت نمی کنید بین تایم های مختلف شیفت کنید. چرا برای این موارد اندیکاتور استفاده می کنیم؟ کشیدن یک اوردر بلاک کار سختی نیست. اما من برای اینها به شما اندیکاتور می دم چون در تایم فریم یک دقیقه، درآوردن این FVGها و اوردر بلاک ها کار راحتی نیست، ولی فیلتر کردنشون راحته. شما ۱۰ تا اوردر بلاک می بینید، فیلتر می کنید کدومش رو می خواید. ۲۰ تا FVG می بینید، فیلتر می کنید. برای همینه که اندیکاتور می دم، نه به خاطر اینکه اندیکاتور محوریم، بلکه چون در تایم فریم پایین سرعت عمل نیاز دارید. زمان های مناسب برای معامله منِ مریم شخصاً معامله ساعت ۵:۳۰ عصر خودم (حدود ۵ به بعد شما) رو ترجیح می دم. معمولاً در طول روز خیلی پای سیستم نمیام. اما حدود ساعت ۱۱ صبح شما هم می شه نواحی خوبی برای معامله پیدا کرد. پس این دو زمان، یعنی حدود ۱۱ صبح و ۵ عصر، زمان هاییه که اگر بخوام معامله کنم، میام پای سیستم. فیلتر کردن اوردر بلاک ها برای ورود خب، من سقف و کف هام و نواحی مهمم رو درآوردم. حالا میام توی این نواحی دنبال نقطه ورود می گردم. فرض می کنیم اینجای چارت رو نداریم و های و لو رو کشیدیم. الان می بینیم یکی، دو تا، سه تا، چهار تا اوردر بلاک این وسط داریم. کدوم رو باید انتخاب کنیم؟ موضوع اول: اوردر بلاک های صعودی که بالای ناحیه ۵۰ درصد (Equilibrium تایم بالاتر) من هستند رو مبنا قرار نمی دم. پس این اوردر بلاک عملاً حذف می شه. برای من ارزشی نداره. ممکنه واکنش کوچیکی داشته باشه، ولی ما روش حساب نمی کنیم. اوردر بلاک های بین نواحی: اینها می تونن واکنش کوچیکی داشته باشن. اینکه آیا ریسکش رو می پذیرید یا نه، به این برمی گرده که آیا ما یک الگوی ورود براش داریم یا خیر. اگر داریم، ورود می کنیم. اگر نه، سعی می کنیم ازش فاصله بگیریم. اوردر بلاک های خیلی کوچک: اینها رو یا مبنا قرار نمی دیم، یا اگر ورود می کنیم، استاپ مون می شه پشت اوردر بلاک بعدی. اوردر بلاک های عالی: الان اینجا مثلاً می تونه یک اوردر بلاک خیلی عالی و تمیز باشه برای ورود. می شه اینجا به فکر یک بای بود، استاپ رو بذاریم این پشت، و تارگت تا اوردر بلاک مخالف. (تارگت رو جلسه بعد میگم چون طولانی می شه). تمرین این جلسه: شناسایی اینترمدیت های و لوها فعلاً به این توجه کنید که نواحی مهم تایم بالاتر رو درمیارید، Equilibriumهای یک ساعت به پایین رو تحلیل می کنید تا بدونید کدوم نواحی براتون مهمه، و بر اساس اون نواحی تایم بالا، اینترمدیت های و لوهای تایم فریم یک دقیقه تون رو تعیین می کنید. الان مثلاً اینجا بر اساس تایم فریم یک ساعته (فرض کنیم سیوش کرده بودم)، این می شه اینترمدیت های شما، و لوتون می شه این کفی که اینجا بهتون داده. پس من یک اینترمدیت لو و یک اینترمدیت های دارم. بر چه اساسی؟ بر اساس تایم فریم بالاتر. حالا ممکنه این اینترمدیت لوی من بر اساس ۱۵ دقیقه باشه و اینترمدیت های من بر اساس یک ساعته. ایرادی نداره. مهم اینه که من اینجا یک زون از تایم بالا دارم که برام اهمیت داره. ببینید، دارم سعی می کنم یه جوری براتون تبدیلش کنم که بتونید پیداشون کنید. همه اینایی که می گم، من خودم شخصاً اینجوری انجام نمی دم و چشمی درمیارم. مثلاً چارتم رو اینجوری می کنم، نگاه می کنم، میگم خب این هایمه، این لومه. اما برای اینکه بتونم این دیدگاه رو به شما انتقال بدم، مجبورم یه سری شروط بذارم که واقعاً نمی دونم چقدر می تونه صددرصدی جواب بده. یکی از دلایلی که هی می گم نمی دونم این دوره رو با افراد دیگه ادامه می دم یا نه، همینه. باید ببینم می تونم این دیدگاهم رو به شما انتقال بدم که همون نتیجه من رو بگیرید یا فقط دارم وقتتون رو تلف می کنم. دارم سعی می کنم با دادن یه سری پوینت ها، شما رو به سمتی بیارم که خودم نگاه می کنم. امیدوارم کمک کنه و به نتیجه برسید. پس من الان اینترمدیت های و لوم رو پیدا کردم. فعلاً می خوام این کار رو انجام بدید. اگر اوکی بود و مشکلی نبود، میریم برای قدم بعدی که ورودها و تارگت هامون رو چطور پیدا کنیم. این دو تا رو که بهتون بگم، دیگه عملاً چیز دیگه ای باقی نمی مونه. الان تشخیص چاک ها و باس ها رو بلدید. ناحیه توازن رو اندیکاتور براتون می کشه. امروز هم یاد می گیرید در تایم فریم یک دقیقه، اینترمدیت های و لوهاتون رو پیدا کنید. این رو اگر اوکی باشید، قدم بعدی می شه ورودهامون و بعد دیگه کار تمومه و میریم روی معامله لایو. کل استراتژی من همینه. مثال از یک معامله بر اساس اینترمدیت لو (در این بخش، یک مثال عملی از نحوه شناسایی نقاط ورود احتمالی بر اساس یک اینترمدیت لو و تعیین استاپ لاس و تارگت پرافیت را با استفاده از ابزار Replay تریدینگ ویو نشان داده می شود. تاکید می شود که فعلاً نحوه دقیق دیدن این نقاط را آموزش نمی دهد، اما نقاط ورود را بر اساس میجر چاک ها مشخص می کند و استاپ ها را پشت آنها قرار می دهد. سپس نشان می دهد که چگونه یکی از این نقاط فعال شده و به سمت تارگتی که "باید" به آن برسد حرکت می کند. همچنین به مدیریت معامله، بستن معامله در انتهای روز و اهمیت روانشناسی در این موارد اشاره می شود.) مهمترین نکته در تارگت گذاری اینه که ما تارگت "بایدی" می ذاریم. یعنی جایی رو تارگت می کنیم که قیمت "باید" به اونجا برسه تا یک حرکت برعکس شکل بگیره. اگر نرسه، اون حرکت برعکس شکل پیدا نمی کنه. تارگت الکی نمی ذاریم. یادتون باشه نواحی ما یک بار مصرفه. دفعه بعدی که قیمت بهش می رسه، احتمال واکنش هست، اما ریسکیه. چه زمانی یک لگ حرکتی تمام می شود و های/لو جدید می گیریم؟ زمانی که این های و لوی فعلی شما، یک "کار جدیدی" انجام بدن. مثلاً شما یک لوی دارید که های خودش رو داره. این لوئه باید بره و یک کار جدید بکنه (مثلاً یک ساختار مهم رو بشکنه) که بعد مبنای شما اون کار جدیده باشه. می تونید این های و لوهای کوچیک وسط راه رو هم در نظر بگیرید، تعداد معاملاتتون بیشتر می شه اما ریسک استاپ خوردنتون هم بالاتر می ره. اگر مثل من وین ریت بالا براتون مهمه، به نظرم این وسط ها رو نگیرید. زمانی من این های و لو رو در نظر می گیرم که مثلاً این میجر چنج آو کرکتری که روش ورود گرفتم، های من بیاد این میجر چنج آو کرکتر رو بزنه. اون موقع این لگ رو می تونم به عنوان یک لگ جدید بگیرم. اما تا زمانی که اینها کاری نکنن، های و لوی ما اینترمدیت نیست و فقط سوئینگ بازی کرده. معامله در زمان خبر من خودم اینها رو ترید نمی کنم. اما اگر نواحی رو درست بکشید، حتی روی خبر هم می تونید ریوارد خوب بگیرید. شخصاً وقتی نزدیک خبر می شه و پندینگ اردر دارم، اگر سه تا ناحیه ورود داشته باشم، ناحیه بالا رو اصلاً در نظر نمی گیرم. یا اگر بخوام ورود کنم، استاپ ناحیه بالام، پشت ناحیه پایین تر قرار می گیره. مطلوب ترین ورود برای من در تایم خبر، ناحیه وسطمه. استاپ پشت ناحیه پایین و تارگت، ناحیه بالایی که دارم. (یک مثالی از یک معامله در زمان خبر را نشان می دهد که با ورود در ناحیه وسط و استاپ پشت ناحیه پایین تر، به ریوارد ۴ یا ۵ رسیده است. تاکید می شودکه استاپ باید پشت آخرین ناحیه نزدیک باشد، نه خیلی دورتر.) من شخصاً این نوع معاملات (روی خبر) رو نمی گیرم. ترجیح می دم حرکت اتفاق بیفته و بعد در دل اون حرکت دنبال ناحیه ورود بگردم. نکته مهم در مورد نواحی استفاده شده (به یک ناحیه اشاره می شودکه قبلاً برای ورود بای استفاده شده و قیمت از آنجا سقف جدیدی زده است.) الان دیگه این ناحیه، ناحیه ورود نیست. چون اومدن سقف جدید زدن. ما باید بریم دنبال کف قدیمی تر یا منتظر بمونیم کف جدیدی تشکیل بده. (در ادامه، مثال های دیگری از معاملات سل و بای و مدیریت آنها، شامل نقاط ورود، استاپ و تارگت های احتمالی و حتی استاپ خوردن را نشان می دهد و مجدداً بر اهمیت فیلترهای روانی و عدم اوور ترید تاکید می شود.) می خوام بگم که استاپ هم جزوی از این استراتژیه، ولی من شخصاً با این فیلترهای روانی که خودم دارم، سعی می کنم جبرانش کنم. من اون ریوارد اولیه ۱۰-۱۲ درصد رو که می گیرم، دیگه بقیه رو ورود نمی کنم. همین خودش می شه یه فیلتر روانی. اینجوری نیست که اوور ترید بکنم. چون اگه همه معاملات رو بخواید بگیرید، وین ریتتون میاد پایین. اما بازم میگم، وین ریتتون پایین تر از ۷۵-۸۰ درصد نمیاد، چون نواحی خیلی قطعی رو داریم می گیریم. خب، برید اینها رو تمرین کنید: اینترمدیت های و لوها در تایم فریم یک دقیقه و فیلتر کردنشون. امروز عصر هم یک لایو با هم میریم که من چارت هام رو تحلیل کنم، چون خیلی وقته آپدیتشون نکردم. این رو که تموم کنید، میریم برای نقاط ورود و دیگه تمومه!
آموزش/1/17/2025
صفر تا صد تحلیل اینترمدیت لگ ها: از تئوری تا بک تست عملی در بازار طلا (قسمت ششم) سلام به همه فعالان و علاقه مندان بازارهای مالی! در این جلسه می خواهیم به یکی از مباحث کلیدی در تحلیل تکنیکال بپردازیم که می تواند درک شما را از حرکات قیمت عمیق تر کرده و به پیدا کردن نقاط ورود بهینه کمک کند. طرح پرسش اولیه: ابهام در شناسایی نواحی و نقاط ورود در ابتدای این جلسه، یکی از مخاطبین سوالی را مطرح کردند که احتمالاً سوال خیلی از شما عزیزان هم هست. ایشان اشاره کردند که با وجود مشاهده آموزش قبلی، در مورد نحوه ترسیم دو اینترمدیت و دو تریدی که بر اساس آن ها بک تست گرفته شده بود، ابهام دارند و متوجه نشده اند که چرا دقیقاً آن نواحی برای ورود انتخاب شده بودند، هرچند که نتایج معاملات عالی به نظر می رسید. خب، حق با شماست! دلیل این ابهام این است که هنوز به طور کامل وارد مبحث انتخاب دقیق ناحیه و تنظیم استاپ و ورود نشده ایم. آن بخش، مربوط به جلسه بعدی است که به تفصیل توضیح داده خواهد شد که چرا یک ناحیه خاص انتخاب می شود و چگونه استاپ و نقطه ورود را تنظیم می کنیم. در این جلسه، هدف اصلی این بود که شما صرفاً با مفهوم واکنش قیمت به لگ هایی که انتخاب می کنیم آشنا شوید. اصلاً قرار نبود که شما بر اساس این جلسه به دنبال نقطه ورود دقیق باشید. تمرکز این جلسه: فقط پیدا کردن اینترمدیت لگ اصلی یکی دیگر از سوالات مطرح شده این بود که آیا منظور از لگ اصلی، همان لگ در تایم فریم بالاست؟ پاسخ این است که ما به دنبال بهینه شده لگ اصلی تایم بالاتون توی یک دقیقه هستیم. بگذارید واضح تر بگویم: در این مرحله، شما دنبال نقطه ورود و استاپ، یا اینکه کجا بای (Buy) بزنم و کجا سل (Sell) بزنم، نمی گردید. شما فقط و فقط باید به دنبال این باشید که بالاترین و پایین ترین لگی که برای شما آن سقف و کف اصلی را تشکیل می دهد، کدام است. فعلاً همین! اینکه کجا وارد می شوید، چرا وارد می شوید، و چگونه وارد می شوید، این ها مباحث جلسه بعدی است. اما اینکه ما در یک ناحیه خاص دنبال سل می گردیم و در ناحیه دیگری دنبال بای، این چیزی است که در این جلسه باید یاد بگیرید. قدم اول: تحلیل روند کلی از تایم فریم های بالا خب، چطوری شروع می کنیم؟ روند کلی تایم فریم بالا: اولین قدم این است که از تایم فریم های بالاتر (مثل هفتگی و روزانه) شروع کنید و روند کلی بازار را دربیاورید. این کار را باید هر هفته قبل از شروع معاملات انجام دهید تا بدانید تمایلات بازار به چه سمتی است. این تحلیل به شما کمک می کند بفهمید کدام تریدهایتان می تواند امن تر (Safer) عمل کند. برای مثال، وقتی روند تایم فریم بالای من نشان می دهد که نیاز به یک اصلاح نزولی دارد، طبیعی است که من باید در ورودی های بای خودم خیلی محتاط تر باشم و حواسم بیشتر جمع باشد، چون تمایلات در تایم بالا به سمت نزول است. باید یک اصلاح اتفاق بیفتد تا بعداً بتوانیم شاهد صعود بعدی باشیم. پس نواحی بای من باید نواحی قطعی تری برایم باشند. شناسایی سقف و کف در تایم فریم های معاملاتی (۱ ساعته به پایین): بعد از مشخص شدن تمایلات کلی، برای اینکه بتوانید در تایم فریم یک دقیقه انتخاب های بهتری داشته باشید، می آیید روی تایم فریم های یک ساعته، ۳۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه، سقف و کف های خودتان را مشخص می کنید. این کار به شما کمک می کند آن اینترمدیت یک دقیقه تان را دربیاورید. چرا تحلیل تایم فریم های مختلف مهم است؟ ببینید، اگر من الان مستقیم بروم توی تایم فریم یک دقیقه، ممکن است در یک بازه زمانی کوتاه، سه تا چنج آف کرکتر (Change of Character یا CHoCH) صعودی و سه تا چنج آف کرکتر نزولی ببینم. خب، من کدام را باید مبنا قرار بدهم؟ سل بزنم یا بای؟ کجا بای بزنم و کجا سل؟ این تصمیمات بر اساس همان سقف و کف هایی که در تایم فریم های یک ساعته، ۳۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه مشخص می کنیم، گرفته می شود. کاربرد تمایلات تایم بالا در معاملات روزانه حالا آن تمایلات تایم بالایی که شنبه و یکشنبه ها درمی آورید به چه دردی می خورد؟ به این درد می خورد که شما بدانید تمایل کلی بازار به کدام سمت است. مثال: فرض کنید شما دو سه تا ناحیه بای یا اردر بلاک (Order Block) بای دارید، اما می دانید تمایلات کلی بازار در حال حاضر به سمت نزول است، یا قیمت در قسمتی قرار دارد که برای بای زدن گران محسوب می شود. در این شرایط، شما نمی آیید هر سیگنال بای که دم دستتان آمد را معامله کنید. اینجاها صبر می کنید، نواحی قطعی تر و مطمئن تر را پیدا می کنید و بعد بر اساس آن تصمیم می گیرید. نحوه عملیاتی مشخص کردن سقف و کف ها و ناحیه تعادل (Equilibrium) حالا چطوری این کار را انجام می دهیم؟ تایم فریم یک ساعته (1H): سقف یک ساعته خودتان را جایی که قیمت به آن واکنش نشان داده و جلویش خالی است، مشخص می کنید. کف یک ساعته را هم به همین ترتیب مشخص می کنید. مرکز اکوالیبریوم یا ناحیه تعادل (نقطه ۵۰٪ بین سقف و کف) را هم مشخص می کنید. مثال عملی روی طلا (XAUUSD): در چارت طلا، حدود یک ماه است که در یک روند رنج (Range) یا باکس گیر کرده ایم. پس سقف و کف ما تغییر آن چنانی نمی کند. یک سقف و یک کف مشخص در تایم یک ساعته داریم. تغییر چارت برای وضوح بیشتر: بگذارید من روی یک چارت خالی این را نشان بدهم که با علامت های قبلی قاطی نشود. تایم فریم ۳۰ دقیقه (30M): نگاه می کنیم ببینیم آیا سقف دیگری در ۳۰ دقیقه داریم که تایم یک ساعته نتوانسته آن را پوشش داده باشد. مثال طلا: می توانیم یک مقدار ریسکی، یک استراحت قیمتی را هم به عنوان یک سقف در نظر بگیریم. برای کف هم به همین ترتیب. آیا کف دیگری داریم؟ بله، اینجا هم دو تا کف داریم که می توانیم به عنوان یک کف دیگر در نظر داشته باشیم. اکوالیبریوم ۳۰ دقیقه کجاست؟ اگر دقیقاً همان جایی باشد که اکوالیبریوم یک ساعته بوده، می فهمیم که لگ یک ساعته و لگ ۳۰ دقیقه مان تقریباً یک شکل هستند. تایم فریم ۱۵ دقیقه (15M): آیا چیزی در تایم ۱۵ دقیقه جا مانده که در تایم های بالاتر کاور نشده باشد؟ مثال طلا: تقریباً همه سقف و کف هایی که داریم و جلویشان خالی است (دقت کنید، جلویشان خالی است! نمی آییم هر سقف و کفی را مارک کنیم، مثلاً اینجا را مارک نمی کنیم. سقف و کف هایی که فضا دارند تا قیمت در آینده به آن ها واکنش بدهد) پوشش داده شده. اکوالیبریوم ۱۵ دقیقه را هم علامت می زنیم. استفاده از اندیکاتورها: کمک یا مزاحمت؟ در این مرحله، یکی از مخاطبین پرسیدند که آیا می توان اصلاً از اندیکاتور استفاده نکرد، مخصوصاً اندیکاتوری که چنج آف کرکتر را نشان می دهد، چون چارت شلوغ می شود. پاسخ این است: بله، اگر می توانید خودتان چنج آف کرکترها را به سرعت و با دقت تشخیص بدهید، مشکلی نیست. اندیکاتورها ابزار کمکی هستند. مزیت اندیکاتور CHoCH: وقتی در تایم فریم یک دقیقه هستیم و کندل ها سریع حرکت می کنند، ذهن ما تحت تأثیر آدرنالین قرار می گیرد و تشخیص سریع و دقیق CHoCH ها، مخصوصاً بین چندین کف یا سقف نزدیک به هم، سخت می شود. اندیکاتور به ما ایده می دهد که مثلاً به این ناحیه فکر کن. تصمیم نهایی با شماست: شما می توانید بگویید من این CHoCH را قبول ندارم و به نظر من سقف یا کف اصلی جای دیگری است. اندیکاتور فقط یک ایده اولیه می دهد. اگر سرعت عمل دارید: اگر واقعاً در تشخیص سریع مشکلی ندارید، می توانید آن را حذف کنید. حتی می توانید اندیکاتور اردر بلاک ها را هم حذف کنید. اهمیت اندیکاتور اکوالیبریوم: اکوالیبریوم تنها چیزی است که یاد دادنش واقعاً سخت است و نیاز به تجربه زیادی دارد تا بتوانید ناحیه توازن (Premium و Discount) را درست دربیاورید. چرا اینجا دیسکانت است و آنجا نیست؟ این ها را شاید بعد از یک سال چارت نگاه کردن یاد بگیرید. پس پیشنهاد می شود حداقل اندیکاتور اکوالیبریوم را نگه دارید. می توانید بقیه تیک های اندیکاتور را بردارید و فقط ناحیه اکوالیبریوم بماند. ورود به تایم فریم یک دقیقه: پیدا کردن اینترمدیت های (ITH) و لوها (ITL) حالا کار ما در تایم فریم یک دقیقه چیست؟ فرض می کنیم اینجای چارت هستیم و چندین اردر بلاک در وسط و بالا داریم که نمی دانیم چه اتفاقی برایشان می افتد. سقف و کف های تایم بالاتر را هم علامت زده ایم. پیدا کردن اینترمدیت های (ITH): به سراغ سقف هایی که در تایم بالاتر (مثلاً ۱ ساعته) مشخص کرده ایم می رویم. در تایم ۱ دقیقه، به دنبال چنج آف کرکتری می گردیم که مربوط به آن سقف تایم بالاتر باشد. مثال طلا: اینجا یک سقف داریم. CHoCH آن کجا اتفاق افتاده؟ اینجا. پس اولین اینترمدیت هایی که می تواند برای من وجود داشته باشد، این ناحیه است. این می شود یک ITH. (آن را با رنگ سبز پررنگ مشخص می کنیم و ذخیره می کنیم). سقف بعدی ما اینجاست. CHoCH مرتبط با آن کجاست؟ باید برگردیم عقب و ببینیم کدام سقف این CHoCH را ایجاد کرده. اصلاً مهم نیست چقدر باید عقب برویم؛ نواحی مهم همیشه مهم می مانند. یک میجر CHoCH اینجا داشتیم که این ITH را به ما داده. باز هم قبل تر؟ بله، اینجا هم داشتیم. یک CHoCH اینجا داشتیم که این ITH را به ما داده. نکته مهم: اگر ITH جدیدی پیدا کردید که بالاتر از ITH قبلی است، عملاً آن ITH پایینی دیگر اعتبار چندانی ندارد. پس در این مثال، ما دو خط ITH مشخص کردیم. این ها نواحی هستند که بالای ناحیه توازن ما قرار دارند. پیدا کردن اینترمدیت لو (ITL): حالا به سراغ کف هایی که در تایم بالاتر علامت زده ایم می رویم. خط لویی که داریم اینجاست. پس باید بگردیم دنبال ناحیه ای (CHoCH) که به این کف آبی رنگ (کف تایم بالاتر) می خورد. کاری به CHoCH های این وسط که بالای ناحیه دیسکانت هستند، نداریم. ما باید زیر ناحیه توازن و نزدیک به کف هایی که علامت زده ایم دنبال ناحیه بگردیم. اینجا اگر ۱۰۰ تا میجر CHoCH دیگر هم رخ بدهد، من با آن ها کاری ندارم و اینجاها بای نمی گیرم. عقب می رویم تا اولین ITL را پیدا کنیم. ایناهاش! این اولین ITL که برای ما اتفاق افتاده. (آن را با رنگ قرمز مشخص می کنیم و ذخیره می کنیم). می رویم سراغ کف بعدی. کف بعدی که می بینیم اینجاست. می گردیم ببینیم کجا یک میجر CHoCH برای ما شکل گرفته که می توانسته اینجا حرکتی را به وجود بیاورد. هم این ناحیه را داریم به عنوان ITL (در زون ماست و بعدش یک میجر CHoCH شکل گرفته) و هم عقب تر می رویم ببینیم باز هم داشته ایم یا نه. اینجا هم دوباره یک میجر CHoCH بزرگ داشتیم که این کف را به ما می دهد. پس اینجا هم یک ITL دیگر برای من شکل می گیرد. نکته: اگر ITL جدید پایین تر از قبلی بود، آن مبنا قرار می گیرد. اگر بالاتر بود، می توانید هر دو را نگه دارید یا ناحیه ای بینشان پیدا کنید. مرحله بعدی: نقطه ورود (موضوع جلسه آینده) نواحی ما درآمد. مرحله بعدی پیدا کردن نقطه ورود است که در جلسه بعد توضیح داده خواهد شد. فعلاً شما فقط باید اینترمدیت های و لوهای معتبر را پیدا کنید. همین! بعد از علامت گذاری ها، می توانید اندیکاتور اکوالیبریوم را هم حذف کنید چون دیگر نیازی به آن ندارید. پاسخ به سوالات تکمیلی: ارتباط اینترمدیت های ۱ دقیقه ای با تایم ۱ ساعته: سوالی مطرح شد که آیا آن اینترمدیت قرمز بالا (که به عنوان ITH مشخص شد) برای تایم ۱ ساعته است و بقیه برای ۱ دقیقه؟ پاسخ این است که آن هم برای تایم ۱ دقیقه است. یک میجر CHoCH در ۱ دقیقه اتفاق افتاده بود که سقفش آن بود. در واقع، ما آن موج کوچولوی ۱ دقیقه ای که سقف ۱ ساعته را شکسته، انتخاب کردیم تا بعداً بیاییم نقطه ورودش را آنجا پیدا کنیم. چرا این کار را می کنیم؟ بهینه سازی ورود: وقتی شما می خواهید در تایم فریم ۱ ساعته وارد شوید، استاپ شما ممکن است مثلاً ۷۵ پیپ باشد. اما وقتی همین را در تایم ۱ دقیقه بهینه می کنید، در بدترین حالت هم که بخواهید دقیقاً روی اردر بلاکش وارد شوید و استاپ را پشتش بگذارید، یک استاپ ۲ پیپی به شما می دهد. ۷۵ پیپ کجا و ۲ پیپ کجا؟ ما به تایم پایین می آییم تا ورودمان را بهینه کنیم، اندازه استاپمان کوچک تر باشد و بتوانیم سود بیشتری را زودتر بگیریم و از بازار خارج شویم. قوانین طلایی برای پیدا کردن بهترین نواحی اینترمدیت: تنها چیزی که می توانم به عنوان یک راهنمای کلی بگویم این است: در تایم فریم های ۱ ساعته، ۳۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه، سقف هایی را در نظر بگیرید که بالاتر از ناحیه توازنتان هستند و کف هایی که پایین تر از ناحیه توازنتان قرار دارند و جلویشان خالی است. این ها نواحی را به شما می دهند که می توانید بروید و در تایم فریم ۱ دقیقه ببینید کجا برایتان CHoCH اتفاق افتاده و آنجا را برای خودتان مارک کنید. چون در تایم ۱ دقیقه ما کلی ناحیه CHoCH داریم. مثلاً بین دو ITH که مشخص کردیم، شاید چهار تا میجر CHoCH دیگر هم باشد، اما ما تا رسیدن به آن ناحیه اصلی، هیچ بای را قبول نمی کنیم. و برعکس، برای سل هم نواحی زیر ۵۰٪ توازن را برای ورود در نظر نمی گیریم. تقلب مهم: سعی کنید نزدیک ترین سقف و کف (در ۱ دقیقه که CHoCH داده اند) به نواحی سقف و کف تایم بالاتر خودتان (۱ ساعته، ۳۰ دقیقه، ۱۵ دقیقه) را انتخاب کنید. این ها اعتبار بیشتری دارند. اهمیت همپوشانی نواحی در تایم فریم های مختلف: سوالی مطرح شد که اگر سقفی هم در ۱ ساعته، هم ۳۰ دقیقه و هم ۱۵ دقیقه دیده شود، آیا قوی تر است؟ قطعاً بله! مخصوصاً نواحی مثل آن ۵۰٪ اکوالیبریوم که دیدید ۳۰ دقیقه و ۱ ساعته با هم یک جا افتاده بودند، طبیعتاً می تواند ناحیه خیلی قوی تری به ما بدهد. نگاهی به آینده: ترید ریزموج ها بعداً به شما یاد داده خواهد شد که چگونه این ریزموج های داخلی را هم بگیرید. همه شان قابل تریدند، منتها تریدهای کوچولو کوچولو. فعلاً در حال حاضر شما روی همان موج های بزرگ بمانید تا گیر نیفتید و اذیت نشوید. تکلیف تمرینی این جلسه برای تمرین، همین چارت طلا (XAUUSD) را در تایم فریم یک دقیقه، از ژانویه ۲۰۲۴ تا الان، اینترمدیت های و لوهای آن را به طور کامل مشخص بکنید. امیدوارم این توضیحات برایتان مفید بوده باشد. حتماً تمرین کنید و سوالاتتان را برای جلسه بعد آماده کنید. موفق باشید!
آموزش/1/18/2025
تاییدیه های معاملاتی پیشرفته: ترو اوپن دی و استراتژی دو چاک برای نقاط ورود ماژور خب، امروز می خوایم چند تا تأییدیه دیگه رو با هم بررسی کنیم که می تونن به شدت در معاملاتمون کمک کننده باشن. مروری بر نواحی توازن (اکوالیبریوم) اول یه مرور داشته باشیم بر چیزهایی که قبلاً گفتیم. یادتونه که گفتیم از تایم فریم یک ساعته شروع می کنیم و نواحی توازن یا همون اکوالیبریوم هامون رو علامت می زنیم. حالا بعضی از دوستان میان وسط این باکس اکوالیبریوم رو می گیرن. من خودم معمولاً وقتی دنبال بای (Buy) می گردم، بیشتر حواسم به خط پایینی باکس هست و زیر اون دنبال موقعیت های خرید می گردم. برعکس، وقتی می خوام دنبال سل (Sell) بگردم، بالای باکس دنبالش می گردم. یه نکته مهم اینه که سعی می کنم محدوده وسط اکوالیبریوم رو به تنهایی ترید نکنم؛ اونجا یه جورایی می تونه مثل منطقه ممنوعه باشه و ریسک معامله رو بالا ببره. بعد از تایم فریم یک ساعته، میایم سراغ تایم فریم پایین تر، یعنی ۳۰ دقیقه، و ناحیه توازن رو در این تایم فریم هم پیدا می کنیم. همین کار رو برای تایم فریم ۱۵ دقیقه هم انجام می دیم. نواحی ماژور و مینور: چه زمانی یک کف یا سقف واقعاً قدرتمند است؟ یه سؤالی که بعضی هاتون داشتید این بود که اگر ناحیه ۳۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه من، بالاتر یا پایین تر از ناحیه یک ساعته باشن، اون موقع مثلاً اگه یه کفی اونجا شکل بگیره، باید اون کف رو به عنوان یه جای ماژور برای معامله در نظر بگیرم یا نه؟ بچه ها، این تأییدیه هایی که امروز بهتون می دم، خیلی در این تشخیص کمک می کنن. در صورتی که هر سه تایم فریم (یک ساعته، ۳۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه) با همدیگه در یک جهت و یک جا قرار بگیرن، یعنی یک سیگنال واحد رو به ما بدن، اون موقع می تونیم بگیم که یک سقف یا کف ماژور برای ما شکل گرفته. در غیر این صورت، نواحی ای که مابین این خطوط قرار می گیرن رو ما به عنوان نواحی مینور در نظر می گیریم؛ یعنی نواحی کم زورتر و کم قدرت تر. منظورم چیه؟ بذارید با یه مثال توضیح بدم. فرض کنید شما اینجا یه ناحیه بای دارید. خب، این ناحیه هم زیر خط اکوالیبریوم ۱۵ دقیقه تونه، هم زیر ۳۰ دقیقه و هم زیر یک ساعته. اوکی، اینجا می تونه یه ناحیه ماژور (اگه تو تایم فریم یک دقیقه تون هم شرایطش مهیا باشه) بهتون بده برای اینکه دنبال بای بگردین. اما یه جای دیگه رو در نظر بگیرید، مثلاً یه ناحیه ای که درسته زیر خطوط اکوالیبریوم ۳۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه است، اما هنوز بالای خط اکوالیبریوم یک ساعته قرار داره. اینجا هنوز اونقدر ماژور نیست. احتمال اینکه قیمت بیاد و بهش واکنش نشون بده خیلی زیاده ها، اما به تنهایی نمی تونه خیلی مبنای ما برای یه معامله ماژور قرار بگیره. یعنی قدرت کمتری داره. پس، ما سیگنال هایی که مابین خطوط اکوالیبریوم تایم فریم های مختلفمون قرار می گیرن رو به عنوان نواحی مینور یا کم قدرت تر یا کمی ریسکی تر در نظر می گیریم. چه زمانی نواحی مینور را ترید می کنیم؟ حالا سؤال اینجاست که کی میایم این نواحی مینور رو ترید می کنیم؟ زمانی که یک روند قوی حرکتی شکل گرفته باشه. مثلاً اتفاقی که امروز روی خبر افتاد و یه حرکت شارپ داشتیم. اگه یه روند قوی حرکتی از یه تایم فریم بالاتر شکل گرفته باشه و ما بعدش بخوایم وارد معامله بشیم، توی اینجور مواقع، میایم و اون نواحی مینور رو به عنوان نقطه ورود انتخاب می کنیم. چرا؟ چون اگه یه روند قوی شکل گرفته باشه، احتمال اینکه قیمت برگرده و به ناحیه ماژورمون برسه خیلی کم می شه. یعنی بعیده که بخواد برگرده و یه جایی تو ناحیه ماژور یه اردر رو فعال کنه. پس ما از نواحی مینورمون استفاده می کنیم. کاربردش اینه. حالا بعداً بهتون قشنگ توضیح می دم که چجوری باید ازش استفاده کنید. فعلاً در همین حد بدونید کافیه. معرفی یک تأییدیه فوق العاده مهم: ترو اوپن دی (True Open Day) امروز می خوام یک ناحیه مهم تأییدی دیگه رو هم بهتون معرفی بکنم. این یکی از نواحی خیلی خیلی مهمه؛ به شکلی که شما می تونید حتی اون خطوط دیگه ای که گفتیم (اکوالیبریوم ها) رو هم نداشته فرض کنید! یعنی تأییدیه این ناحیه به تنهایی، مُهر ۹۰ درصدی رو روی تأیید سقف یا کفتون می زنه. اینقدر مهمه! چیزی که امروز می خوایم راجع بهش صحبت کنیم اسمش هست: ترو اوپن دِی (True Open Day) یا بازگشایی واقعی بازار. این با بازگشایی کندل دیلی (روزانه) فرق می کنه ها! کندل دیلی صرفاً ریست شدن ساعته. اما ترو اوپن دی، زمانیه که ربات های معامله گر بزرگ ریست می شن و مجدداً محاسبات روزانه شون رو از اول شروع می کنن. ترو اوپن دی چه ساعتی است؟ ترو اوپن دی ساعت ۱۲ شب به وقت نیویورک اتفاق می افته، یعنی ساعت ۴:۰۰ صبح به وقت بروکرها (چهار صفر). برای من (با توجه به اختلاف ساعتم) می شه ساعت ۸ صبح. برای شما (که احتمالاً اختلاف ساعتتون متفاوته) می شه ساعت ۷ و نیم صبح. پس اولین کاری که می کنید اینه که کندل ساعت ۸ صبح من (یا ۷ و نیم صبح شما) رو علامت می زنید. براش اندیکاتور هم وجود داره که حالا بعداً اگه خواستید می تونید ازش استفاده کنید. اوپن (قیمت باز شدن) این کندل ۸ صبح من و ۷ و نیم شما، مهم ترین ناحیه حمایتی/مقاومتی هست که ما می تونیم داشته باشیم. ماهیت رفتاری ترو اوپن دی ترو اوپن زمانیه که محاسبات ربات ها بر اساسش تنظیم می شه و دقیقاً ماهیت رفتاریش مثل همون ماهیت قبلیه که برای اکوالیبریوم ها داشتیم. یعنی: زمانی که قیمت بالای خط ترو اوپن قرار داره، ما تمایل به سل داریم. زمانی که قیمت پایین خط ترو اوپن قرار می گیره، ما تمایل به بای داریم. این یکی از مهم ترین و قوی ترین تاییدیه های ماست. اگر دنبال این هستید که تریدهای کمتر اما با وین ریت (درصد موفقیت) بالاتر داشته باشید، می تونید حتی اصلاً اون دو تا اکوالیبریوم دیگه رو هم در نظر نگیرید. صرفاً بالا یا زیر این خط ترو اوپن بودن، برای شما کفایت می کنه تا بدونید روند قراره به چه شکلی باشه. کمک دیگر ترو اوپن دی: خاصیت آهنربایی یه نکته دیگه که یادتون باشه اینه که ببینید، زمانی که این کندل ترو اوپن شما شکل می گیره، یه حالت مگنت مانند (آهنربا) ایجاد می کنه. یه کششی داره. ربات ها نسبت به این مقدار یا قیمت، واکنش خاصی نشون می دن چون مبنای محاسباتی شون قرار می گیره. پس اگه من دنبال بای می گردم و سه تا ناحیه بای مختلف دارم، اون ناحیه بایی که زیر این خط ترو اوپن قرار داره، برام مطلوب تر و مطمئن تره. و اگه دنبال سل می گردم، اون ناحیه سلی که بالای این خط ترو اوپن قرار می گیره، برام مطلوب تر و مناسب تره. زمانی که این ها (اکوالیبریوم ها و ترو اوپن) به ترتیب همه شون یک سیگنال واحد رو به شما می دن، یکی از قوی ترین جاهاییه که شما می تونید به بای یا سل فکر کنید. پس، اولین تأییدیه مهم در کنار نواحی تعادلمون، بازگشایی واقعی روز یا همون ترو اوپن دی هست که علامتش می زنیم و بررسی می کنیم ببینیم چه اتفاقی براش افتاده. تأییدیه دوم: نیاز به دو چاک (Change of Character) مخالف دومین تأییدیه ای که ما داریم چیه؟ برای اینکه یک روند قوی شکل بگیره، ما به دو چاک نیاز داریم. یعنی چی؟ یعنی اینکه من اگه می خوام سقف و کف ماژورم رو تعیین بکنم، باید دو تا چاک متفاوت (در جهت های مخالف) داشته باشم. منظورم اینه که اگه من می خوام دنبال یه حرکت بزرگ ماژور بگردم، وقتی این چاک صعودی برام اتفاق می افته، نیاز دارم که بعدش یک چاک نزولی ببینم و با اون چاک نزولی که دارم می بینم، قیمت به ناحیه مورد نظرم برسه و از اونجا بلند بشه (برای بای). پس، دوباره تأکید می کنم: ما برای اینکه یک حرکت ماژور قوی رو شناسایی بکنیم، نیاز داریم یک اصطلاحاً مانیپولیشن (Manipulation) یا دستکاری یا به عبارت دیگه، یک چاک مخالف ببینیم. قیمت باید با یک چاک مخالف به ناحیه اصلی مورد انتظارم برسه. مثال عملی با استفاده از ترو اوپن و دو چاک بذارید با یه مثال روی چارت توضیح بدم. فرض کنید ما می خوایم توی این ناحیه زیر خط اوپن دی مون، دنبال ناحیه برای بای زدن بگردیم و فرض می کنیم اون دو تا اکوالیبریوم دیگه هم بهمون تأییدیه بای رو می دن. (حالا اینجا تو این مثال خاص، اکوالیبریوم های ۱۵ دقیقه و ۳۰ دقیقه و حتی یک ساعته تأییدیه بای رو به ما نمی دن، اما فعلاً ملاک اصلی رو همون ترو اوپن در نظر می گیریم). حواستون باشه این ترو اوپن هر روز عوض می شه ها! خب، الان اگه نگاه کنید، اینجا قشنگ مشخصه. من ترو اوپنم رو دارم (خط بنفش). زیرش دنبال ناحیه بای می گردم. یک چاک صعودی (CHoCH Bullish) هم برای من رخ داده. حالا من زیر این خط و بعد از این چاک صعودی، دنبال ناحیه بای می گردم. فرض کنید (بنا به دلایلی که فعلاً کاری بهش نداریم) ما اینجا (ناحیه سبز رنگ) دنبال بای می گردیم و می خوایم پندینگ اردرمون رو بذاریم. حالا شرط ورود چیه؟ اگر قیمت با یک حرکت چاک نزولی (یعنی چاک مخالف جهت اصلی ما که بای هست) به این ناحیه بای من برسه، اون موقع ناحیه من تأیید می شه و من می تونم بای ام رو بزنم. پس قبل از اینکه قیمت به این ناحیه سبز برسه، من به یک چاک مینور نزولی نیاز دارم. چاک مینور چجوری شکل می گیره؟ بچه ها، ما الان این حرکت چاک صعودی برامون شکل گرفته. اگه بخوایم گن (Gann Fan یا فیبوناچی ریتریسمنت) رو روی این حرکت بندازیم، می بینیم که قیمت اومده و یه استراحت ۵۰ درصدی هم انجام داده. الان ما توقع داریم مثل اتفاقی که اینجا (در چاک صعودی قبلی) افتاد و قیمت بعد از استراحت رفت سقف جدید زد، این استراحتی هم که اینجا رخ داده، باعث بشه قیمت بره بالا و سقف جدید رو بزنه. اگر بنا به هر دلیلی، این کفی که بعد از اصلاح ۵۰ درصدی شکل گرفته، خورده بشه و قیمت نتونه بره سقف جدید بزنه، یک چاک مینور داخلی برای ما رخ داده. عملاً شما اگه بخواید نگاه کنید، برای اینکه یه بریک آو استراکچر (BOS) یا چاک ماژور جدید اتفاق بیفته، باید این سقف یا کف های اصلی شکسته بشن. اما برای چاک مینور، زمانی که اصلاح قیمت توی ۵۰ درصد رخ می ده، ما توقع داریم بره و یه سقف یا کف جدید (در جهت روند اصلی) برامون شکل بده. اگه نتونه این کارو بکنه، اون اصلاحی که موفق نشده این کارو انجام بده، برای ما یک سقف یا کف مینور رو تشکیل می ده که شکستش، چاک مینور ماست. الان من منتظرم اینجا که یه اصلاح ۵۰ درصدی برام رخ داده و کندلش هم برگشته و بسته، این کف، کف نهایی باشه و حرکت شروع کنه و بره یه سقف جدید بزنه. اگه قیمت برگرده و بیاد این کف رو بزنه، من اینو یه چاک مینور در نظر می گیرم. بریم جلو ببینیم چی می شه... خب، داره خوب می ره بالا. ما دنبال اینیم که بره سقف بزنه دیگه... پس داره خوب حرکت می کنه... آها! ببینید چی شد! به جای اینکه بره سقف جدید بزنه، برگشت اومد کف خودش رو (که بعد از اصلاح ۵۰ درصدی تشکیل شده بود) زد. الان اون چاک مینوری (CHoCH Bearish مینور) که من دنبالش بودم، شکل گرفته. تکمیل تاییدیه ها و ورود به معامله تأییدیه شماره یک: زیر ترو اوپن دی هستیم. تأییدیه شماره دو: یک چاک صعودی ماژور داشتیم که اصلاحش موفق نشد سقف جدید به وجود بیاره و در عوض، یک چاک مینور معکوس (نزولی) به ما داده. حالا وقتی قیمت به ناحیه مون (اون ناحیه سبز رنگ که برای بای در نظر گرفته بودیم) می رسه، من با خیال راحت اینجا اردرم رو ست می کنم. و دنبال چی می گردم؟ دنبال یه تی پی (Take Profit) خیلی خوب و بزرگ ازش می گردم. که می بینید اردر فعال شد و تی پی رو هم داد. جمع بندی تاییدیه های چاک مینور: تأییدیه اول: حتماً زیر ترو اوپن برای بای و بالای ترو اوپن برای سل باشیم. تأییدیه دوم: برای اینکه قیمت به ناحیه ورود ما برسه، باید یک چاک مینور معکوس روند اصلی رو روی سیستممون ببینیم. چاک های مینور رو چجوری تشخیص می دیم؟ نواحی ای هستن که استراحت ۵۰ درصدی شون رو انجام می دن و ما توقع داریم که برن و حرکت رو ادامه بدن، اما برمی گردن و به اون استراحت ۵۰ درصدی احترام نمی ذارن و کف یا سقف حاصل از اون اصلاح رو می شکنن. این برای ما یه چاک مینور تشکیل می ده. مثلاً اینجا رو دقت کنید: حرکتمون این بوده (چاک صعودی). اومده ۵۰ درصد استراحت کرده و این ۵۰ درصد رفته سقف جدید برای ما زده. پس این اوکیه، این یه باس (BOS - Break of Structure) برای ما تشکیل داده و دمش هم گرم. اما بعدی رو که اومدیم از اینجا تا اینجا کشیدیم، ۵۰ درصد که استراحت کرد، نتونست کاری بکنه و سقف جدید بزنه. فیلد (Fail) شد، ناتوان بود در ایجاد یک حرکت جدید. برگشت و اومد ناحیه ما رو فعال کرد و بعد حرکت اصلی اتفاق افتاد. پس، توی تایم فریم یک دقیقه تون از این به بعد، سقف و کف هایی ماژور گرفته می شن و تعیین می شن که یک حرکت خلافی (دو چاک مخالف) بینشون اتفاق افتاده باشه. زمانی ناحیه برای ما معتبره که وقتی قیمت می خواد بهش برسه، ما یک چاک معکوسش رو بتونیم روی چارت ببینیم. یعنی اگه یه چاک صعودی داریم، برای اینکه قیمت بیاد به ناحیه بای ما برسه، باید یه چاک نزولی مینور توش ببینیم و بعد حرکت بعدی اتفاق بیفته. پس وقتی می خوام ماژور و مینورها رو تعیین بکنم، علاوه بر اینکه به ناحیه بازگشایی واقعی (ترو اوپن) و اون اکوالیبریوم ها توجه می کنم، علاوه بر این موضوع، باید با دو تا چاک مخالف به ناحیه من برسه. یعنی من اگه چاک صعودی م رو می بینم، اون نواحی بای برای من محبوب محسوب می شن که با یک چاک نزولی مینور بهشون برسه. برعکس، اگه من چاک نزولی م رو می بینم، اون نواحی سل برای من جذابن که با یه چاک صعودی مینور بهشون برسه. ببینید، اینجا یه چاک نزولی ماژور داشتیم. حالا فرض کنید اینجا (مثلاً محدوده خاکستری) ناحیه سلمون بوده (بعداً می فهمید چرا این ناحیه انتخاب شده). و بعد قیمت با ایجاد یک چاک صعودی مینور اومده به این ناحیه سل رسیده. من اینجا روی این ناحیه می تونم به سل فکر بکنم؛ حداقل تا این کفی که باهاش چاک صعودی مینور زده شده، و حتی برای ادامه روند. پس، از این به بعد ما دنبال دو چاک مخالف می گردیم: زمانی چاک سقف من تأیید می شه که من یک چاک صعودی معکوس (مینور) براش داشته باشم که قیمت رو به ناحیه سل من برسونه. و زمانی چاک کف من تأیید می شه که من یک چاک نزولی مخالف جهت (مینور) براش داشته باشم که قیمت رو به ناحیه بای من برسونه. مرور سریع تاییدیه های جدید می دونم یه کم زیاد شد و احتمالاً توی این چند روز با این مفاهیم درگیر می شید. پس یه بار دیگه از اول مرور می کنم: ترو اوپن دی: یکی از خطوط مهم حمایتی و مقاومتی مون، بازگشایی واقعی روزه که ساعت ۴ صفر نیویورک (۰۰:۰۰ به وقت نیویورک، که برای من ۸ صبح و برای شما ۷ و نیم صبح می شه) اتفاق می افته. اوپن اون کندل برای ما خیلی مهمه. این اولین نکته. چاک مینور معکوس: وقتی قیمت به سمت ناحیه ورود ما حرکت می کنه، ما باید یک چاک مینور در جهت معکوس اون حرکت و روند اصلی ببینیم. یعنی من توی سقف هستم و دنبال سل می گردم، قیمت داره به سمت ناحیه ورودم حرکت می کنه (نزولی). زمانی ناحیه ورودم معتبره که قبل از رسیدن بهش، یک چاک صعودی مینور ببینم. اون وقته که می گم اوکی، پس داره به ناحیه م درست نزدیک می شه. تأییدیه سوم: عجله قیمت برای رسیدن به ناحیه و آخریش فعلاً تا اینجا. آخریش، مهم ترین چیز در تقویت ناحیه برای ما اینه که قیمت عجله خیلی زیادی برای رسیدن بهش بکنه. بنا به هر دلیلی، اگر قیمت یک بیس (Base) بسازه یا زمان زیادی ببره تا به ناحیه ما برسه، از اعتبار اون ناحیه کم می کنه. اگر قراره قیمت بهش واکنش نشون بده، باید توی یک کندل سریع حرکت بکنه و با یک شدو (Shadow) یا فتیله بلند واکنش نشون بده. اگه قیمت توی اون ناحیه یا نزدیکش گیر بکنه و یه محدوده رنج (Range) بسازه، از اعتبار اون ناحیه مون کم می کنه. مثلاً می گم، من اگه اینجا قراره دنبال سل بگردم، وقتی قیمت بهش می رسه و اردرم فعال می شه، من توقع دارم که سریع واکنش نشون بده و بریزه. وقتی اینجا قیمت گیر می کنه و بازی می کنه، می فهمم یه خبرهایی هست. اینجا بهتره که زودتر از معامله خارج بشی، حتی اگه تمام موارد قبلی هم مطلوب و مچ بودن. اینجا ناحیه ای نبوده که ناحیه خیلی درستی باشه. پس، ما دوست داریم قیمت با شدوهای بزرگ و واکنش های ناگهانی به سمت نواحی ما نزدیک بشه. وقتی خیلی لفتش بده و بخواد کوچولو کوچولو به ناحیه مون برسه، ریسک ورود به معامله مون افزایش پیدا می کنه. (الان توی این مثال، کندل ها کوچولو شدن چون ما یه حرکت خیلی بزرگی قبلش داشتیم و اصطلاحاً چارت اسکوییز یا جمع شده. برای همین کندل ها رو کوچیک می بینید. البته بروکر من هم اوآنداست که یکی از مزخرف ترین چارت ها رو از نظر شدوبازی داره). پس اگر قراره قیمت به ناحیه من برسه، باید سریع و با یک حرکت قوی برسه. اگر خیلی طول بکشه یا بخواد بیس براش بسازه و بعد بهش برسه، اون ناحیه اعتبار چندانی نداره و احتمال اینکه شما استاپ بشید خیلی زیاد می شه. ببینید اینجا چقدر طول کشیده و بعد بازی کرده، بازی کرده، بازی کرده، تا اومده رسیده به این ناحیه. درسته یه واکنشی هم داشته ها، اما اگه دنبال تی پی های بزرگتر بودید، اینجا استاپ می خوردید و از بازی بیرون می افتادید. پس، تأییدیه آخرمون فعلاً اینه که قیمت نباید بازی کنه، نباید دو دل باشه، نباید بیس بسازه، نباید برای خودش یه جایگاه استراحت قبل از رسیدن به ناحیه درست کنه. اگه این کارو بکنه، اعتبار ناحیه ای که داریم کم می شه. اگه حتی ورود هم کردین، بنا به هر دلیلی، بهتره که از اون معامله با سود کم خارج بشید، چون ریسک اون معامله خیلی بالا می ره. امیدوارم این مطالب براتون مفید بوده باشه. حتماً این تاییدیه ها رو روی چارت تمرین کنید تا خوب براتون جا بیفته.
آموزش/3/17/2025
رازهای پیش بینی حرکت روزانه و هفتگی بازار: آشنایی با تمپلیت های معاملاتی ICT خب، امروز می خوایم وارد یک مبحث خیلی جالب و کاربردی بشیم: موضوع تمپلیت یا پروجکشن روزانه و هفتگی در سبک معاملاتی ICT. یعنی چی؟ یعنی می خوایم ببینیم دیدگاه ما نسبت به حرکت بازار در طول یک روز یا یک هفته، بر اساس رفتار سشن های مختلف معاملاتی، چه شکلی باید باشه و چطور می تونیم از این طریق، حرکات بعدی قیمت رو پیش بینی کنیم. چرا تمپلیت های روزانه و هفتگی مهم هستند؟ ببینید، کاری که ما معمولاً در ICT انجام می دیم، اینه که تمایل داریم بیشتر توی تایم نیویورک وارد معامله بشیم. چرا؟ چون معمولاً حرکات اصلی و قابل پیش بینی تر بازار توی این سشن اتفاق میفته. پس، اگر ما بتونیم روندهایی که در تایم نیویورک شکل می گیرن رو از قبل یه دیدی نسبت بهشون داشته باشیم، خیلی به نفعمون می شه. این تمپلیت ها دقیقاً همین کار رو برای ما انجام می دن. در حالت کلی، می شه گفت حدوداً ۱۰ شکل یا الگوی رفتاری داریم که قیمت می تونه در طول یک روز از خودش نشون بده. حالا می خوایم دونه دونه این ها رو با هم بررسی کنیم و یه سری توضیحات در موردشون بدیم. اینکه شما بتونید بر اساس رفتار سشن های مختلف (آسیا، لندن، نیویورک) تشخیص بدید که امروز یا این هفته، مارکت داره کدوم یکی از این تمپلیت ها رو دنبال می کنه، یک کمک فوق العاده بزرگی بهتون می کنه تا بتونید روند رو، به خصوص در سشن نیویورک، بهتر تشخیص بدید و معاملات موفق تری داشته باشید. الگوهای رفتاری روزانه (Daily Templates) در ICT خب، بریم سراغ اولین تمپلیت یا مدلی که می خوایم در موردش صحبت کنیم. 1. روز کلاسیک (Classic Day) روز کلاسیک صعودی (Classic Bullish Day): این یکی از نرمال ترین و کلاسیک ترین الگوهایی هست که ما انتظار داریم در یک روز صعودی ببینیم. قضیه از این قراره: اوپن (Open): کندل روزانه ما باز می شه. سشن آسیا (Asia Session): در ابتدای روز و در طول سشن آسیا، معمولاً یک حرکت نزولی کوچیک داریم. قیمت یه کم میاد پایین، میره توی یک سری نواحی نقدینگی، اردرهای خرید رو از اونجا جمع آوری می کنه و فعالشون می کنه. در واقع، کف روز (Low of the Day) معمولاً در این فاز شکل می گیره. سشن لندن (London Session): بعد از اینکه آسیا کار خودش رو کرد، سشن لندن باز می شه. اتفاقی که توی لندن میفته اینه که قیمت شروع می کنه به حرکت به سمت بالا. گاهاً ممکنه قبل از اینکه بخواد خیلی رشد کنه، یک تست کوچیک دیگه روی همون کف آسیا یا نواحی نزدیک به اون انجام بده، اما دیگه کف آسیا رو نمی شکنه (هانت نمی کنه). بعد، قیمت حرکت می کنه و خودش رو به بالای قیمت باز شدن روز (Open) می رسونه. ممکنه یه مقدار همونجا بازی کنه و یه ناحیه رنج کوچیک ایجاد کنه تا سشن نیویورک باز بشه. سشن نیویورک (New York Session): نیویورک که باز می شه، معمولاً یک اصلاح کوچیک دیگه به سمت پایین داریم، اما این اصلاح هم به کف هایی که آسیا و لندن ساختن احترام می ذاره و اون ها رو نمی شکنه. بعد از این اصلاح، حرکت اصلی صعودی شروع می شه. قیمت سقف هایی که لندن ساخته رو می شکنه و به سمت بالا حرکت می کنه. کلوز (Close): در نهایت، کندل روزانه ما به صورت یک کندل صعودی (بولیش) و نزدیک به سقف روز (High of the Day) بسته می شه. نکات کلیدی روز کلاسیک صعودی: کف روز (Low of the Day) معمولاً در سشن آسیا یا اوایل لندن شکل می گیره. لندن به کف آسیا احترام می ذاره. تا اواسط لندن یا حتی قبل از باز شدن نیویورک، کندل روزانه ما ممکنه هنوز بریش (نزولی) باشه. این خیلی مهمه! یعنی شما نباید با دیدن یک کندل نزولی در ابتدای روز سریع نتیجه بگیرید که روز نزولیه. لندن کندل روزانه رو به بالای اوپن روز می کشونه و اون رو بولیش می کنه. نیویورک ادامه دهنده روند صعودی لندنه و سقف لندن رو می شکنه. روز کلاسیک نزولی (Classic Bearish Day): این الگو هم دقیقاً برعکس روز کلاسیک صعودیه. اوپن (Open): کندل روزانه باز می شه. سشن آسیا (Asia Session): در سشن آسیا، یک حرکت صعودی کوچیک داریم. قیمت به سمت بالا حرکت می کنه، به نواحی نقدینگی فروش می رسه، اردرهای فروش رو جمع می کنه و فعال می کنه. سقف روز (High of the Day) معمولاً اینجا شکل می گیره. سشن لندن (London Session): لندن که باز می شه، قیمت شروع به ریزش می کنه. ممکنه یک تست کوچیک دیگه روی سقف آسیا داشته باشه، اما دیگه اون رو نمی شکنه. بعد، قیمت به زیر قیمت باز شدن روز (Open) میاد و کندل روزانه رو بریش (نزولی) می کنه. سشن نیویورک (New York Session): نیویورک با یک اصلاح کوچیک به سمت بالا شروع می شه، اما به سقف های آسیا و لندن احترام می ذاره. بعد از اون، حرکت اصلی نزولی شروع می شه، کف لندن شکسته می شه و قیمت به سمت پایین حرکت می کنه. کلوز (Close): کندل روزانه به صورت یک کندل نزولی (بریش) و نزدیک به کف روز (Low of the Day) بسته می شه. نکات کلیدی روز کلاسیک نزولی: سقف روز (High of the Day) معمولاً در سشن آسیا یا اوایل لندن شکل می گیره. لندن به سقف آسیا احترام می ذاره. تا اواسط لندن، کندل روزانه ممکنه هنوز بولیش (صعودی) باشه. لندن کندل روزانه رو به زیر اوپن روز می کشونه و اون رو بریش می کنه. نیویورک ادامه دهنده روند نزولی لندنه و کف لندن رو می شکنه. 2. روز سوئینگ یا رنج (Swing Day / Range Day) این همون روز رنج خودمونه که خیلی ها باهاش آشنان. اوپن (Open): کندل روزانه باز می شه. سشن آسیا (Asia Session): در آسیا، قیمت یه سقف و کف کوچیک برای خودش درست می کنه. سشن لندن (London Session): لندن که باز می شه، ممکنه بیاد یک حرکت معکوس نسبت به آسیا انجام بده. مثلاً اگر آسیا یه کم رفته بالا، لندن میاد یه سقف جدید بالاتر از آسیا می زنه. اما نکته مهم اینه که معمولاً به کف آسیا کاری نداره و بهش احترام می ذاره (یا برعکس، اگر آسیا اومده پایین، لندن میاد یه کف جدید پایین تر از آسیا می زنه اما به سقف آسیا احترام می ذاره). در واقع، لندن میاد یکی از مرزهای آسیا رو گسترش می ده. سشن نیویورک (New York Session): نیویورک که باز می شه، نه کف ساخته شده توسط لندن یا آسیا رو هانت می کنه و نه سقف رو. قیمت بین همین سقف و کف هایی که در طول روز (توسط آسیا و لندن) ایجاد شده، نوسان می کنه و گیر میفته. کلوز (Close): کندل روزانه معمولاً جایی در میانه همین رنج بسته می شه و اغلب به صورت یک کندل دوجی یا با بدنه کوچیک خواهد بود. نکات کلیدی روز سوئینگ: بازار در یک محدوده مشخص رنج می زنه. نیویورک سقف و کف های قبلی (آسیا و لندن) رو هانت نمی کنه و بهشون احترام می ذاره. این روزها برای تریدرهای ICT که دنبال روند هستن، خیلی جذاب نیستن. اما برای کسایی که با استراتژی های رنج یا پرایس اکشن کار می کنن، می تونه روز خوبی باشه، چون قیمت به حمایت ها و مقاومت های داخل رنج خوب واکنش نشون می ده. 3. سوئینگ لندن، ریورسال نیویورک (London Swing, NY Reverse) این الگو یه کم با "روز سوئینگ" فرق داره. اینجا هم یه جورایی رنج داریم، اما نیویورک یه کار متفاوت انجام می ده. حالت صعودی (Bullish Reversal): اوپن و آسیا: مثل قبل، کندل باز می شه و آسیا یک کف می سازه. سشن لندن (London Swing): لندن میاد و یک سقف بالاتر از سقف آسیا (یا حتی سقف جدیدی برای روز) ایجاد می کنه. در واقع، لندن یک حرکت صعودی (سوئینگ به سمت بالا) انجام می ده. سشن نیویورک (NY Reverse): اینجا تفاوت اصلیه! نیویورک که باز می شه، به اون سقفی که لندن ساخته احترام نمی ذاره. میاد و اون سقف رو هانت می کنه (یعنی نقدینگی بالای اون رو جمع می کنه). بعد از این هانت، جهت حرکت کاملاً برعکس می شه و قیمت شروع به ریزش می کنه. کلوز: کندل روزانه در نهایت به صورت نزولی (بریش) بسته می شه، با اینکه در لندن شاهد یک حرکت صعودی بودیم. نکته کلیدی: در این الگو، لندن به کفی که آسیا ساخته احترام می گذاره، اما نیویورک به سقفی که لندن ساخته احترام نمی گذاره و اون رو هانت می کنه. حالت نزولی (Bearish Reversal): دقیقاً برعکس حالت صعودیه. اوپن و آسیا: آسیا یک سقف می سازه. سشن لندن (London Swing): لندن میاد و یک کف پایین تر از کف آسیا (یا کف جدیدی برای روز) ایجاد می کنه. یک حرکت نزولی (سوئینگ به سمت پایین) داریم. سشن نیویورک (NY Reverse): نیویورک به اون کفی که لندن ساخته احترام نمی ذاره. میاد و اون کف رو هانت می کنه (نقدینگی زیر اون رو جمع می کنه). بعد از هانت، جهت حرکت برمی گرده و قیمت شروع به صعود می کنه. کلوز: کندل روزانه در نهایت به صورت صعودی (بولیش) بسته می شه. نکته کلیدی: لندن به سقف آسیا احترام می گذاره، اما نیویورک به کف لندن احترام نمی گذاره و اون رو هانت می کنه. 4. رالی نیویورک (NY Rally) این الگو هم خیلی جالبه و معمولاً حرکات قدرتمندی رو در نیویورک شاهد هستیم. حالت صعودی (Bullish Rally): اوپن و آسیا: آسیا یک سقف و کف برای خودش مشخص می کنه. سشن لندن: لندن میاد و هم سقف آسیا رو هانت می کنه و هم کف آسیا رو. یعنی یک حرکت نوسانی انجام می ده و نقدینگی هر دو طرف رو جمع می کنه. گاهاً ممکنه بعد از این هانت ها، یه کم به صورت رنج همونجا بازی کنه تا نیویورک باز بشه. سشن نیویورک: نیویورک که باز می شه، اول میاد و مجدداً سقف هایی که در آسیا و لندن ایجاد شده بودن رو هانت می کنه (یک حرکت به سمت بالا). اما این پایان کار نیست! بعد از این هانت سقف، برمی گرده و کف هایی که در آسیا و لندن (به خصوص کف اصلی که بعد از هانت سقف ها توسط لندن ایجاد شده) رو هم هانت می کنه (یک حرکت به سمت پایین). بعد از اینکه کف هم هانت شد و نقدینگی اون جمع آوری شد، ما دیگه متوجه می شیم که قراره یک رالی صعودی قدرتمند در نیویورک شکل بگیره. کلوز: کندل روزانه به صورت یک کندل صعودی (بولیش) و با قدرت بسته می شه. نکته کلیدی: هم لندن سقف و کف آسیا رو هانت می کنه، و هم نیویورک اول سقف ها رو می زنه، بعد کف ها رو، و بعد از اون رالی اصلی شروع می شه. حالت نزولی (Bearish Rally): دقیقاً برعکس. اوپن و آسیا: آسیا سقف و کف خودش رو می سازه. سشن لندن: لندن هم سقف و هم کف آسیا رو هانت می کنه. سشن نیویورک: نیویورک اول میاد کف های قبلی رو هانت می کنه، بعد برمی گرده سقف های قبلی رو هم هانت می کنه، و بعد از اون رالی نزولی اصلی شروع می شه. کلوز: کندل روزانه به صورت یک کندل نزولی (بریش) و با قدرت بسته می شه. 5. سیک اَند دیستروی (Seek Destroy) این یکی از اون مدل هاییه که خیلی از تریدرهای ICT دوستش ندارن! چون یک روز خیلی به هم ریخته و "کثیف" (به قول خارجی ها messy) محسوب می شه. اوپن و آسیا: آسیا یک سقف و کف می سازه. سشن لندن: لندن میاد و هم سقف و هم کف آسیا رو هانت می کنه. حتی ممکنه توی خود تایم لندن، دوباره سقف خودش رو بزنه، یا برگرده و کف خودش رو هم بزنه! سشن نیویورک: وقتی نیویورک باز می شه، بازار همچنان حالت به هم ریخته داره. ممکنه دوباره سقف ها و کف های قبلی هانت بشن. در واقع، یک حرکت رنج خیلی نوسانی و پر از هانت های فیک داریم. کلوز: کندل روزانه معمولاً به صورت دوجی یا با بدنه خیلی کوچیک بسته می شه. نکته کلیدی: در این الگو، تصمیم گیری برای نیویورک خیلی سخته، چون بازار مدام در حال هانت کردن سقف و کف ها و برگشت به داخل رنجه. شبیه همون "روز سوئینگ" هست، اما خیلی نوسانی تر و با هانت های بیشتر. 6. روز اخبار مهم (Important News Day) این الگو در روزهایی اتفاق میفته که ما منتظر انتشار اخبار اقتصادی خیلی مهمی هستیم (مثلاً نرخ بهره، NFP و غیره). حالت صعودی (Bullish News Reaction): قبل از خبر: بازار (آسیا و لندن) معمولاً توی یک ناحیه رنج خیلی فشرده و کم نوسان بازی می کنه. همه منتظر خبرن و به سقف و کف های این رنج کوچیک احترام گذاشته می شه. لانچ خبر: با انتشار خبر، اگر قرار باشه حرکت صعودی باشه، اول قیمت میاد و کف این رنج (یا نقدینگی زیر اون) رو هانت می کنه. بعد از خبر: بعد از اینکه کف هانت شد، قیمت برمی گرده به سمت بالا. اگر قیمت موفق بشه خودش رو به محدوده ۵۰ درصد اون رنج اولیه یا حتی قیمت باز شدن روز برسونه و تثبیت کنه، ما دیگه توقع داریم که حرکت اصلی صعودی شروع بشه. کلوز: کندل روزانه به صورت صعودی بسته می شه. نکته کلیدی: اگر بعد از هانت کف، قیمت نتونه به ۵۰% رنج یا اوپن روز برگرده، ممکنه همون روند نزولی (که با هانت کف شروع شده بود) ادامه پیدا کنه و روز نزولی بشه. حالت نزولی (Bearish News Reaction): دقیقاً برعکس. قبل از خبر: بازار در یک رنج فشرده قرار داره. لانچ خبر: با انتشار خبر، اول سقف رنج هانت می شه. بعد از خبر: قیمت برمی گرده به سمت پایین. اگر به ۵۰% رنج یا اوپن روز برسه و تثبیت بشه، حرکت نزولی اصلی شروع می شه. کلوز: کندل روزانه به صورت نزولی بسته می شه. کاربرد تمپلیت های روزانه برای تریدرهای مختلف دی تریدرها (Day Traders): کسایی که در تایم فریم های بالاتر مثل ۱۵ دقیقه یا ۳۰ دقیقه کار می کنن، با شناخت این الگوهای روزانه، می تونن جهت کلی حرکت روز رو تشخیص بدن و در سشن نیویورک به دنبال ستاپ های معاملاتی در همون جهت باشن. اسکالپرها (Scalpers): برای اسکالپرها که در تایم فریم های خیلی پایین مثل ۱ دقیقه یا ۵ دقیقه ترید می کنن، قضیه یه کم فرق می کنه. اون ها هم می تونن از همین الگوها استفاده کنن، اما به جای اینکه کل روز رو در نظر بگیرن، سشن نیویورک رو به سه بخش تقسیم می کنن: اوپن نیویورک: این معادل همون "اوپن روز" در الگوهای دیلی می شه. (دقیق تر بخوایم بگیم، از "ترو اوپن دی" استفاده می کنن). سشن صبح نیویورک (AM Session): این نقش همون "سشن آسیا" رو بازی می کنه. سشن بعد از ظهر نیویورک (PM Session): این هم نقش "سشن نیویورک" در الگوهای دیلی رو داره. تایم استراحت بین AM و PM سشن: این هم می تونه نقش "سشن لندن" رو ایفا کنه. پس اسکالپرها می تونن همین الگوهای روزانه رو در مقیاس کوچیکتر و در دل خود سشن نیویورک پیاده کنن و با دنبال کردن یک بازه یک ساعت و نیم تا دو ساعته از حرکات اولیه نیویورک، جهت یکی دو ساعت بعدی رو پیش بینی کنن. الگوهای رفتاری هفتگی (Weekly Templates) در ICT خب، حالا که با الگوهای روزانه آشنا شدیم، بریم سراغ الگوهای هفتگی. این ها هم خیلی مهمن، چون به ما دید میدن که در طول هفته چه انتظاری از بازار داشته باشیم. در حالت کلی، شش تا حالت یا تمپلیت هفتگی داریم. 1. هفته کلاسیک با کف سه شنبه (Classic Tuesday Low of the Week - Bullish) این یکی از الگوهای خیلی مطلوب برای هفته های صعودیه. دوشنبه (Monday - M): کندل دوشنبه معمولاً زیر قیمت تعادل یا ایکوالیبریوم هفتگی و در ناحیه دیسکانت (ارزان فروشی) قرار داره و بسته می شه. ما با خود دوشنبه خیلی کاری نداریم. سه شنبه (Tuesday - T): سه شنبه باز می شه. اتفاق مهمی که در سه شنبه میفته اینه که قیمت میاد و کف دوشنبه رو هانت می کنه (نقدینگی زیر دوشنبه رو جمع آوری می کنه). بعد از این هانت، سه شنبه به سمت نواحی مهم تایم فریم بالاتر (HTF) حرکت می کنه و به اون ها واکنش نشون می ده (مثلاً به یک اردر بلاک صعودی یا یک گپ مهم می رسه). بعد از این واکنش، کندل سه شنبه ممکنه هنوز نزولی بسته بشه یا حتی برگرده و توی دل کندل دوشنبه (یعنی بالاتر از کف دوشنبه اما پایین تر از سقف دوشنبه) بسته بشه. الزاماً نباید سه شنبه صعودی باشه. چهارشنبه و پنجشنبه (Wednesday - W, Thursday - T): ما انتظار داریم که روزهای چهارشنبه و پنجشنبه، ادامه دهنده حرکت صعودی باشن که از سه شنبه (بعد از هانت کف دوشنبه) شروع شده. یعنی این دو روز معمولاً کندل های صعودی خواهند بود. جمعه (Friday - F): جمعه در این الگو معمولاً یک روز خاص به اسم TGIF (Thanks God It's Friday) هست. یعنی چی؟ یعنی در روز جمعه ما انتظار یک حرکت ریورسال یا برگشتی نسبت به روند صعودی چهارشنبه و پنجشنبه رو داریم. قیمت میاد و یک بخشی از اون حرکت صعودی رو پس می گیره و کندل جمعه معمولاً به صورت نزولی (معکوس) بسته می شه. نکات کلیدی هفته کلاسیک صعودی با کف سه شنبه: این الگو دو تا موقعیت معاملاتی خوب می تونه بهمون بده: یکی ادامه روند صعودی در چهارشنبه و پنجشنبه، و یکی هم گرفتن حرکت معکوس در جمعه (TGIF). یک سیگنال دیگه برای این الگو اینه که اگر دوشنبه نزولی بسته بشه و در ناحیه دیسکانت باشه، اما نتونه به نواحی مهم HTF برای فعال کردن اردرهای بزرگ برسه (یعنی فیل بشه)، ما می تونیم انتظار داشته باشیم که سه شنبه بیاد این کار رو انجام بده و هفته کلاسیک شکل بگیره. 2. هفته کلاسیک با سقف سه شنبه (Classic Tuesday High of the Week - Bearish) این هم دقیقاً برعکس حالت قبلیه و برای هفته های نزولی اتفاق میفته. دوشنبه (M): کندل دوشنبه معمولاً بالای ایکوالیبریوم هفتگی و در ناحیه پریمیوم (گران فروشی) قرار داره و بسته می شه. سه شنبه (T): سه شنبه باز می شه و سقف دوشنبه رو هانت می کنه (نقدینگی بالای دوشنبه رو جمع می کنه). بعد به نواحی مهم نزولی HTF واکنش نشون می ده. کندل سه شنبه ممکنه صعودی یا توی دل دوشنبه بسته بشه. چهارشنبه و پنجشنبه (W, T): انتظار حرکت نزولی ادامه دار رو داریم. جمعه (F): جمعه TGIF هست و انتظار یک حرکت ریورسال صعودی (معکوس روند هفته) رو داریم. نکته کلیدی: در هفته کلاسیک (چه صعودی چه نزولی)، سه شنبه فقط یک طرف از کندل دوشنبه (یا کف یا سقف) رو هانت می کنه و به طرف دیگه اش احترام می گذاره. 3. بازگشت هفتگی در چهارشنبه (Wednesday Weekly Reversal - Bullish) این الگو با هفته کلاسیک یه تفاوت مهم داره. دوشنبه (M): مثل هفته کلاسیک صعودی، دوشنبه در ناحیه دیسکانت بسته می شه. سه شنبه (T): اینجا فرق اصلیه! سه شنبه دیگه کف دوشنبه رو هانت نمی کنه، بلکه ادامه دهنده روند دوشنبه هست و ممکنه حتی یه کم بالاتر هم بره یا حداقل به کف دوشنبه احترام بذاره. چهارشنبه (W): چهارشنبه میاد و کاری که سه شنبه در الگوی کلاسیک باید انجام می داد رو انجام می ده. یعنی چی؟ یعنی چهارشنبه میاد و نقدینگی کف دوشنبه (و حتی سه شنبه) رو هانت می کنه، به نواحی مهم HTF واکنش نشون می ده و بعد به صورت صعودی بسته می شه. پنجشنبه و جمعه (T, F): ما انتظار داریم که پنجشنبه و جمعه، ادامه دهنده حرکت صعودی باشن که از چهارشنبه شروع شده. در این الگو معمولاً TGIF نداریم و جمعه هم در جهت روند هفته حرکت می کنه. نکته کلیدی: فرق اصلی با هفته کلاسیک اینه که نقش سه شنبه (یعنی هانت نقدینگی و تماس با HTF) رو اینجا چهارشنبه بازی می کنه. این اتفاق هفته پیش روی طلا افتاد. سه شنبه خیلی کار خاصی نکرد، چهارشنبه اومد یه کوچولو از زیر سه شنبه اون نقدینگی رو گرفت (البته خیلی چهارشنبه برگشتی مطلوبی نبود، اما شبیه بود) و بعد پنجشنبه و جمعه روند صعودی ادامه پیدا کرد. 4. بازگشت هفتگی در چهارشنبه (Wednesday Weekly Reversal - Bearish) دقیقاً برعکس حالت قبلی. دوشنبه (M): در ناحیه پریمیوم بسته می شه. سه شنبه (T): سقف دوشنبه رو هانت نمی کنه و ادامه دهنده روند دوشنبه هست. چهارشنبه (W): چهارشنبه میاد و نقدینگی سقف دوشنبه و سه شنبه رو هانت می کنه، به نواحی مهم نزولی HTF واکنش نشون می ده و بعد به صورت نزولی بسته می شه. پنجشنبه و جمعه (T, F): انتظار حرکت نزولی ادامه دار رو داریم. 5. بازگشت در پنجشنبه با کانسالیدیشن (Consolidation Thursday Reversal - Bullish) این الگو هم جالبه. دوشنبه و سه شنبه (M, T): دقیقاً مثل هفته کلاسیک صعودی عمل می کنن. یعنی دوشنبه در دیسکانت، سه شنبه هانت کف دوشنبه و تماس با HTF. چهارشنبه (W): چهارشنبه هم در جهت صعودی حرکت می کنه، اما یک تفاوت مهم با هفته کلاسیک داره: چهارشنبه میاد و سقف دوشنبه رو می شکنه! (در هفته کلاسیک، این کار رو پنجشنبه انجام می داد). پنجشنبه (T): وقتی چهارشنبه سقف دوشنبه رو زد، ما اگر در هفته کلاسیک ترید باز کرده بودیم و منتظر ادامه صعود تا پنجشنبه و بعد TGIF بودیم، اینجا باید در روز چهارشنبه و با شکستن سقف دوشنبه، معامله مون رو ببندیم. چرا؟ چون در این الگو، پنجشنبه قراره یک حرکت برگشتی (نزولی) داشته باشه. یعنی پنجشنبه نقش TGIF رو بازی می کنه. جمعه (F): جمعه معمولاً ادامه دهنده حرکت پنجشنبه (یعنی نزولی) خواهد بود. نکته کلیدی: در این الگو، ما یک هفته با حالت کلی رنج یا کانسالیدیشن رو انتظار داریم. چهارشنبه سقف دوشنبه رو می زنه، پنجشنبه ریورسال می کنه، و جمعه هم در جهت پنجشنبه حرکت می کنه. اینجا هم می تونیم دو روز رو پیش بینی کنیم: چهارشنبه (با دید کلاسیک، اما با خروج در سقف دوشنبه) و جمعه (در جهت حرکت معکوس پنجشنبه). گاهاً پنجشنبه ممکنه به صورت دوجی همونجاها باقی بمونه. 6. بازگشت در پنجشنبه با کانسالیدیشن (Consolidation Thursday Reversal - Bearish) دقیقاً برعکس. دوشنبه و سه شنبه (M, T): مثل هفته کلاسیک نزولی. دوشنبه در پریمیوم، سه شنبه هانت سقف دوشنبه و تماس با HTF. چهارشنبه (W): چهارشنبه در جهت نزولی حرکت می کنه و کف دوشنبه رو می شکنه. پنجشنبه (T): پنجشنبه حرکت برگشتی صعودی داره. جمعه (F): جمعه ادامه دهنده حرکت صعودی پنجشنبه خواهد بود. 7. سیک اَند دیستروی با جمعه صعودی/نزولی (Seek Destroy Bullish/Bearish Friday - Neutral, Low Probability) این همون الگوی سیک اَند دیستروی هست که در الگوهای روزانه داشتیم، اما در مقیاس هفتگی. دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه (M, T, W): بازار در یک حالت رنج و به هم ریخته قرار داره. سقف ها و کف ها مدام هانت می شن. پنجشنبه (T): ممکنه پنجشنبه هم در همین حالت رنج باقی بمونه. جمعه (F): در این الگو، با احتمال کم، جمعه ممکنه یک حرکت جهت دار صعودی یا نزولی از خودش نشون بده. اما چون احتمال وقوعش کمه و هفته پر از حرکات فیک بوده، خیلی قابل اتکا نیست. جمع بندی خب، پس دیدیم که ما در حالت کلی شش مدل اصلی برای تمپلیت های هفتگی داریم (کلاسیک سه شنبه کف/سقف، بازگشت چهارشنبه، بازگشت پنجشنبه، و سیک اَند دیستروی). البته ممکنه الگوهای دیگه ای هم اتفاق بیفته، اما این ها تکرارهای بیشتری دارن و شناختشون می تونه به ما کمک کنه تا جهت کلی هفته رو بهتر پیش بینی کنیم. یادتون باشه، این ها الگوهای کندل خوانی نیستن که بخواید حفظشون کنید. مهم اینه که منطق پشت هرکدوم رو درک کنید و ببینید چطور رفتار سشن ها و هانت نقدینگی ها می تونه به ما در تشخیص روند کمک کنه. دونستن این تمپلیت ها، چه روزانه و چه هفتگی، یک ابزار قدرتمند در جعبه ابزار یک تریدر ICT هست. امیدوارم این توضیحات براتون مفید بوده باشه و بتونید ازشون در معاملاتتون استفاده کنید.
آموزش/3/18/2025
چاک (CHoCH) در کدام تایم فریم معتبرتر است؟ تحلیلی عمیق بر ساختار قیمت طلا و فرصت های معاملاتی سلام به همه فعالان و علاقه مندان بازارهای مالی! امروز می خوایم بریم سراغ یک بحث خیلی مهم و کاربردی که مطمئناً سؤال خیلی از شماها هم هست. بحث سر اینه که وقتی یک "چاک" یا همون CHoCH (Change of Character) اتفاق میفته، مخصوصاً توی تایم فریم های مختلف، چطور باید بهش نگاه کنیم و چطور می تونیم ازش برای ورود به معامله استفاده کنیم. این بحثیه که دیشب هم مطرح شد و می خوام اینجا کامل تر بازش کنم. ماجرای یک چاک و بحث بر سر اعتبار آن ببینید، دیشب یک سناریویی پیش اومد که قیمت یک حرکتی کرده بود و بحث سر این بود که آیا بعد از اون اتفاق، ما باید دنبال بای باشیم یا سل؟ فرض کنید قیمت یک سقفی رو زده و بعدش یک کفی هم تشکیل شده. حالا اگر این کف هم شکسته بشه، آیا این یک چاک معتبره و باید دنبال سل باشیم؟ یا نه، باید به یک ساختار بزرگ تر نگاه کنیم؟ یکی از تحلیل هایی که مطرح شد این بود که بعد از یک حرکت نزولی و شکسته شدن یک کف (که به عنوان چاک در نظر گرفته شده بود)، ما باید توی یک ناحیه مشخص دنبال موقعیت بای باشیم، با این دید که قیمت می خواد به یک تارگت بالاتر برسه. چرا؟ چون قبل از اون چاک نزولی، یک چاک صعودی (برعکس) هم اتفاق افتاده بوده. یعنی قیمت یک سقفی رو زده، بعد یک کفی رو گرفته و دوباره رفته بالا و اون سقف رو هم رد کرده. این می شد دیدگاه اول. اما دیدگاه دیگه ای هم بود که می گفت نه، اون چاک نزولی که اتفاق افتاده، خودش می تونه مبنای یک حرکت نزولی جدید باشه. مخصوصاً اگر توی تایم فریم ۱۵ دقیقه این اتفاق افتاده باشه. تایم فریم، کلید طلایی تحلیل! اینجاست که بحث تایم فریم ها خیلی خیلی مهم میشه. ببینید، ما وقتی داریم توی تایم فریم ۱۵ دقیقه یک ساختاری رو می بینیم، مثل سقف و کف ها، این ها برامون مهمن. اما چاک هایی که برای ورود به معامله می خوایم ازشون استفاده کنیم، بهتره توی تایم فریم یک دقیقه اتفاق بیفتن. چرا؟ چون اگه بخوایم منتظر بمونیم تا توی تایم فریم ۱۵ دقیقه یک چاک واضح بهمون بده، خیلی از فرصت های خوب ورود رو از دست میدیم. قیمت ممکنه کلی حرکت کرده باشه تازه بخواد توی ۱۵ دقیقه چاک بده! پس استراتژی ما چیه؟ ما میایم سقف و کف های مهم رو توی تایم فریم بالاتر، مثلاً ۱۵ دقیقه، مشخص می کنیم. این ها میشن نواحی عرضه و تقاضای ما. بعد میریم توی تایم فریم یک دقیقه و منتظر می مونیم تا قیمت به این نواحی برسه و اونجا بهمون یک چاک بده. اون چاک یک دقیقه ای، تأییدیه ورود ماست. یک مثال عملی از تحلیل طلا (XAUUSD) حالا بیایم سراغ همون مثالی که دیشب بحثش بود. فرض کنید قیمت یک حرکت نزولی قوی داشته و یک کف مهم رو شکسته. این شکست کف، خودش می تونه یک چاک نزولی باشه. حالا ما انتظار داریم قیمت به یک ناحیه مقاومتی بالاتر (مثلاً یک اوردر بلاک یا یک ناحیه ITH – Intermediate Term High) پولبک بزنه و از اونجا دوباره بریزه. در این سناریو، ما توی تایم فریم ۱۵ دقیقه، یک سقف (مثلاً ITH) و یک کف (مثلاً ITL – Intermediate Term Low) داریم. قیمت اومده و این ITL رو شکسته. این خودش یک نشونه از ادامه روند نزولیه. حالا ما منتظر می مونیم قیمت به ناحیه ITH یا یک اوردر بلاک معتبر در اون محدوده برگرده. وقتی قیمت به اونجا رسید، میریم توی تایم فریم یک دقیقه و دنبال چاک نزولی می گردیم. اگر چاک اتفاق افتاد، وارد معامله سل میشیم. آیا همیشه باید منتظر چاک ۱۵ دقیقه ای باشیم؟ سؤالی که مطرح شد این بود که آیا ما مجاز هستیم که مثلاً داریم از تایم فریم ۱۵ دقیقه تحلیل می کنیم، ولی برای ورود بریم توی تایم فریم یک دقیقه و با دیدن چاک در اون تایم فریم وارد بشیم؟ جواب قطعی اینه که بله! اصلاً ما همین کار رو می کنیم. ما ساختار رو در ۱۵ دقیقه می بینیم، ولی نقطه ورودمون رو در یک دقیقه پیدا می کنیم. اگر بخوایم منتظر چاک ۱۵ دقیقه ای بمونیم، خیلی دیر میشه. اهمیت بایاس روزانه و تأثیر آن بر معاملات حالا یک بحث دیگه ای هم پیش میاد: بایاس روزانه. یعنی جهت کلی بازار در اون روز چیه؟ آیا صعودیه یا نزولی؟ گفته شد که بایاس روزانه خیلی مهمه، حتی شاید بشه گفت ۱۰۰ درصد مهمه! خب، این بایاس روزانه رو چطور تشخیص میدیم؟ آیا با چاک های ۱۵ دقیقه ای؟ نه لزوماً. بایاس روزانه رو می تونیم از تحلیل تایم فریم های بالاتر مثل دیلی، یا با استفاده از ابزارهایی مثل پروفایل های هفتگی و روزانه، یا حتی بررسی کندل های دیلی و نواحی FVG (Fair Value Gap) در تایم فریم دیلی به دست بیاریم. حالا این بایاس روزانه به چه دردمون می خوره؟ ببینید، ما جهت کلی بازار رو داریم، اما این صرفاً برای اینه که بدونیم در کدوم جهت می تونیم انتظار تی پی های (Take Profit) بزرگ تری داشته باشیم. این به این معنی نیست که اگر بایاس روزانه مون مثلاً صعودیه، ما دیگه اصلاً نباید سل بگیریم! نه. ما همچنان بر اساس تحلیل تایم فریم یک دقیقه و نواحی ۱۵ دقیقه ای معامله می کنیم. اگر در یک ناحیه عرضه ۱۵ دقیقه ای، یک چاک نزولی در یک دقیقه دیدیم، سل می گیریم. اما چون این معامله خلاف بایاس روزانه ماست (که فرض کردیم صعودیه)، انتظار تی پی های کوچیک تری ازش داریم. برعکس، اگر در یک ناحیه تقاضای ۱۵ دقیقه ای، یک چاک صعودی در یک دقیقه ببینیم، چون هم جهت با بایاس روزانه ماست، می تونیم انتظار تی پی های بزرگ تر و حرکت های قوی تری رو داشته باشیم. پس بایاس روزانه بهمون کمک می کنه که مدیریت بهتری روی تارگت هامون داشته باشیم، نه اینکه کلاً جلوی ورود به معاملات خلاف جهت رو بگیره. بررسی دقیق یک سناریوی معاملاتی سل برگردیم به همون مثالی که در ویدیو تحلیل شد. فرض کنید ما در تایم فریم ۱۵ دقیقه، یک سقف مهم (ITH) و یک کف مهم (ITL) داریم. قیمت اومده و ITL رو شکسته، پس یک چاک نزولی در ۱۵ دقیقه اتفاق افتاده. حالا ما منتظر پولبک به ناحیه ITH یا یک ناحیه عرضه معتبر در اون محدوده هستیم. وقتی قیمت به اون ناحیه عرضه رسید، میریم سراغ تایم فریم یک دقیقه. در تایم فریم یک دقیقه، فرض کنید قیمت یک سقف (مثلاً در محدوده ۲۵۹۲) و یک کف (مثلاً در محدوده ۲۵۸۸) تشکیل داده. بعد میاد و این کف ۲۵۸۸ رو می شکنه. این میشه چاک نزولی ما در تایم فریم یک دقیقه. حالا ما می تونیم روی پولبک به ناحیه عرضه یک دقیقه ای (که می تونه همون سقف ۲۵۹۲ یا یک اوردر بلاک در اون نزدیکی باشه) وارد معامله سل بشیم. نکته مهم در مورد چاک های ۱۵ دقیقه ای یک نکته خیلی مهم اینه که چاک هایی که ما در تایم فریم ۱۵ دقیقه می بینیم، اصولاً مبنای ورود مستقیم ما نیستن. چون اگه بخوایم صبر کنیم تا قیمت بعد از یک چاک ۱۵ دقیقه ای، دوباره یک چاک دیگه در همون جهت بده، ممکنه خیلی طول بکشه و کلی از حرکت رو از دست داده باشیم. پس چاک ۱۵ دقیقه ای بیشتر برای تأیید ساختار و جهت کلی به کار میره. تفاوت دیدگاه ها در تحلیل و اهمیت استراتژی شخصی در مثالی که بررسی شد، گفته شد که یک تحلیلگر ممکن بود اون ستاپ رو برای بای ببینه، با این دید که قیمت می خواد به یک تارگت بالاتر برسه، چون قبلاً یک چاک صعودی اتفاق افتاده. اما تحلیلگر دیگه ای همون ستاپ رو برای سل می دید، بر اساس چاک نزولی که اخیراً اتفاق افتاده بود. اینجاست که اهمیت داشتن یک استراتژی شخصی و پایبندی به اون مشخص میشه. هر دو تحلیل می تونستن درست باشن، به شرطی که با مدیریت ریسک و تارگت گذاری مناسب انجام بشن. ورود با استفاده از اسپانسر کندل (Sponsor Candle) در تحلیل دقیق تر تایم فریم یک دقیقه، اشاره شد که بعد از شکست کف (چاک نزولی)، قیمت به یک کندل خاص برگشته و از اونجا حرکت نزولی خودش رو ادامه داده. این کندل خاص، که بهش "اسپانسر کندل" هم گفته میشه، یک کندل مخالف روند (مثلاً صعودی) قبل از یک حرکت شارپ نزولی هست که باعث شکست ساختار (BOS یا چاک) شده. این کندل ها نواحی خیلی خوبی برای ورود به معامله هستن. در مثالی که زده شد، بعد از چاک نزولی، قیمت به این اسپانسر کندل برگشت و از اونجا یک حرکت نزولی دیگه رو شروع کرد و به تارگت های پایین تر رسید. با ورود از این ناحیه، می شد یک ریوارد خیلی خوب (مثلاً ۸ یا حتی بیشتر) گرفت. در حالی که اگر می خواستیم بر اساس کل ناحیه اردر بلاک ۱۵ دقیقه ای وارد بشیم، شاید ریوارد ما به ۴ یا ۵ محدود می شد. این نشون میده که با دقیق تر کردن نقطه ورود در تایم فریم پایین تر، می تونیم هم استاپ لاس کوچک تری داشته باشیم و هم ریوارد بهتری بگیریم. چاک برعکس و اهمیت آن حالا برگردیم به اون بحث اولیه که اگر قیمت یک سقف رو بزنه و بعدش یک کف مهم رو هم بشکنه، آیا این چاک برعکسه؟ بله. در اون مثال اولیه که یک چاک نزولی اتفاق افتاده بود و بعدش قیمت یک روند صعودی رو شروع کرده بود، در واقع بعد از اون چاک نزولی، قیمت اومده و یک سقف مهم رو هم شکسته. این شکست سقف، خودش یک چاک صعودی (برعکس چاک نزولی قبلی) محسوب میشه و می تونه نشونه شروع یک روند صعودی جدید باشه. جمع بندی و نکات کلیدی ساختار اصلی در تایم فریم بالاتر: همیشه ساختار کلی بازار و نواحی عرضه و تقاضای مهم رو در تایم فریم های بالاتر (مثل ۱۵ دقیقه یا یک ساعته) مشخص کنید. نقطه ورود در تایم فریم پایین تر: برای پیدا کردن نقطه ورود دقیق، به تایم فریم های پایین تر (مثل یک دقیقه) برید و منتظر چاک (CHoCH) در جهت ساختار بالاتر باشید. اهمیت بایاس روزانه: بایاس روزانه به شما کمک می کنه که تارگت های معاملاتتون رو بهتر مدیریت کنید. در جهت بایاس، تارگت های بزرگ تر و در خلاف جهت بایاس، تارگت های کوچک تر در نظر بگیرید. ورودهای دقیق تر با مفاهیم پیشرفته: استفاده از مفاهیمی مثل اسپانسر کندل می تونه به شما کمک کنه که نقاط ورود دقیق تری با استاپ لاس کوچک تر و ریوارد بهتر پیدا کنید. چاک برعکس: همیشه به چاک های برعکس هم توجه داشته باشید. یک چاک در خلاف جهت روند قبلی، می تونه نشونه تغییر روند باشه. مدیریت ریسک: هیچ وقت مدیریت ریسک رو فراموش نکنید. حتی بهترین تحلیل ها هم ممکنه اشتباه از آب دربیان. تمرین و تکرار: این مفاهیم نیاز به تمرین و تکرار زیاد دارن تا بتونید به خوبی در معاملاتتون ازشون استفاده کنید. امیدوارم این توضیحات براتون مفید بوده باشه. یادتون باشه که در بازارهای مالی هیچ قطعیتی وجود نداره و همه چیز بر اساس احتمالاته. مهم اینه که یک استراتژی مشخص داشته باشید و بهش پایبند بمونید. موفق و پرسود باشید! هنوز تارگت گذاری کامل نشده! یک نکته خیلی مهم که باید در نظر داشته باشید اینه که ما هنوز در مورد نحوه دقیق تارگت گذاری صحبت نکردیم. اینکه مثلاً وقتی یک بای می گیریم، دقیقاً تا کجا باید باهاش بمونیم، یا وقتی سل می گیریم، تارگت نهایی مون کجاست. این ها مباحثی هستن که در ادامه و با معرفی مفاهیمی مثل "آی سی تی پروجکشن" (ICT Projection) بهشون می پردازیم. پس فعلاً تمرکزتون روی پیدا کردن نقاط ورود مناسب باشه. اینکه چرا مثلاً در یک معامله بای، تارگت رو روی ۲۶۲۰ گذاشتیم، دلایل خاص خودش رو داره که بعداً متوجه میشید. استرس در معاملات و تأثیر آموزش یکی از دوستان هم اشاره کردن که با شروع این دوره آموزشی، استرسشون در معاملات بیشتر شده، در حالی که قبلاً تونسته بودن استرسشون رو کنترل کنن. این یک اتفاق کاملاً طبیعیه. وقتی شما دارید مفاهیم جدیدی یاد می گیرید و سعی می کنید اون ها رو در معاملاتتون پیاده کنید، طبیعیه که در ابتدا کمی سردرگم بشید و استرس بگیرید. مخصوصاً اگر قبلاً با یک تایم فریم دیگه (مثلاً ۵ دقیقه) کار می کردید و حالا دارید روی تایم فریم ۱ دقیقه تمرکز می کنید، این تغییر می تونه چالش برانگیز باشه. به خودتون زمان بدید. با تمرین و تکرار، این مفاهیم براتون جا میفته و دوباره می تونید با اعتماد به نفس بیشتری معامله کنید. مهم اینه که به یادگیری ادامه بدید و صبور باشید. امیدوارم این جلسه هم براتون مفید بوده باشه.
آموزش/3/19/2025
صفر تا صد کاستومایز کردن چارت تریدینگ ویو: راهنمای جامع تنظیمات و ساخت تمپلیت ابزارها سلام! امیدوارم که حالتون عالی باشه. تو این مقاله می خوایم با هم یاد بگیریم که چطور چارت تریدینگ ویو خودمون رو حسابی کاستوم کنیم و از اون مهم تر، تمپلیت ابزارهای خودمون رو مشخص کنیم تا هر بار مجبور نباشیم تنظیمات رو از اول انجام بدیم. این کارها شاید در نگاه اول ساده به نظر برسن، اما وقتی روزانه با چارت ها سروکار دارین، می بینین که چقدر می تونه تو وقتتون صرفه جویی کنه و تحلیل هاتون رو دقیق تر و منظم تر کنه. پس اگه آماده این، بزن بریم! قدم اول: تنظیمات اولیه چارت – ظاهر کندل ها و پس زمینه برای اینکه چارت خودتون رو تنظیم کنید، اولین قدم اینه که روی چارت کلیک راست کنین و وارد گزینه "Settings" بشین. وقتی پنجره تنظیمات باز شد، به قسمت "Symbol" (که مربوط به کندل هاست) بیاین. رنگ کندل ها، یک نکته کلیدی! وقتی که قصد دارین رنگ کندل های خودتون رو مشخص کنین (چه صعودی و چه نزولی)، یه نکته خیلی خیلی مهمه که باید رعایت کنین: حتماً رنگ سه گزینه Body (بدنه کندل)، Borders (خط دور بدنه) و Wick (سایه یا فیتیله کندل) رو یکسان انتخاب کنین. مثلاً اگه کندل صعودی تون سبزه، هر سه این ها باید سبز باشن. چرا اینقدر مهمه؟ چون اگه مثلاً اینجا (Body) رو سبز مشخص کنین و اونجا (Borders) رو یه رنگ دیگه مثل سیاه، وقتی که چارت رو زوم اوت می کنین، نمی تونین کندل ها رو به درستی ببینین و دیتای خوبی از چارت دریافت نمی کنین. چارت شلوغ و ناخوانا می شه. پس حتماً این سه تا رو همرنگ انتخاب کنین. پشیمون شدین؟ Ctrl + Z! یه نکته کاربردی همین جا بگم: وقتی که از انجام یک کار توی تریدینگ ویو پشیمون شدین، یا یه تغییری دادین که خوشتون نیومد، کافیه دکمه های " کنترل به علاوه زد" (Ctrl + Z) رو روی کیبورد بزنین. با این کار، تنظیمات به حالت قبل برمی گرده. این میانبر خیلی جاها به دردتون می خوره. مرتب سازی پس زمینه چارت بعد از اینکه رنگ کندل های خودتون رو مشخص کردین، برای اینکه چارتتون منظم تر باشه و دید بهتری بهش داشته باشین، پیشنهاد می کنم به قسمت "Canvas" در همون پنجره Settings بیاین. اینجا یه گزینه ای هست به اسم "Grid lines". توصیه می شه این لاین ها (خطوط شبکه ای عمودی و افقی پس زمینه) رو حذف کنین یا روی "None" بذارین. اینجوری چارتتون خلوت تر می شه و تمرکزتون روی خود کندل ها بیشتر می شه. قدم دوم: ساخت تمپلیت برای ابزارهای پرکاربرد حالا که ظاهر چارت رو مرتب کردیم، وقتشه بریم سراغ ابزارها و برای اون هایی که زیاد استفاده می کنیم، تمپلیت های شخصی بسازیم. این کار باعث می شه هر بار که ابزاری رو روی چارت میندازین، با تنظیمات دلخواه خودتون ظاهر بشه. تمپلیت فیبوناچی (Fib Retracement) یکی از پرکاربردترین ابزارها، فیبوناچیه. برای تنظیم تمپلیت اون، ابتدا ابزار فیبوناچی رو از نوار ابزار سمت چپ انتخاب کنین و روی چارت رسمش کنین. بعد روی اون دو بار کلیک کنین تا پنجره تنظیماتش باز بشه. توی ویدیوی آموزشی، گزینه های زیر برای فیبوناچی پیشنهاد و ست شده (شما می تونین بر اساس نیاز خودتون تغییر بدین): لول های اصلی مثل 0، 0.236، 0.382، 0.5، 0.618، 0.786 و 1 فعال باشن. می تونین رنگ هر لول رو جداگانه مشخص کنین. گزینه "Background" رو می تونین فعال یا غیرفعال کنین تا فضای بین لول ها رنگی باشه یا نه. موقعیت نمایش اعداد لول ها (Labels) رو هم می تونین تنظیم کنین (مثلاً Left، Right، Middle). بعد از انجام تنظیمات، از پایین پنجره، روی دکمه "Template" کلیک کنین و "Save As" رو بزنین. یه اسم به تمپلیت تون بدین (مثلاً "MyFibo") و روی "Save" کلیک کنین. از این به بعد، هر وقت فیبوناچی رو انتخاب می کنین، می تونین از لیست تمپلیت ها، تمپلیت خودتون رو انتخاب کنین تا با تنظیمات شما ظاهر بشه. تمپلیت گَن باکس (Gann Box) برای گن باکس هم می تونین مشابه فیبوناچی عمل کنین. ابزار رو روی چارت بندازین، دوبار کلیک کنین و تنظیمات دلخواهتون رو انجام بدین. مثلاً: لول های قیمتی (Price Levels) و زمانی (Time Levels) مورد نظرتون رو فعال کنین. رنگ ها و نمایش لیبل ها رو تنظیم کنین. گزینه "Background" رو برای داشتن پس زمینه رنگی فعال کنین. در نهایت، مثل فیبوناچی، تمپلیت رو با یه اسم دلخواه (مثلاً "MyGann") ذخیره کنین. تمپلیت برای مشخص کردن محدوده های عرضه یا تقاضا در تایم بالاتر (ابزار Rectangle) وقتی می خواین محدوده های عرضه یا تقاضا رو، مخصوصاً اون هایی که از تایم فریم های بالاتر به دست اومدن، روی چارت مشخص کنین، ابزار "Rectangle" (مستطیل) خیلی کاربردیه. برای این ابزار هم تمپلیت های مختلفی بر اساس تایم فریم می تونین بسازین. مثلاً: ابزار Rectangle رو انتخاب کنین و یه مستطیل روی چارت بکشین. روش دوبار کلیک کنین تا تنظیماتش باز بشه. نکته مهم: حتماً وارد تنظیمات این ابزار بشین و دو تا گزینه خیلی مهم رو فعال کنین: یکی خط "Middle line" (خط میانی باکس) و یکی هم "Extend Right" (امتداد به راست). فعال کردن "Extend Right" باعث می شه باکس شما به طور خودکار تا انتهای سمت راست چارت ادامه پیدا کنه که برای نواحی عرضه و تقاضا خیلی مفیده. حالا می تونین برای هر تایم فریم، یه رنگ و یه متن خاص برای این باکس در نظر بگیرین. مثلاً: برای تایم فریم یک ساعته (1H): یه رنگ خاص (مثلاً زرد) برای خط دور باکس (Border) و خود باکس (Background) با یه غلظت (Opacity) مشخص انتخاب کنین. بعد در بخش "Text"، می تونین متنی مثل "Supply 1H" یا "Demand 1H" بنویسین و موقعیت و رنگ متن رو هم تنظیم کنین. در نهایت این رو به عنوان یه تمپلیت (مثلاً با اسم "1H Zone") سیو کنین. برای تایم فریم ۳۰ دقیقه (30M): همین کارها رو با یه رنگ دیگه (مثلاً آبی) و متن مربوط به ۳۰ دقیقه انجام بدین و با اسم "30M Zone" سیو کنین. برای تایم فریم ۱۵ دقیقه (15M): باز هم با یه رنگ متفاوت (مثلاً سبزآبی) و متن مربوط به ۱۵ دقیقه، تمپلیت "15M Zone" رو بسازین. اینجوری وقتی یه ناحیه رو از تایم ۱ ساعته پیدا می کنین، کافیه ابزار Rectangle رو انتخاب کنین، از لیست تمپلیت ها "1H Zone" رو بزنین و ناحیه رو رسم کنین. هم رنگش مشخصه، هم متنش، و هم به سمت راست امتداد پیدا می کنه. تنظیم رنگ ابزارها به طور کلی: برای اینکه رنگ ابزارها رو مشخص کنید (چه Rectangle، چه خط روند و غیره)، یک بار روی اون ها کلیک کنید. یه نوار ابزار کوچیک کنارش ظاهر می شه. از اونجا می تونید رنگ خط اطراف باکس (Border) یا خود خط رو مشخص کنید و معمولاً یه گزینه دیگه هم هست برای رنگ داخل باکس (Background) و غلظت رنگ اون (Opacity). قدم سوم: ابزارهای مشخص کردن ساختار بازار (BOS، CHoCH، ITL، ITH) حالا که ابزارهای اصلی مون تمپلیت دارن، بریم سراغ مشخص کردن ساختار بازار. مشخص کردن بی او اس (BOS) و چاک (CHoCH) با ابزار ترند لاین (Trend Line) برای اینکه بی او اس ها (Break of Structure) و چاک ها (Change of Character) رو روی چارت مشخص کنین، از ابزار "Trend Line" (خط روند) استفاده می شه. نکات رسم ترند لاین: وقتی که ابزار ترند لاین رو انتخاب کردین، اگه دکمه "Shift" رو روی کیبورد نگه دارین، بعد کلیک کنین و موس رو به یک سمتی بکشین، تریدینگ ویو برای شما یک خط کاملاً صاف (افقی، عمودی یا با زاویه ۴۵ درجه) ایجاد می کنه. اگه شیفت رو رها کنین، خط آزاده و به هر سمتی می تونین بکشینش. نکته مهم برای دقت بیشتر: وقتی که قصد دارین پایین ترین نقطه یک کندل (Low) رو برای شروع خط انتخاب کنین، روی اون کندل برین، دکمه "Ctrl" رو نگه دارین و بعد کلیک کنین. این کار باعث می شه خط دقیقاً به Low یا High کندل بچسبه (بسته به اینکه نزدیک کدوم باشین). بعدش می تونین Shift رو نگه دارین و خط رو بکشین. برای انتخاب بالاترین نقطه (High) هم به همین شکله: یک بار کلیک کنین (برای شروع خط)، کنترل رو نگه دارین (تا به High یا Low بچسبه)، بعد دستتون رو از کنترل رها کنین و بعد شیفت رو نگه دارین و بکشین. اضافه کردن متن به ترند لاین: بعد از اینکه خط روند رو برای BOS یا CHoCH کشیدین، روش کلیک کنین، از نوار ابزاری که ظاهر می شه، گزینه تنظیمات (آیکون چرخ دنده) رو بزنین. به تب "Text" بیاین. متن مدنظرتون (مثلاً "BOS" یا "CHoCH") رو بنویسین. جایگاه اون رو با گزینه های "Text alignment" (مثلاً Top, Middle, Bottom) و "Position" (مثلاً Center, Left, Right) مشخص کنین. رنگ و اندازه متن رو هم می تونین تغییر بدین. بعد از اون، این تنظیمات رو هم می تونین به عنوان یه تمپلیت (مثلاً "BOS Line" یا "CHoCH Line") سیو کنین تا همیشه با همین ظاهر ازشون استفاده کنین. مشخص کردن آی تی ال (ITL) و آی تی اچ (ITH) با ابزار Horizontal Ray برای اینکه آی تی ال ها (Intermediate Term Low) و آی تی اچ ها (Intermediate Term High) رو مشخص کنین، پیشنهاد می شه از ابزار "Horizontal Ray" استفاده کنین. خوبی این ابزار اینه که از نقطه ای که کلیک می کنین، به سمت راست خودش تا بی نهایت امتداد پیدا می کنه. برای تنظیماتش، دو بار روی خطی که با این ابزار کشیدین کلیک کنین. متن خودتون (مثلاً "ITH" یا "ITL") رو بنویسین، رنگ اون رو مشخص کنین و بعد از اون، این تنظیمات رو هم به عنوان تمپلیت (مثلاً "ITH Line") سیو کنین. نحوه استفاده دقیق: مثلاً فرض کنین یه کندلی رو به عنوان آی تی اچ مدنظر دارین. ابزار Horizontal Ray رو انتخاب کنین، به بالای اون کندل بیاین، دکمه "Ctrl" رو نگه دارین (تا دقیقاً به High کندل بچسبه) و بعد کلیک کنین. خط شما با تنظیمات تمپلیت تون رسم می شه. مشخص کردن ناحیه های تعادل (Equilibrium) با ابزار Horizontal Line برای اینکه ناحیه های تعادل خودتون رو در تایم فریم های مختلف مشخص کنین (مثلاً 50% یک محدوده مهم)، از ابزار "Horizontal Line" (خط افقی کامل) استفاده می شه. بعد از اون، برای هر کدوم از تایم فریم ها می تونین یک رنگ و یک نوشتار مختلف انتخاب کنین و به عنوان تمپلیت ذخیره کنین (مثلاً "EQ 1H" با رنگ زرد، "EQ 15M" با رنگ آبی و غیره). قدم چهارم: ترفندهای ناوبری و مدیریت چارت حالا که با تنظیمات و ابزارها آشناتر شدیم، چند تا ترفند برای کار راحت تر با چارت: بازگشت سریع به ابتدای کندل ها و تنظیم زوم وقتی که چارتتون رو باز می کنین، یا بعد از کلی عقب و جلو رفتن تو چارت، ممکنه از کندل های فعلی دور شده باشین. لازم نیست با اسکرول کردن موس به دنبال کندل ها بگردین. اگه روی محور قیمت (محور عمودی سمت راست) دو بار کلیک کنین، زوم چارت به صورت اتوماتیک بر اساس کندل هایی که توی نمای شما قرار دارن تنظیم می شه (Auto Scale). اگه روی محور زمان (محور افقی پایین) دو بار کلیک کنین، شما رو به ابتدای کندل هاتون میاره، یعنی دقیقاً همونجایی که آخرین کندل گذاشته شده. پس برای برگشتن سریع به نمای فعلی و تنظیم زوم، کافیه یه بار دوبار کلیک روی محور زمان و یه بار دوبار کلیک روی محور قیمت انجام بدین. چارت شما تنظیم خواهد شد. برای اینکه زوم اتوماتیک (Auto Scale) که با دوبار کلیک روی محور قیمت فعال شده رو از بین ببرید، کافیه یه کم محور قیمت رو با موس بالا پایین کنین یا روی آیکون "Auto" (که معمولاً کنار محور قیمت ظاهر می شه) کلیک کنین تا غیرفعال بشه. پیدا کردن سریع ابزارهای رسم شده در تایم فریم پایین فرض کنین توی تایم فریم یک ساعته یه محدوده عرضه یا تقاضا با ابزار Rectangle رسم کردین (و یادتون نرفته که گزینه "Extend Right" رو فعال کنین!). حالا می خواین برین تو تایم فریم یک دقیقه و دقیقاً همون ناحیه رو پیدا کنین. اگه چارت خیلی شلوغ باشه یا خیلی به عقب رفته باشین، پیدا کردنش سخته. این ترفند به کارتون میاد: بعد از اینکه وارد تایم فریم یک دقیقه شدین، یک بار روی اون ابزار Rectangle که قبلاً کشیدین (و حالا خیلی درازه!) کلیک کنین. بعد کلیک راست کنین و وارد "Object Tree" بشین. (Object Tree لیست تمام چیزهاییه که روی چارتتون دارین). توی لیست Object Tree، یکی از ابزارهای شما (همونی که انتخابش کردین) با رنگ آبی هایلایت شده. روی اون ابزار هایلایت شده (که همون Rectangle شماست) توی لیست، کلیک راست کنین و گزینه "Go to" رو بزنین. تریدینگ ویو شما رو دقیقاً به ابتدای همون ابزار میاره! هشدار مهم: این ترفند "Go to" فقط وقتی کار می کنه که ابزار شما روی "Extend Right" (یا Extend Left) باشه. اگه این گزینه فعال نباشه و خودتون دستی اون رو تا یه جایی ادامه داده باشین، وقتی وارد تایم فریم پایین تر بشین و این کار رو انجام بدین، هیچ تأثیری نداره و همون جای چارت باقی می مونه. علامت گذاری سقف یا کف فعلی قبل از رفتن به گذشته چارت یه موقعی هست که مثلاً می خواین بالاترین سقف فعلی چارت رو ببینین و بعد برین عقب تر تا یه ناحیه عرضه بالاتر از اون پیدا کنین. برای اینکه اون سقف فعلی رو گم نکنین: قبل از اینکه به عقب برگردین، موستون رو روی اون سقف (یا کندلی که سقف رو زده) تنظیم کنین. کلیدهای "Alt" و "H" رو با هم بزنین (Alt + H). این کار یه خط افقی (Horizontal Line) دقیقاً روی اون قیمت برای شما میندازه. رنگش رو هم عوض کنین که با ناحیه تعادل یا خطوط دیگه اشتباه نگیرین (مثلاً یه رنگ خاص مثل مشکی یا بنفش). حالا وقتی که به عقب برگردین، می دونین بالاترین سقفی که داشتین کجا بوده و باید یک ناحیه بالاتر از اون خط رو برای عرضه مشخص کنین. بعد از اینکه ناحیه بالاتر رو علامت زدین، حتماً اون خط کمکی (Alt + H) رو پاک کنین که تو تحلیل های بعدی دچار اشتباه نشین. حرکت در چارت با کیبورد اگه دوست ندارین برای رفتن به گذشته چارت از موس استفاده کنین، می تونین با استفاده از دکمه های روی کیبورد این کار رو انجام بدین. کلید "Ctrl" رو نگه دارین و با دکمه های جهت نمای چپ و راست (Arrow keys)، چارت رو به عقب یا جلو حرکت بدین. انتخاب چندین ابزار به صورت همزمان اگر قصد داشتین تعداد زیادی از خط ها و ابزارهای خودتون رو روی چارت به صورت همزمان انتخاب کنین (مثلاً برای پاک کردن گروهی یا تغییر تنظیمات گروهی)، کافیه دکمه "Ctrl" رو نگه دارین و بعد روی تک تک اون ها کلیک کنین تا همشون با هم سلکت بشن. بعد می تونین کلیک راست کنین و گزینه مورد نظرتون (مثلاً Remove) رو انتخاب کنین. جمع بندی و نکات پایانی خب، دیدین که با چند تا تنظیم ساده و ساختن تمپلیت برای ابزارهای پرکاربرد، چقدر می تونین کار با تریدینگ ویو رو برای خودتون راحت تر و حرفه ای تر کنین. این کارها شاید در ابتدا کمی وقت گیر به نظر برسن، اما در درازمدت باعث صرفه جویی زیادی در زمان و افزایش دقت تحلیل هاتون می شن. یادتون باشه که: رنگ کندل ها رو یکسان انتخاب کنین. از Ctrl + Z برای برگشت به حالت قبل استفاده کنین. خطوط اضافی پس زمینه رو حذف کنین. برای ابزارهای اصلی تون مثل فیبوناچی، گن باکس، و Rectangle تمپلیت های شخصی با رنگ و متن دلخواه بسازین. برای Rectangle حتماً "Extend Right" و "Middle line" رو فعال کنین. از Trend Line برای BOS/CHoCH و از Horizontal Ray برای ITL/ITH استفاده کنین و براشون تمپلیت بسازین. با دوبار کلیک روی محورهای قیمت و زمان، سریع به نمای فعلی برگردین. از Object Tree و گزینه "Go to" برای پیدا کردن ابزارهای Extend شده در تایم پایین استفاده کنین. با Alt + H می تونین خطوط راهنما برای پیدا کردن نواحی در گذشته چارت رسم کنین. امیدوارم این آموزش براتون مفید بوده باشه و بتونین با استفاده از این نکات، چارت تریدینگ ویو خودتون رو به بهترین شکل ممکن کاستومایز کنین. خیلی ممنونم ازتون که این مطالب رو دنبال کردین. امیدوارم که موفق باشین!
آموزش/3/19/2025
هر آنچه برای موفقیت نیاز دارید؛ آموزشهای حرفهای، استراتژیهای طلایی، تحلیلهای دقیق و ابزارهای پیشرفته
فقط کافیست خواسته خود را با ما در میان بگذارید